گزارش نشست «تحلیل وضعیت خشونت خانگی و استراتژی‌های مواجهه با آن»

۲۰ آبان ۱۴۰۴ | ۱۱:۱۱ کد : ۲۷۰۹۱ آخرین عناوین گزارش نشست‌ها
تعداد بازدید:۳۴
گزارش نشست «تحلیل وضعیت خشونت خانگی و استراتژی‌های مواجهه با آن»

دوازدهمین ‌نشست علمی گروه پژوهشی مطالعات زنان و خانواده با همکاری گروه پژوهشی مطالعات مسائل اجتماعی ایران پژوهشکده علوم اجتماعی با محور «تحلیل وضعیت خشونت خانگی و استراتژی‌های مواجهه با آن» 18 آبان‌ماه 1404 در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی به‌صورت مجازی برگزار شد.

سخنرانان این نشست، دکتر اعظم آهنگر عضو هیئت علمی گروه جامعه‌شناسی دانشگاه تهران، دکتر مهرنوش هدایتی عضو هیئت علمی پژوهشکده اخلاق و تربیت پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، دکتر سمیه کریمی عضو هیئت علمی پژوهشکده علوم اجتماعی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی و مریم شریف‌نسب عضو هیئت علمی پژوهشکده ادبیات پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی بودند و دبیری علمی نشست نیز بر عهده دکتر مریم شریف‌نسب بود.


کلیدواژه‌ها و ابعاد خشونت خانگی
در آغاز نشست دکتر مریم شریف‌نسب، دبیر علمی نشست، با تبیین بحث «کلیدواژه‌ها و ابعاد خشونت خانگی» پرداخت و گفت:  وقتی خشونتی در عرصة عمومی و در انظار ناظران رخ می‌دهد، «دیگران» به انحای مختلف تلاش می‌کنند از وقوع اتفاقات جبران‌ناپذیر ممانعت کنند؛ این فرایند از طریق مداخلة اجتماعی، ریش‌سفیدی و کدخدامنشی یا درجریان قراردادن پلیس و نیروهای انتظامی اتفاق می‌افتد. اما وقتی خشونت در «چهاردیواری خانه»، دور از انظار و وجدان عمومی، دور از نظارت نیروهای انتظامی و در بستری از عدم توازن قدرت، رخ می‌دهد چه؟ وقتی فرد خشونتگر، مردی خشمگین و قدرتمند، فرد خشونت‌دیده زنی هراسان و ظریف و ناظران ماجرا، کودکانی ناتوان و ترسیده‌اند چه؟ یادمان نرود «چهاردیواری، اختیاری» است؛ آیا این خشونت که در عرصة «حریم شخصی» رخ می‌دهد، راهی برای مداخله‌گری اجتماعی باقی می‌گذارد؟ آیا خشونت‌های خانگی جرم‌انگاری شده‌اند؟ از سوی دیگر، آیا سازوکارهای حمایت از زنان و کودکان آسیب‌دیده در خشونت‌های خانگی آنقدر جامع و همه‌جانبه هست که به فرض خروج زن و کودک خشونت‌دیده از این فضا، بتواند مانع بازگشت آنان به فضای خشونت شود؟ اصلا خشونت خانگی چیست؟ بحث دربارة آن چه پیشینه‌ای دارد؟ کی و چگونه این بحث‌ها به عرصة عمومی راه پیدا کرد؟
دکتر شریف‌نسب ادامه داد: خشونت خانگی، به هرگونه رفتار خشونت‌آمیز و سلطه‌جویانه مبتنی بر جنسیت در محیط خانواده گفته می‌شود که ممکن است منجر به آسیب فیزیکی، جنسی، روانی یا اقتصادیِ فرد خشونت‌دیده شود. این خشونت ممکن است توسط همسر، شریک زندگی یا اعضای خانواده اعمال شود و البته تهدید، اجبار و سلب آزادی را هم شامل می‌شود. در ابتدا اصطلاح Domestic Violence  برای این موضوع رایج بود و بر خشونت در محیط خانه به‌ویژه علیه زنان و کودکان تمرکز داشت و اغلب از منظر روانشناختی و حقوقی بررسی می‌شد. در دهه‌های 1970 و 1980 اصطلاح Battered woman (زن کتک‌خورده) و spouse abuse (همسرآزاری) مطرح شد و جنبش زنان، خشونت خانگی را بعنوان یک مسئلة ساختاری مرتبط با نابرابری جنسیتی و عدم توازن قدرت برجسته کرد. در دهة 1990 با ظهور مفهوم Intimate Partner Violence (IPV)  دامنة بحث، گسترده‌تر شد و مسائل دیگری را نیز دربر گرفت. از دهة 2000 به بعد، رویکردهای پساساختگرا دوگانه‌های سنتی (مانند مرد آزارگر/ زن قربانی) را مطرح و بعنوان یک پدیدة ساختاری، گفتمانی و اجتماعی مورد بررسی قرار داد.


