زبان ستون اصلی همبستگی و روایتگر اندیشه است

گفت‌وگوی «فرهیختگان» با دانشجوی برتر پژوهشگاه، درباره اسنادی که به‌صورت قاچاق از کشور خارج شده‌اند

۰۸ دی ۱۴۰۰ | ۰۷:۵۰ کد : ۲۱۹۳۶ خبر و اطلاعیه
تعداد بازدید:۹۸۵
در ایران درمورد بها‌دادن به رشته فرهنگ و زبان‌های باستانی کم‌کاری شده است البته نه از سوی دانشمندان و پژوهشگران این رشته بلکه از بیرون و از حیث مدیریتی موردتوجه قرار نگرفته است و سرمایه‌گذاری درستی بر دانش‌های خود نمی‌کنیم.
گفت‌وگوی «فرهیختگان» با دانشجوی برتر پژوهشگاه، درباره اسنادی که به‌صورت قاچاق از کشور خارج شده‌اند

نیما آصفی، دانشجوی دکتری زبان‌های باستانی در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، در هفته پژوهش به‌عنوان پژوهشگر برتر  پژوهشگاه معرفی شد و جایزه خود را از دست مسئولان دریافت کرد. وی در بررسی‌های علمی خود به یک‌سری اسناد تاریخی برخورده که به‌صورت قاچاق از کشور خارج شده و در کشورهای غربی مورد مطالعه و پژوهش قرار گرفته و طی مصاحبه‌ای با روزنامه فرهیختگان (7 دی‌ماه400) درباره اهمیت هویتی اسناد تاریخی و وضعیت پژوهش در این حوزه مواردی را مطرح کرده است.

به گزارش روابط عمومی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، مشروح گفت‌وگوی «فرهیختگان» با این پژوهشگر زبان‌های باستانی از نظرتان می‌گذرد:

شما در پایان‌نامه خود اسنادی را بررسی کرده‌اید که از کشور خارج شده و دیگر باز نگشته است. برای شروع بحث، ماوقع را شرح بدهید تا به سؤالات برسیم.

زمانی‌که دانشجوی ارشد بودم موضوع اهمیت و نگهداری از آثار ملی و همچنین کاوش‌های غیرمجاز و خروج غیرقانونی آثار و اسناد تاریخی بحثی بود که در کلاس‌های ما همواره مطرح می‌شد، به‌ویژه از جانب استادم دکتر سیروس نصراله‌زاده، ایشان به سبب سابقه شغلی‌ای که در سازمان میراث فرهنگی داشت و مواجهه مستقیم با این موضوعات، بسیار دغدغه‌مند بود. زمانی که به‌دنبال موضوع مناسب برای پایان‌نامه دکتری‌ام می‌گشتم، متوجه شدم اسنادی وجود دارد که به زبان پهلوی است؛ یعنی به زبانی که در دوره ساسانی، زبان رسمی و دیوانی و درباری بود و به آن خط نوشته شده است. این اسناد که اکثرا متعلق به این دوره است، از ایران خارج شده‌اند. اینکه چه زمانی خارج شده‌اند، دقیقا مشخص نیست. با توجه به اینکه این اسناد به زبان و خط پهلوی است و همچنین اهمیت تاریخی این اسناد و نیز سابقه‌‌ای که عرض کردم، پس از مشورت با اساتید گرامی دکتر مهشید میرفخرایی و دکتر سیروس نصراله‌زاده تصمیم گرفتم موضوع رساله دکتری‌ام این اسناد باشد.

