گزارش نشست «بازخوانی عناصر هویت ایرانی در اندیشه علامه؛ تأملی بر گفتوگوی مرتضی مطهری و عبدالحسین زرینکوب»

بهمناسبت گرامیداشت روز شهادت استاد شهید مرتضی مطهری و بزرگداشت مقام شامخ معلم و استاد، نشست علمی «بازخوانی عناصر هویت ایرانی در اندیشه علامه؛ تأملی بر گفتوگوی مرتضی مطهری و عبدالحسین زرینکوب» بههمت معاونت فرهنگی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی و با همکاری پژوهشکده انقلاب اسلامی، نهم اردیبهشتماه 1404 برگزار شد. در این نشست دکتر علی مطهری (عضو هیئت علمی دانشگاه تهران) و دکتر قاسم پورحسن (عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی) به ارائه دیدگاهها و نظرات خود پرداختند.
در ابتدا دبیر این نشست، دکتر جعفر حسنخانی ضمن خیرمقدم و گرامیداشت مناسبتها و عرض تسلیت بابت حادثه دردناک بندرعباس، اشاره کرد که یکی از درسآموزترین مناقشات تاریخ تفکر معاصر در ایران، گفتوگوی علمی استاد مطهری و مرحوم زرینکوب بوده است که به نحو روشمند، با روحیه حقیقیتجویانه، روادارانه و بدون صفآرایی رسانهای صورت گرفته است و تأثیرات این گفتوگو در آثار و مکتوبات هردو اندیشمند قابل مشاهده است. در مجموع میتوان گفت، در این رویارویی علمی با دو رویکرد مواجهیم که یکی ورود اسلام به ایران را موجب احیاء و بازسازی و پیوستگی ایران میداند و دیگری آن را باعث امحاء، فروپاشی و تضعیف ایران میپندارد. با این مقدمه در ابتدا دکتر علی مطهری به این پرسش، پاسخ داد که اسلام را باید موجب افول ایران دانست یا موجب تعالی آن؟
فرزند استاد شهید مطهری در آغاز سخن خود اشاره کرد که رابطه اسلام و ایران هنوز جزء موضوعات مبتلابه جامعه ماست و تصورات نادرست در این زمینه در میان عموم رواج دارد. وی با اشاره به برخی اتفاقات در نوروز امسال مانند سر دادن برخی شعارهای سوگیرانه نسبت به عربها را نشاندهنده عدم تببین کافی موضوع ارتباط ایران و اسلام دانست. مطهری در ادامه به زمینه نگارش کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران و اهمیت موضوع نزد استاد مطهری پرداخت. به باور وی نظام پهلوی در آن دوران بهدنبال اجرای سیاستهای اسلامزدایی و بازگشت به هویت ایرانی قبل از اسلام بود و نشان آن هم در تندرویهای اواخر دوران پهلوی و برگزاری جشنهای 2500 ساله و تبدیل تاریخ هجری به تاریخ شاهنشاهی، اشاعه فحشاء و فساد و برگزاری جشن هنر شیراز نمایان بود. اقداماتی که عواطف مذهبی مردم ایران را جریحهدار کرد و مردم احساس کردند شاه در مقابل اسلام ایستاده است. این فضا بود که باعث شد شهید مطهری احساس ضرورت کند و کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران را به رشته نگارش درآورد و با همه مانعافکنیهای حکومت پهلوی با ایستادگی خود آن را به چاپ برساند. این کتاب نقش قابل توجهی در روشنگری مسئله ارتباط ایران و اسلام و خنثیسازی سیاستهای پهلوی داشت تا جایی که امثال سپهبد فردوست در خاطرات خود به برباد رفتن تلاشهای پهلوی به واسطه چاپ کتاب شهید مطهری اذعان کردهاند.
درباره تقابل شهید مطهری و مرحوم زرینکوب در موضوع رابطه ایران و اسلام
در ادامه این نشست دکتر پورحسن درباره تقابل شهید مطهری و مرحوم زرینکوب در موضوع رابطه ایران و اسلام پرداخت و گفت: زرینکوب در هنگام نگارش کتاب مهم دو قرن سکوت 29 ساله بود و با وجود همه تغییراتی که در نظراتش داشت و باوجود آنکه نویسندهای پرکار با آثار متعدد بود، در مصاحبهای قبل از درگذشتش، بهترین اثر خود را همین کتاب دانست. اما برای ورود به بحث باید زمینه و زمانه دهه 30 را بیشتر شناخت و دانست که این دهه بازتابی از وضعیت 50 سال پیشامشروطه، خطر تجزیه ایران و شکست مشروطه در ایران است که به زحمت 14 سال عمر کرد. بحث از «ایران» در دهه 30 به اوج خود میرسد. قبل از آن نظریات ملیگرایانه و باستانگرایانه به قوت توسط امثال آخوندزاده و ملکم خان به قوت مطرح میشود و هسته مرکزی این نظریات بازگشت به ایران قبل از اسلام است، چنانکه در رساله الفباء آخوندزاده آمده است. برای فهم دهه 30 باید دستکم از سال 1230 تاریخ ایران را بهدقت بررسی کرد و علل سرخوردگی روشنفکران را دریافت. پژواک گسترده کتاب «دو قرن سکوت زرینکوب» در این زمانه است.