وی افزود: فمنیست‌ها در این دوره، مرزبندی‌های سنتی میان عرصة عمومی و خصوصی را مورد پرسش قرار دادند؛ زیرا نابرابری‌های قانونی را تشدید می‌کرد. در عرصة عمومی خشونت مورد پرسش و مجازات قرار می‌گرفت؛ اما در فضای «چاردیواری اختیاری» خشونت عمدتاً با توجیه حریم خصوصی از مجازات معاف بود و عملاً جرم‌انگاری نمی‌شد. این تضاد نشان‌دهندة شکاف جدی در حفاظت از حقوق زنان و محدودیت عملکرد عدالت در مواجهه با خانه، خانواده و خشونت خانگی بود. در ایران نیز در قانون مجازات اسلامی مصوب 1370، هیچ ماده‌ای با عنوان خشونت خانگی وجود نداشت و اگر زنی قربانی ضرب و شتم شوهر می‌شد، باید شکایت «ضرب و جرح عمدی» می‌کرد و چون شوهر، «ولی» خانواده شمرده می‌شد و قانون مدنی به وی حقِّ «تنبیه متعارف» داده بود، اغلب این شکایتها جدی گرفته نمی‌شد و مصداق جرم مستقل تلقی نمی‌گردید.از دهه 1380 تا 1389 گفتمان حقوق زنان و نهادهای مدنی پررنگ‌تر شد؛ اما هنوز جرم‌انگاری مشخصی در این خصوص صورت نگرفته بود و در این موارد شکایتها، جسته و گریخته از قانونهای موجودِ دیگر استفاده می‌شد؛ مانند قانون حمایت از کودکان و نوجوانان (مصوب 1381) و ... . از اواخر دهة 80 (دولت دهم) طرحی با نام «لایحه تامین امنیت زنان در برابر خشونت» تدوین و به مجلس فرستاده شد که پس از بارها و بارها رفت و برگشت و تغییر نام و محتوا تا کنون (پاییز 1404) به تصویب نهایی نرسیده است. در بحث خشونتهای خانگی، نظریة گالتونگ یکی از بهترین تبیین‌کننده‌های بحث به نظر می رسد: یوهان گالتونگ (از نظریه پردازان نروژی حوزة مطالعات صلح و تعارض) از مثلث خشونت سخن می‌گوید  که سه ضلع دارد: خشونت مستقیم(Direct violence)، خشونت ساختاری(Structural violence) و خشونت فرهنگی(Cultural violence).  گالتونگ معتقد است که این سه ضلع بطور متوالی در حال تغذیه و تقویت یکدیگر هستند. خشونت ساختاری در ساز وکارهای اداری، حقوقی و قضایی جامعه تنیده شده و خشونت فرهنگی در اشکال لطیف (از طریق کهن‌الگوها، تمثیل‌ها، داستان‌ها، فیلم‌ها، شعرها، نقاشی‌ها، و...) به مشروعیت بخشی مداوم خشونت‌های ساختاری می‌پردازند و این دو منجر به خشونت‌های مستقیم می‌گردند. (مانند تصویر مقدس‌سازی مادر، انجام کارهای خانه بعنوان وظیفة زن یا مادر، و...) 