اما درمورد این اسناد باید عرض کنم در سال 1988 تعدادی سند به زبان و خط پهلوی توسط دلالی برای فروش به دانشگاه برکلی آمریکا عرضه شد. چند نمونه از این اسناد برای آزمایش کربن‌14 به دانشگاه آریزونا فرستاده شد. طبق آزمایش‌های اولیه مشخص شد بازه زمانی این اسناد بین 700 تا 1100 میلادی است. در 1988 چند دانشمند از طرف دکتر آذرپی به دانشگاه برکلی دعوت شدند تا این اسناد را بررسی کنند. ازجمله آقای هارپر که متخصص مهر‌شناسی و دکتر ژینیو که متخصص پهلوی بود. این ماجرا تا 2001 به درازا می‌کشد. در سال 2001 شخصی این اسناد را می‌خرد و به‌صورت کامل به دانشگاه برکلی اهدا می‌کند. ما نمی‌دانیم این شخص کیست چون در تمام کتاب‌ها و مقالاتی که من خوانده‌ام هیچ اسمی از این شخص به میان نیامده و مشخص نیست چه کسی این کار را کرده است. دانشگاه برکلی در تمام گزارش‌هایش نوشته که این اسناد اهدا شده‌اند. تعداد این اسناد 260 سند است که روی پوست و چرم و پارچه نوشته شده است. همه این اسناد به زبان پهلوی است. البته به نظر می‌رسد این مجموعه بزرگ‌تر از این 260 سند باشد. 40 سند نیز در دانشگاه آزاد برلین است که از لحاظ سن و خط و درونمایه از همین دست اسناد است و باید آنها را نیز به این مجموعه اضافه کرد. هشت سند در دست یک مجموعه‌دار شخصی در تهران است و تا جایی که من می‌دانم اسم او در جایی نوشته نشده است، 6 سند در دست موزه هنر باستان لس‌آنجلس است که ظاهرا آن هم به همین مجموعه تعلق دارد و یک سند در دست شخصی به نام عباس مزدا، یک مجموعه‌دار شخصی است که این سند هم ظاهرا به همین مجموعه تعلق دارد.

در سال 2001 که این اسناد به‌طور قطعی به دانشگاه برکلی می‌رسند، آنها را به بخش کتابخانه بنکرافت خود می‌فرستند و از آنجا مجدداً اسناد برای آزمایش به دانشگاه آریزونا می‌روند و این‌بار با دقت بیشتر و روی نمونه‌های بیشتری آزمایش کربن 14 انجام می‌گیرد. به‌صورت کامل مشخص می‌شود که اسناد اصالت دارند و بازه زمانی این اسناد 600 تا 888 میلادی با 95 درصد اطمینان است.

اما تا این زمان اسناد کمی خوانده شده بود چون خط آنها به‌شدت دشوار است و با خط مرسوم متون پهلوی ما متفاوت است. آن زمان فقط یک دانشمند، یعنی دکتر ژینیوی فرانسوی روی خواندن این اسناد کار می‌کرد. به‌جز اینکه اینها سند نوشتاری دارد، اثر مهر هم دارد. یعنی این اسناد مهر و موم شده بوده که حدود 82 اثر مهر وجود دارد. برخی اسناد دو اثر مهر دارند، یعنی دو بار مهر و موم شده است. بقیه اسناد نیز حتما مهر و موم داشته‌اند ولی یابندگان آنها را باز کرده و بعد اهدا کرده‌اند. خط این اسناد آخرین مرحله خط پهلوی و شکسته‌ترین نوع این خط است که خواندن آن بسیار دشوار است و کسی که مثل ما پهلوی خوانده و پهلوی بلد است، نمی‌تواند این خط را بخواند و باید دوره‌ای کامل روی این اسناد کار کند تا بتواند آنها را بخواند، در این صورت بازهم نمی‌توان همه آنها را دقیق خواند و برخی بخش‌ها با حدس و گمان خوانده می‌شوند. آقای دکتر ژینیو شروع به خواندن این اسناد می‌کند و مشخص می‌شود بخشی از این اسناد اقتصادی است و رسید دریافت کالا یا سفارش کالا بوده‌اند. بعد از دکتر ژینیو فردی به نام دکتر دیتر وبر از دانشگاه برلین شروع به بررسی دقیق‌تر آن اسناد می‌کند و گزارش‌ها و خوانش‌های دقیق‌تری ارائه می‌دهد. او این اسناد را به چند بخش تقسیم می‌کند و می‌گوید بخشی از اینها به قبل از فروپاشی ساسانی‌ها برمی‌گردد، بخشی با خط شکسته مرسوم اواخر پهلوی نوشته شده و بخشی مشخصا به دوره اسلامی مربوط است و از این امر مطمئن است. بخش مربوط به دوره اسلامی برای ما بسیار مهم است، چون ما از سده‌های اول اسلامی و آنچه در جوامع ایرانی تحت‌سیطره اعراب می‌گذرد، اخبار کمی داریم. این اسناد به ما برای شناخت آن دوره کمک می‌کند. این اسناد تماماً اقتصادی نیست و بخشی از آنها می‌تواند در شناخت تاریخ زرتشتیان سده‌های اول و دوم اسلامی به ما کمک زیادی کند. از درون اسناد مشخص است که محل نگارش آنها حوزه قم است. یعنی اطلاعات زیادی از زرتشتیان قم و نواحی اطراف آن به ما می‌دهد. اسم قم چندین‌بار در این اسناد آمده و ما مطمئن هستیم که به منطقه‌ای مربوط است که مرکزیتش با قم است.