دکتر شریف‌نسب در پایان در خصوص انواع خشونت و نمونه‌های آن افزود: هرچند از شنیدن کلمة خشونت، اغلب به یاد صورت کبود و دندان شکسته می‌افتیم، اما خشونت دارای اشکال مختلف است. خشونت خانگی هرنوع خشونت فیزیکی، جنسی، روانی، کلامی، اقتصادی و ... را در بر می‌گیرد که از طرف فرد خشونتگر اعمال می‌شود، از طرف ساختارها حمایت می‌شود و از طرف فرهنگ عمومی جامعه، تطهیر و توجیه می‌شود (مثلا از طریق قربانی‌نکوهی و ایجاد حاشیة امن برای خشونتگر). نمونه‌های بسیار زیادی خشونتهای خانگی در سالهای اخیر از جمله سعیده (سمیه) شریف 14 ساله اهل زاهدان (1386)(سنگسار به دست پدر)، رومینا اشرفی 14 ساله اهل تالش (1399) (بریده شدن سر با داس به دست پدر)، ریحانه عامری 22 ساله اهل کرمان (1399) (قتل به دست پدر)، فاطمه بریهی 19 ساله اهل آبادان (1399) (قتل به دست همسر)، مونا حیدری 17 ساله اهل اهواز (1400) (بریده شدن سر به دست همسر و چرخاندن سر دور شهر)، مریم سلیمانی 28 ساله اهل خوی (1402) (قتل به دست پدر و برادران)، منصوره قدیری 52 ساله خبرنگار ایرنا (19 آبان 1403) (قتل به دست همسر)، زهرا قائمی 42 ساله کارمند گروه مطالعات زنان و خانواده دانشگاه تهران (17 مهرماه 1404) (قتل به دست همسر) و ده‌ها مورد دیگر نشان می‌دهد در باب این موضوع جای گفتگو بسیار است.

درس‌آموخته‌هایی از خشونت خانگی
در ادامه نشست، دکتراعظم آهنگر به تبیین بحث «درس‌آموخته‌هایی از خشونت خانگی» پرداخت و گفت: هرگاه سخن از خشونت خانگی به میان می‌آید بی اختیار اذهان به سمت زنانی می‌رود با صورت‌هایی کبود، استخوان‌هایی شکسته، روح و روانی زخمی و یا در فجیع‌ترین شکل آن قتل و جنازه‌ای بی‌رنگ و روح و خون آلود در میانه منزل مسکونی. اما چرا چنین تصوری شکل گرفته است؟ چرا مفهوم خشونت خانگی با نام زنان گره خورده است؟ آثار خشونت خانگی برزندگی افراد چیست؟ چه عواملی اثرگذار است؟ استراتژی‌های افراد نسبت به آن چیست؟ و چه باید کرد؟
عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی ادامه داد: در آغاز، تمرکز بر خشونت علیه زنان بود. اما بعدها جامعه‌شناسان ایرانی مثل منیژه مقصودی و دیگران بر لزوم نگاه جامع تر به خانواده تاکید کردند. پس از آن به مرور، رسانه‌ها، سازمان بهزیستی و پژوهشگران حقوقی هم این مفهوم را به زبان عمومی آوردند. اما موضع فمنیسم در موضوع خشونت خانگی چه در غرب و چه در کشور خودمان آنقدر قوی و پررنگ بود که کسی حتی اجازه پیدا نمی‌کرد در مورد خشونت خانگی علیه مردان سخن بگوید و اگر کسی از آن سخنی به‌میان می‌آورد با حجمه‌های خلاقانه و گاه خشن، محققین اجتماعی را وادار به ورود در مارپیچ سکوت می‌کردند. به طوری که موری آرنولد استراوس جامعه شناس آمریکایی اولین بار در سال 1979 با طراحی «مقیاس تاکتیک های تعارض» و به بهانه تحقیق بر روی راه‌های حل تعارضات زوجین به این موضوع پرداخت. او در تحقیقش به دنبال این بود که ببیند زوجین برای تعارضات‌شان اگر به خشونت(اعمالی نظیر هول دادن، پرت کردن اشیاء، نیشگون، مشت و لگد و ...)دست می‌زنند بیشتر زنان کتک می‌زنند یا مردان:  در 27 درصد فقط آقایان علیه خانمها،  24 درصد فقط خانمها علیه آقایان،  50 درصد هر دو طرف.  گزارش رسمی در همان سالها نشان می‌داد 46 مورد در هزار زوج خشونت مردان علیه زنان و 38 مورد در هزار زوج زنان علیه مردان روی می‌داده است. در واقع زنان کمی بیشتر از مردان قربانی خشونت بودند. اما آمار تولیدات علمی در این خصوص به شکل معنی‌داری به نفع زنان است و بر خلاف زنان، در مورد مردان حتی یک سایت معتبر که آمار قابل اتکا ثبت و منتشر وجود ندار.  نکته دیگر این است که خشونت خانگی علیه زنان کمی بیشتر از خشونت خانگی علیه مردان است ولی زنان سه برابر آسیب جسمی بیشتری می‌بینند. در عوض در هنگام قتل 61 درصد زنانی که همسران خود را به قتل رسانده‌اند به هیچ عنوان اعلام نکردند که دچار «سندرم زن کتک خورده» بوده‌‍اند

دکتر آهنگر در ادامه افزود: نظریه فشار اجتماعی که سلزر و کالموس در 1988 و آنشرسل 1992 به آن پرداخته‌اند، می گوید مشکلات اقتصادی، بیکاری، کمبود درآمد معمولا موجب افزایش فشار و نگرانی در خانواده شده، گاهی اوقات این فشارها منجر به رفتارهای خشونت‌آمیز می شود. البته از طرفی ممکن است این خود راهی برای برخورد با فشارها باشد. تقریبا اکثر تحقیقات نشان می‌دهد خانواده های فقیر خشونت بیشتری را تجربه می‌کنند. این موضوع در مورد کودکان نیز صدق می‌کند.
عضو هیئت علمی دانشگاه تهران از عوامل تاثیرگذار بر خشونت خانگی، چهره مردانۀ خشونت، پایگاه اقتصادی- اجتماعی و بیکاری، اعتیاد به الکل و مواد مخدر، ازدواجهای ناپایدار و ناهمگون فرهنگی، ضعف مهارت‌های ارتباطی و تربیتی، تجربه خشونت در خانواده در دوران کودکی، نبود حمایت موثر قانونی و اجتماعی، نگاه شرم‌آلود و تابو بودن گزارش خشونت، اختلالات روانی و شخصیتی و نقش‌های جنسیتی اذعان کرد. ایشان همچنین به آثار خشونت اشاره کرد و گفت: آثار خشونت خانگی برای زنان و مردان تفاوت چندانی ندارد و می‌تواند به شکل آثار جسمی، روانی، خانوادگی و اجتماعی، اقتصادی باشد در پایان دکتر آهنگر به استراتژی‌های این حوزه اشاره کرد و افزود: پنهان‌سازی و مدارا و تداوم خشونت، مقاومت، مقابله به مثل، شکایت و دریافت حمایت‌های قانونی، پناه بردن به مکان‌های امن، مقابله روانی و محرومیت از روابط زناشویی، مقابله اقتصادی، قهر کردن و در نهایت طالق، در بین زنان و مردان رواج دارد. اما در مورد کودکان پناه بردن‌ بی پناهی، پناه بردن به والد دیگر، پناه بردن به اعضای خانواده، و با افزایش سن اشتراک‌گذاری با دوستان و استفاده از تجربه آنها و در برخی موارد فرار از خانه. این موارد استراتژی‌هایی است که افراد در مقابل خشونت خانگی به کار می‌برند.


تشدیدکننده‌های روان‌شناختی در پدیده خشونت خانگی
سخنران بعدی نشست، دکتر مهرنوش هدایتی به بحث «تشدیدکننده‌های روان‌شناختی در پدیده خشونت خانگی» پرداخت. وی تاکید دارد خشونت خانگی الگویی سیستماتیک از رفتارهای توهین‌آمیز است که در طول زمان رخ می‌دهد، ادامه داد و با گذشت زمان شایع‌تر و شدیدتر می‌شود. قرن‌ها، خشونت خانگی توسط جامعه و دولت مجاز بود، چرا که معتقد بودند افراد یک خانواده، دارایی سرپرست خانوار هستند و او حق دارد به هر نحوی که صلاح می‌داند نظم را حفظ کند. اما امروزه نظام‌های اخلاقی، اجتماعی و قانونی متعددی نسبت به آن واکنش نشان میدهند. خشونت خانگی مشکلات جسمانی و روانی متعددی بدنبال دارد، مانند درد مزمن، مشکلات گوارشی، علائم روان‌تنی، اختلالات خوردن، بارداری‌های ناخواسته، بیماری‌های مقاربتی و افسردگی، اضطراب، اختلالات تجزیهای، افکار خودکشی. هم برای فرد مورد آزار و اذیت و هم برای فرد آزارگر، انکار و سرکوب، واکنش‌های روانی رایج به خشونت خانگی هستند. فرد مورد آزار و اذیت، تجربیات خشونت‌آمیز را به چند دلیل انکار و سرکوب می‌کند: اول، وقتی قربانی برخورد خشونت‌آمیز را به یاد می‌آورد، باید آن رویداد را دوباره زنده کند و احساسات، ترس‌ها و اضطراب‌های مرتبط با آن رویداد را دوباره تجربه کند. دوم، اکثر قربانیان مورد آزار و اذیت می‌ترسند که اگر سطح و شدت آزار و اذیت را به دیگران بگویند، دیگران حرف آنها را باور نکنند. قربانیان همچنین ممکن است شرمنده و نگران این باشند که اگر دیگران ضعف آنها را متوجه شوند، درباره آنها چه فکری خواهند کرد. این عوامل توضیح می‌دهد که چرا قربانیان خشونت خانگی نه تنها باید به دلیل اثرات جسمی، بلکه به دلیل عوامل عاطفی، روانی و اجتماعی مرتبط با آزار و اذیت نیز تحت درمان قرار گیرند.