این اسناد به‌صورت قاچاق از ایران خارج شده است و شاید بشود پیگیری کرد و آنها را برگرداند، چون به‌صورت قاچاق کاوش شده و به‌صورت قاچاق خارج شده است و هیچ کار قانونی‌ای صورت نگرفته است. این اسناد به شخص تعلق ندارد و بلکه اسناد رسمی و دیوانی بوده است. اسم استاندار و اسم بزرگان منطقه در این اسناد می‌آید و این اسناد بی‌دلیل نگهداری و مهر و موم نشده بودند. اینها اسنادی رسمی بوده‌اند و به همین دلیل نگهداری می‌شدند.

نکته این است که شاید با پیگیری‌های حقوقی بتوان این اسناد را برگرداند ولی مهم تنها برگرداندن این اسناد نیست، بحث نگهداری هم بسیار مهم هست. درحال حاضر دسترسی به این اسناد کار دشواری است. من هرچه پیگیری کردم تا از آرشیو استفاده کنم، نشد. آرشیو دانشگاه برکلی عمومی نیست، تنها آنهایی را که خوانده و منتشر کرده‌اند می‌توان در مقالات و کتاب‌هایشان پیدا کرد. مثلا چهل سند برلین، اسناد موزه لس‌آنجلس و آن هشت سند مجموعه شخصی در تهران را به‌صورت رنگی و با کیفیت خوب چاپ کرده‌اند، چون خوانده‌اند و در ایرانیکای 15 چاپ کرده‌اند. تعدادی نیز در مقاله‌ها چاپ شده است. در غرب اسم این اسناد را پهلوی آرکایو گذاشته‌اند و ما به آن مجموعه اسناد پهلوی قم می‌گوییم. این اسم به پیشنهاد استادم دکتر نصراله‌زاده روی این اسناد گذاشته شده است.

چرا این اسناد را در دسترس قرار نمی‌دهند؟

آنها برای خودشان حقی قائل هستند که اول خودشان اسناد را بخوانند، درحالی که اگر حقی باشد اول از همه از آن ماست. من به‌عنوان یک دانشجوی ایرانی حتما باید دسترسی داشته باشم. اسناد مال ماست و به زبان فارسی‌میانه نوشته شده است. مشکل اینجاست که اولاً ما متخصصی برای خواندن اینها نداریم. یعنی اگر امروز این اسناد به ایران بیاید هیچ ایرانی نمی‌تواند آنها را بخواند و همین چهار سندی هم که در ایران است اصلا خوانده نشده‌اند. این مساله به این بر می‌گردد که ما سرمایه‌گذاری درستی روی دانش‌های خودمان نمی‌کنیم و متخصصی در این حوزه‌ها تربیت نکرده‌ایم، ولی آنها این کار را می‌کنند و بابت این کار هزینه می‌کنند. ما امروز متخصصی برای خواندن اینها نداریم و کسی نمی‌تواند اسنادی از این دست را که در ایران است، بخواند.