دکتر هدایتی در ادامه افزود: فرد آزارگر نیز دارای تعدادی مسئله است که باید توسط متخصصان سلامت روان مورد توجه قرار گیرد. یک فرد خشونت‌گر اغلب چیزی را نشان می‌دهد که به عنوان شخصیت دوگانه شناخته می‌شود، که در آن فرد خشونت‌گر «اغلب جنبه خشونت‌آمیز خود را فقط به زن نشان می‌دهد و این افکار زن را که هیچ‌کس باور نمی‌کند که او می‌تواند چنین کارهایی انجام دهد، بیشتر تقویت می‌کند». به عبارت دیگر، رفتار خشونت‌آمیز و پرخاشگرانه‌ای که فرد خشونت‌گر به قربانی نشان می‌دهد، رفتاری نیست که او به دیگران نشان می‌دهد. علاوه بر این، فرد خشونت‌گر، برخوردهای خشونت‌آمیز را انکار و سرکوب می‌کند و از توجیه و منطق برای حمایت از باور خود مبنی بر اینکه قربانی کاری انجام داده که باعث خشونت شده است، استفاده می‌کند. قدرت و کنترل نقش عمده‌ای در رابطه خشونت‌آمیز دارند. رایج‌ترین پویایی در رابطه‌ی خشونت‌آمیز این است که فرد خشونت‌گر تمام قدرت و کنترل را در دست دارد در حالی که قربانی احساس ناتوانی مبهمی دارد. فرد خشونت‌گر سعی می‌کند بر امور مالی، تصمیمات اقتصادی، دستاوردها و پیشرفت‌های تحصیلی، جایگاه اجتماعی، آراستگی شخصی و عزت نفس قربانی کنترل ایجاد کند. برای ایجاد کنترل مطلوب بر قربانی، فرد خشونت‌گر درگیر بازی‌های روانی فریبکارانه‌ی مختلفی می‌شود. برخی از این تکنیک‌های کنترل ممکن است شامل حمله‌ی غیرمستقیم باشد، مانند متقاعد کردن قربانی به اینکه به نفع اوست که فرد خشونت‌گر جنبه‌های خاصی از زندگی او را کنترل کند. به عنوان مثال، یک فرد خشونت‌گر ممکن است کنترل حساب بانکی قربانی را به دست گیرد؛ یا از یک نقطه ضعف خاص قربانی، سوءاستفاده کند. همزمان با اینکه قربانی از حوزه‌های قدرت شخصی خود دست می‌کشد، فرد متجاوز به طور سیستماتیک قربانی را منزوی کرده و او را طوری برنامه‌ریزی می‌کند که مطیع و کاملاً وابسته باشد.
وی در پایان  افزود: برای اینکه یک رابطه‌ی خشونت‌آمیز بتواند به خوبی عمل کند، آرمان‌های ناسازگار ایجاد شده بین قربانی و فرد خشونت‌گر باید به طور مداوم تقویت شوند. پس از مدتی مورد آزار جسمی، ذهنی و عاطفی قرار گرفتن، احساس درماندگی آموخته‌شده در قربانی ایجاد می‌شود. قربانی ممکن است باور کند که نمی‌تواند بدون فرد خشونت‌گر زندگی کند و مبارزه یا تلاش برای فرار کمکی نمی‌کند. به عبارت دیگر، قربانی کنترل بزرگترین دارایی خود - یعنی توانایی‌های شناختی‌اش - را به فرد خشونت‌گر واگذار می‌کند. سپس فرد خشونت‌گر برای فرد مورد خشونت صحبت می‌کند، کار می‌کند، فکر می‌کند و زندگی می‌کند. پویایی بین قربانی و فرد خشونت‌گر می‌تواند با توجه به تأکید جامعه مدرن بر توانمندسازی خود، بسیار گیج‌کننده باشد.