چرا برای غربی‌ها این امر مساله بوده که فردی را تربیت کنند که بتواند زبان پهلوی را بخواند و در این حوزه متخصص شود؟ این درحالی است که با وجود اینکه این اسناد پیشینه و هویت ماست، ما توجهی به این مساله نداشته‌ایم.

ما درمورد زبان پهلوی متخصص داریم، متخصصان خوبی هم داریم، اگر زبان‌های ایران باستان را به دو دوره یعنی دوره کهن‌تر و میانه تقسیم کنیم -یعنی دو دوره‌ای که یکی اوستا و فارسی باستان را در بر بگیرد و بعد دوره‌ای که پهلوی باشد-، قبلا درمورد این دو دوره، تمام مرکز علم، در غرب بود ولی امروز درمورد پهلوی، ما در ایران کارهای بسیار خوبی کردیم. برای مثال در همین پژوهشگاه دکتر نصراله‌زاده اخیرا کتابی درمورد کتیبه‌های خصوصی پهلوی نوشتند که فوق‌العاده است. یا مثلا خانم دکتر گشتاسب پایگاه دادگان پارسیگ را راه‌اندازی کرد که یک کار بسیار ارزشمند است. درمورد ترجمه متون هم همین‌طور است، برای نمونه استاد دانشمندم دکتر میرفخرایی اخیرا ترجمه متن دشوار دادستان دینی را چاپ کرد. مقالات خوبی هم در همین زمینه داریم نمی‌توان از همه یاد کرد ولی برای مثال دکتر قائم‌مقامی مقالات بسیار خوبی درمورد زبان پهلوی دارد. در نسل قدیمی‌تر هم دانشمند درجه یکی مثل دکتر تفضلی داشتیم و همچنین استاد ارجمند دکتر آموزگار را داریم و البته افراد خبره دیگری که در این مختصر گفت‌وگو نمی‌شود از همه یاد کرد. بنابراین ما درمورد پهلوی پژوهشگران خوبی داریم که روی آثار برجای مانده از پهلوی کارهای خوبی کردند. اما در این حوزه خاص که به آخرین مرحله خط پهلوی مربوط می‌شود هیچ متخصصی نداریم و در ایران هیچ‌کسی در این امر متخصص نیست. در دنیا نیز دو نفر هستند که متخصص این کار‌ند؛ یکی آقای دکتر ژینیو و دیگری دکتر دیتر وبر و کس دیگری در اندازه اینها نیست.

به نظر من در ایران درمورد بها‌دادن به رشته فرهنگ و زبان‌های باستانی کم‌کاری شده است، البته نه از سوی دانشمندان و پژوهشگران این رشته، بلکه از بیرون و از حیث مدیریتی موردتوجه قرار نگرفته است. این شیوه سیاستگذاری خوبی نیست. امروز دانشجویان این رشته واقعاً سر خورده‌اند. اکثر دانشجو‌ها یا انصراف می‌دهند یا اگر فارغ‌التحصیل شوند سعی می‌کنند از ایران خارج شوند. به نظر می‌رسد در این دوران بحرانی ایران که بسیاری از کشور‌ها سعی در دور کردن اندیشه و دل‌های ایرانیان از هم دارند و به‌دنبال فروپاشی در مناطق خاص هستند، این رشته با توجه به اینکه پیشینه ما را نشان می‌دهد و مشخص می‌کند ما به درازای تاریخ همبستگی داشتیم، به کار ما می‌آید و اگر این رشته و این متون را برجسته کنیم در اتحاد و یکپارچگی ایرانیان تأثیر خواهد داشت.