ناموس، شرم و بدن: نظام‌های معنایی خشونت خانگی
در ادامه نشست، دکتر سمیه کریمی به بحث«ناموس، شرم و بدن: نظام‌های معنایی خشونت خانگی» پرداخت و گفت: این رویکرد، انسان‌شناختی است که می‌کوشد سازوکارهای گذار از «معنا» به «کنش» را در خشونت خانگی مرگ‌بار توضیح دهد و نشان دهد چگونه پیوند سه‌گانه ناموس، شرم و بدن در بافت‌های معاصر ایران می‌تواند به خشونت منتهی شود. در سطح نمادین–تفسیری و با الهام از مری داگلاس، «بی‌جاییِ بدن»در پوشش، حضور/غیاب، تماس و ردّ دیجیتال به‌منزله «اختلال در رده‌بندی‌های فرهنگی» خوانده می‌شود و منطق «پاک/ناپاک» را فعال می‌کند؛ بنابراین «بازگرداندن نظم» به صورت کنش‌های «پاک‌سازانه» قابل‌فهم می‌شود. قرائت لِیلا ابو‌لغد نشان می‌دهد این معناسازی از مسیر زبان احساس و روایت‌های روزمره(مثل‌ها، حکایت‌ها، ترانه‌ها) تقویت و بازتولید می‌گردد. در سطح تجسّد/عادت‌واره (توماس سورداس، در امتداد مارسل ماوس)، هنجارها صرفاً باورهای ذهنی نیستند، بلکه در بدن رسوب می‌کنند: ژست، نگاه، فاصله‌گذاری، ریتم حرکت و عادات دیجیتالِ نظارت/خود-پایش به «اخلاقِ بدن‌مند» تبدیل می‌شوند و با اولین نشانۀ «بی‌جایی»، «انفجار عاطفیِ مجاز» را آماده می‌سازند. در سطح میدان حیثیت و مردانگی (مایکل هرزفلد)، فشار «تماشاگران» فامیل، همسایگان و اکنون شبکه‌های اجتماعی اقتصاد آبرو را فعال می‌کند؛ در این میدان، «تنبیهِ نمایشی» به‌عنوان راه بازسازی اعتبار جمعی عقلانی جلوه می‌کند. 
دکتر کریمی در پایان سخنرانی خود افزود: نظریات جودیت باتلر (اجراگری جنسیت) امکان بازمعناکردن نقش‌ها و خروج از الگوهای سخت‌گیرانه «زنِ عفیف/مردِ غیرتمند» را نشان می‌دهد، و صبا محمود یادآور می‌شود که «حیا» می‌تواند به‌مثابه پروژه‌ای اخلاقی خوانده شود؛ از این منظر، مداخله مؤثر نیازمند زبانی محترمانه و درون‌فرهنگی است. به تعبیر وینا داس، خشونت امری «استثنایی» نیست، بلکه در روزمره فرو‌می‌نشیند: از تهدید و ایزوله‌سازی تا کنترل مالی/دیجیتال و ضرب‌وجرح؛ ازاین‌رو، تمرکز صرف بر «لحظه جرم» بسنده نیست و باید روند «سقوط به عادیّت» مستندسازی و قطع شود. بر پایه این چارچوب، پیشنهادهای سیاستی شامل: توسعه سواد هیجانی–بدنی برای خانواده‌ها، تنظیم پروتکل‌های حریم دیجیتال (مرزهای روشن برای رمز، لوکیشن و دسترسی به تلفن)؛ شناسایی و ثبت علائم هشدار(ایزوله‌سازی، پایش مداوم، تهدید) و نیز تغییر زبان عمومیاز «آلودگی/پاک‌سازی» به «کرامت/ترمیم» و معتبرسازی الگوهای «مردانگیِ مراقب» در رسانه‌ها و نهادهای محلی./پایان

 

کلیدواژه‌ها: گزارش نشست «تحلیل وضعیت خشونت خانگی و استراتژی‌های مواجهه با آن»


نظر شما :