سؤال من این است که چرا این موضوع، مسئله غرب است و این‌طور تخصصی وارد کار شده‌اند؟

اینکه سیاست‌های آنها در حوزه کلان چیست را من نمی‌دانم و بسیار پیچیده است. مسئله مهم این است که دانشمندان آنها واقعا به این موضوعات علاقه‌مندند. گاهی دولت‌ها به‌دنبال مقاصد سیاسی خودشان هستند مثلا می‌دانیم که فلان دانشمند رسماً جاسوس انگلیس بود و ایران‌شناس نیز بوده است. ولی اکثر دانشمندان غربی واقعا علاقه‌مند هستند. موضوع مهم این است که حکومت و دولت‌های آنها این هزینه را برایشان می‌کنند تا رشد کنند ولی اینکه بعد‌ها چه استفاده مستقیم یا غیرمستقیمی از این دانش می‌شود، این در حوزه فکری و کاری من نیست. ما در ایران چنین هزینه‌ای نمی‌کنیم و بیشتر دانشجویان خوب این رشته سعی می‌کنند از ایران خارج شوند. چون در ایران برای رشته ما هیچ شغلی وجود ندارد. فارغ‌التحصیل‌های این رشته در انتها باید عضو هیات‌علمی شوند ولی مگر چند دانشگاه در این حوزه داریم؟ از این‌رو این دانشجویان تمایل دارند از کشور خارج شوند و در آن سو پژوهش کنند یا اینکه پس از سال‌ها درس خواندن و پس از دانش‌آموخته شدن در مقطع دکتری به کلی از این پیشینه می‌گذرند و به سراغ کارهای غیرمرتبط می‌روند. چاره‌ای هم ندارند چون در رشته ما شغل و کار و محل پژوهش بسیار اندک است. باید محلی و بودجه‌ای برای پژوهش باشد تا دانش‌آموختگان جذب کارهای پژوهشی بشوند اما هیچ جایی نیست و برنامه‌ای هم نیست، فقط همان قضیه استخدام به‌عنوان عضو هیات‌علمی است که آن هم بسیار محدود است.

یکی از بحث‌هایی که ذیل این اسناد می‌توان طرح کرد، اهمیت آنها از حیث هویتی است. به نظر شما این قبیل اسناد چه تأثیری بر هویت ایرانی دارند؟ شاید از این منظر هم بتوان به اهمیت این رشته و این اسناد هم رسید.

این اسناد از چند منظر اهمیت دارد، یکی اینکه پیشینه زبان فارسی است. زبان فارسی تنها زبان ایرانی است که سه دوره زبانیِ باستان و میانه و نو را داراست و هیچ زبان ایرانی دیگری این شواهد را ندارد. قدیمی‌ترین آن به کتیبه بیستون داریوش برمی‌گردد که اولین نوشته به زبان فارسی است. ما می‌توانیم این رهگیری را داشته باشیم ولی مشکل این است که در دو سه سده اول بعد از ساسانی‌ها مدارک کمی درمورد زبان فارسی داریم. درحقیقت برای مسئله تکوین زبان فارسی دچار مشکل هستیم و نقاطی پوشیده و تاریک داریم که این اسنادی که ذکر کردم، دقیقا مربوط به همان بازه هستند. این اسناد به زبان پهلوی نوشته شده‌اند و کسانی که آنها را نگاشته‌اند، سعی کرده‌اند همچنان زبان پهلوی را به‌عنوان زبان اداری استفاده کنند؛ ولی به احتمال زیاد تاثیرات زبان فارسی اولیه را می‌توانیم در آن پیدا کنیم. دوم اینکه چون در منطقه قم نوشته شده‌اند احتمالا بتوانیم رد پای گویش قدیم منطقه قم را در این اسناد ببینیم و تأثیرات آن را بیابیم. منظر سوم خط‌شناسی و تکوین خط پهلوی است چون این آخرین مرحله خط پهلوی است. اما به‌جز اینها از لحاظ نام‌شناسی نیز مهم است، ما نام اشخاصی را در این متون می‌بینیم مثل شخصیتی به نام یزدان‌پادار؛ این شخص از بزرگان زرتشتی در آن منطقه بوده و فعالیت‌های مهم اقتصادی و مدیریتی داشته است، نام همین شخص را در متن تاریخ قم هم می‌بینیم. بنابراین اسناد از منظر شخصیت‌شناسی و نام‌شناسی برای ما بسیار مهم هستند. همچنین ما می‌توانیم اسامی کهن آن منطقه را در این اسناد پیدا کنیم.

اما از لحاظ اهمیت هویتی این اسناد یک مثال می‌زنم تا بحثم روشن شود. امروز عده‌ای می‌گویند اسم ایران بسیار متأخر است و رضاخان این اسم را بر ایران نهاده است. لذا می‌خواهند هویت ایرانی را بسیار متأخر کنند. اما اسناد کامل پهلوی و اوستایی و... اسم ایران را تا دوره اوستا عقب می‌برند. یعنی ما در پهلوی، نام ایرانشهر و ایران را داریم و این نام‌ها بار‌ها آمده است (در متون فارسی کهن هم داریم که از بحث فعلی خارج است). اگر ما متون باستان را بخوانیم اینها نمی‌توانند این بلا را بر سر ما بیاورند و هویت ما را آن‌قدر متاخر کنند و بگویند ایران کشوری با حوزه‌های مختلف بود و هر حوزه به زبانی دیگر صحبت می‌کرده و هرکسی در جایی هویتی دیگر داشته و رضاخان ایران واحد را شکل داده است.

ما همیشه یک زبان رسمی داشته‌ایم. برخی می‌گویند که در کنار زبان فارسی زبان‌های دیگری را رسمی کنیم و دو سه زبان داشته باشیم و چرا مثل سوئیس نباشیم. سوئیس به‌عنوان یک کشور در برابر کشور ما چقدر هویت و پیشینه دارد؟! قرن‌هاست که زبان فارسی زبان یک قوم خاص نیست. همین اسناد به ما نشان می‌دهند که زبان فارسی زبان همبستگی و یکپارچگی همه ایرانیان است، ما می‌دانیم که زبان محلی قم چیزی جز فارسی بوده اما با وجود اینکه دولت مرکزی که ساسانیان باشند، فروافتاده‌اند و زبان فارسی پشتیبان رسمی و دولتی ندارد، در قم که اصلاً زبان‌شان فارسی نبوده، اسناد را به این زبان (فارسی میانه) نوشته‌اند. بنابراین زبان فارسی زبان همه ایرانیان بوده و هست و تنها اسمش فارسی است و متون ما این را نشان می‌دهند. این پیشینه‌ای است که ما داریم و اکثر کشور‌های منطقه ندارند.

آیا امکان بازگرداندن این اسناد به لحاظ حقوقی وجود دارد و ممکن است تلاش‌ها در این زمینه توفیق یابد؟

بحث برگرداندن این اسناد به نظر من بحث بسیار خوبی است. برای اینکه مرکز ایران‌پژوهی و مرکز هویت ایرانی باید ایران باشد. اما این موضوع نیاز به بودجه و ارزش‌گذاری درست دارد. دیدیم که در چندساله اخیر اسناد هخامنشی از آمریکا برگشت، آن اسناد برای مطالعه و به‌صورت قانونی برده شده بود ولی آنها را پس نمی‌دادند اما با پیگیری مسائل قانونی آن اسناد پس‌ گرفته شد. این اسنادی که درمورد آنها صحبت کردیم به‌صورت قاچاقی خارج شده است و شاید بتوان با پیگیری حقوقی کاری کرد.

با همه این اوصاف یک بحث نیز موضوع نگهداری این اسناد است آیا ما ظرفیت نگهداری این اسناد را داریم؟! نمی‌توان این اسناد را در جایی معمولی انبار کرد. اینها پوست‌نوشته و پارچه‌نوشته‌هایی با 1400 سال قدمت هستند. باید امکانات خوبی برای نگهداری این اسناد وجود داشته باشد. اگر قرار است این اسناد را به ایران بیاوریم باید بستری برای نگهداری آن ایجاد کنیم و به ارزش آنها واقف باشیم. دوم اینکه باید روی آنها پژوهش صورت گیرد. کدام پژوهشگری می‌تواند بیاید و روی این اسناد کار کند؟! اصلا بودجه‌ای برای این کار اختصاص نمی‌دهند. لذا این اسناد دوباره می‌آید و اینجا خاک می‌خورد. از این منظر اگر نگاه کنید به نفع اسناد است تا دست غربی‌ها باشد. من این را بدون تعارف می‌گویم چون آنها تلاش و برنامه‌ریزی درست برای خواندن‌شان دارند اما اینجا این‌طور نیست. تا زمانی که برنامه‌ریزی مدیریتی درستی نداشته باشیم وضع همین‌گونه است. ما پژوهشگری در این حوزه تربیت نکرده‌ایم، برنامه‌ای هم نداریم. باید چند نفر از دانشجویان زبده در حوزه زبان پهلوی را به آن‌سو بفرستیم تا آموزش ببینند. اگر آن دو فرد یعنی دکتر وبر و دکتر ژینیو از دنیا بروند دیگر کسی نیست که این اسناد را بخواند. اسناد زیادی مانده که خوانده نشده است. اسناد زیادی به این خط و زبان است که هر از چندگاهی کشف می‌شود. چهار سند در سوادکوه کشف شده است. تصویر این اسناد را آقای باوند سوادکوهی به من هم دادند ولی من نمی‌توانم بخوانم. چون برای این کار تربیت نشده و آموزش ندیده‌ام. فراهم کردن بستر نگهداری و فراهم آوردن بستر پژوهشی بسیار مهم است. لذا تنها اینکه اسناد را بیاوریم، کافی نیست؛ باید بستر نگهداری و پژوهش و همچنین رویکرد و سیاستگذاری مدیریتی‌مان را درست کنیم.

شاید این نوع نگاه ریشه در این باور داشته باشد که برخی عقیده دارند مطالعات ایران باستان ما را به ورطه ناسیونالیسم افراطی می‌کشد، این حرف چقدر قابل نقد است؟

باید دوفضا را از هم جدا کنیم. این مسئله در فضای مجازی دیده می‌شود. ناسیونالیسم ایرانی را به‌شدت در این فضا می‌بینید، یعنی بسیاری از وقت‌ها جوانان ما در فضای مجازی به‌دنبال آمال و آرزو‌هایی از ایران باستان هستند که اصلا وجود نداشته است. یعنی تخیلات خودشان است. توجه کنید ایران باستان هویت ما و افتخار ماست؛ شکی نیست. اگر تخت‌جمشید داریم، این باعث افتخار ماست؛ چون پیشینه فرهنگی و پیشینه معماری ماست. اما اتفاقی در فضای مجازی افتاده که عده‌ای بی‌‌دانش موضوع را دست گرفته‌اند و جوانان را به‌سمت نژادپرستی ایرانی می‌برند. دلیل این اتفاق این است که اهل علم از این دایره خارج هستند. افتخار ایران باستان به اندیشه و دانش و فرهنگ است، نه نژاد. این فرهنگ و اندیشه در کتاب‌هایشان ثبت شده که بخشی به دست ما رسیده است. باید به پژوهشگران تاریخ و متون باستانی میدان بدهید و پشتیبانی کنید تا کار خوب بکنند و بعد آن کار خوب را در فضای مجازی برای عموم بازتاب بدهید. اگر اهل علم می‌توانستند این مسیر را دست بگیرند این اتفاق‌ها نمی‌افتاد و مسیر خردمندانه هدایت می‌شد، این هم باز برمی‌گردد به رویکرد مدیریتی ما نسبت به ایران باستان.

من فکر می‌کنم مهم‌ترین مسئله این است که دیگرانی دوست ندارند ایرانی وجود داشته باشد و سعی می‌کنند ما را از هم دور کنند یعنی بگویند ترک‌زبان، کردزبان و... جدا هستند و سعی در تجزیه فیزیکی مرز‌های ایران دارند تا ما را از هم دور کنند ولی تاریخ و فرهنگ و اندیشه ایران از باستان تا امروز ما را به هم پیوند می‌زند، چون نشان می‌دهد ما در طول تاریخ یکی بوده‌ایم و تاریخ ما و زبان رسمی ما و روایت ما یکی بوده است. ما شاهنامه را در خراسان داریم و درعین‌حال شاهنامه کردی هم داریم. ایران باستان پیشینه یکدست و یکپارچگی هویت ایرانی را به ما می‌دهد.

ببینید نام انگلیسی در همه جای دنیا انگلیسی است ولی وقتی به فارسی می‌رسند اسم یکی را تاجیکی می‌گذارند و به یکی می‌گویند دری و بی‌بی‌سی دری درست می‌کنند! چرا این اتفاق برای انگلیسی رخ نمی‌دهد؟! برخی می‌خواهند ما را از هم دور کنند ولی نوشته‌ها و اسناد کهن به ما می‌گوید ما یکی هستیم. حال پرسش این است که چرا بدنه مدیریتی ما از این پتانسیل برای پیوند ایرانیان استفاده درست نمی‌کند؟ چرا ارزش این متون و اسناد تاریخی را نمی‌دانیم؟

به‌تازگی بحث زبان ترکی را برجسته می‌کنند تا هموطنان ترک‌زبان را در مقابل بقیه ایرانیان قرار بدهند. در اینکه زبان ترکی زبانی زیبا و پرتوان است، تردیدی نیست. امروز چندین استان ترک‌زبان شبکه محلی دارند و به زبان محلی خود آزادانه صحبت می‌کنند و تولید دارند و در دانشگاه رشته دانشگاهی زبان کردی و ترکی داریم. این مسیری است که در ایران امروز درحال پیگیری است. در کل آموزش زبان مادری هیچ اشکالی ندارد، خیلی هم خوب است، اما آموزش به زبان مادری اشکال دارد، خیلی هم اشکال دارد، یعنی نمی‌شود در هر نقطه مملکت زبان آن منطقه برای آموزش دانش‌آموزان استفاده شود. اشکالش واضح و آشکار است؛ همبستگی و ارتباط ایرانیان را نابود می‌کند و آنهایی که آرزوی فروپاشی ایران را دارند دنبال همین دست برنامه‌ها هستند. به نظر من در این تنگنا مهم‌ترین کاری که رشته زبان‌های باستانی می‌تواند بکند این است که به ما وحدت و یکپارچگی می‌دهد. عشق به ایران باستان یعنی عشق به ایران و ایرانی.

زبان ستون اصلی همبستگی است چون زبان روایتگر اندیشه است. اگر می‌خواهید به کسی اندیشه بدهید باید با زبان بگویید و بار را زبان بر دوش می‌کشد. برخی به شکلی بسیار قوی ضد این کار را با ما می‌کنند. ما این دغدغه را داریم و می‌بینیم که در فضای مجازی چقدر با قدرت می‌خواهند به ترک‌زبان و کردزبان و... بفهمانند که تو باید به جنگ زبان فارسی بروی تا هویت خود را برجسته کنی! درحالی‌که چه منافاتی دارد که من زبان محلی‌ام را دوست داشته باشم و برایش کوشش کنم ولی زبان ملی من که وسیله ارتباط برقرار کردن با هموطنانم است، بر سر جایش باشد. ما شهریار را داریم که از مهم‌ترین شاعران معاصر زبان فارسی است و به ترکی هم شعر می‌گوید. پس عشق به زبان ملی منافاتی با عشق به زبان مادری ندارد. امروز به جوان ما می‌گویند اگر به زبان فارسی عشق داشتی و برای برجسته کردن زبان فارسی کوشش کردی، به زبان مادری خود خیانت کرده‌ای و این حس را القا می‌کنند. من فکر می‌کنم این پیشینه مشترک نشان می‌دهد که این‌طور نیست. کد خبر: 66699 پایان/

کلید واژه ها: دانشجوی برتر نیما آصفی روزنامه فرهیختگان مصاحبه


نظر شما :