دکتر پورحسن ادامه داد: در مواجهه با زرینکوب، استاد شهید مطهری بر تفکیک میان اعراب و مسلمانان بهشدت تأکید میکند و این یکی از نقاطی است که بر زرینکوب اثر میگذارد و دیدگاههای بعدی او را دچار تغییر میکند. زرینکوب در دو قرن سکوت به چنین تمایزی قائل نیست، به کتابسوزی گسترده و آتش زدن کتابخانهها برای مثال جندی شاپور اشاره میکند و تمایزی هم بین مسلمانان و اعراب قائل نیست و حتی بر این باور است اعراب برای از بین بردن زبان ایران عامدانه و نظاممند اقداماتی را انجام میدهد که بعدها، برای مثال در جلد اول تاریخ ایران بعد از اسلام، از این نظر خود هم تا حد زیادی عقب نشینی میکند و فشارها بر زبان فارسی را ناشی از هرج و مرج ورود اعراب به ابران میداند. در این میان نکته ارزشمند دقیقاً همین است که مواجهه شهید مطهری با زرینکوب بسیار عاقلانهتر از تقابل امثال شفا و آدمیت با زرینکوب است. آدمیت در کمال تعجب حتی وارد ساحت توهین به زرینکوب هم میشود. اما مواجهه استاد مطهری از اساس متفاوت است و وجه عاقلانه و منصفانه و علمی دارد و پس از برخی تغییرات نظر زرینکوب که برای مثال در مقدمه او برچاپ سال 1336 کتاب مشهود است، مطهری میگوید: این ذات پژوهش و تحقیق است، درحالیکه برای مثال مرحوم شفا، زرینکوب را متهم به تعارضگویی میکند. پورحسن تأکید دارد که برای داوری زرینکوب نباید تنها به دو قرن سکوت او بسنده کرد، بلکه باید مجموعه آثار او و سیر تحول نوشتههای او را در نظر داشت.
عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی در ادامه به اهمیت و ارزش گفتوگوهای استاد مطهری و زرینکوب پرداخت و یادآور شد: برخلاف شتاب و تعجیل اهل تحقیق این روزگار در نقد نسبت به یکدیگر، این تبادل فکری با آرامش و پذیرش پیش رفته است. از نشانههای تأثیر این گفتوگو بر هردو متفکر میتوان به این نمونه اشاره کرد که زرینکوب در جلد اول تاریخ ایران بعد از اسلام در سال 43 میگوید: «ایران با حفظ هویت خود، اسلام را ایرانی کرد» و این نگاه تا چه میزان بر «هانری کوربن» تأثیر گذاشت و کوربن در استفاده از اصطلاح اسلام ایرانی وامدار زرینکوب است. زرینکوب در دو قرن سکوت هیچگونه همزیستی میان ایران و اعراب را نمیپذیرد، اما هفت سال بعد در این کتاب میگوید، همزیستی فرهنگ ایرانی و اسلامی مسئلهای است که باید محققان به آن بپردازند و درباره ورود اعراب و اسلام به ایران سخن بگویند. تفاوت این دو نگاه کاملاً روشن است.
استاد مطهری معتقد بود اصلاً کتابسوزی صورت نگرفته
پورحسن ادامه داد: مرحوم مطهری در کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران میگوید، ما نمیتوانیم ورود اعراب و مسلمانان به ایران را به عنوان امری یکپارچه بررسی کنیم و در نقد زرینکوب میگوید اساساً اعراب دارای نظام فکری خاصی نبودند که در آن، از بین بردن بنیانهای فرهنگ و زبان و کتابهای یک ملت تعریف شده باشد و عرب چنین استشعاری نداشت، بلکه اعراب بیشتر بهدنبال غنائم بودند. زرینکوب این نقد را میپذیرد و نشان آن در کتاب کوچک بامداد اسلام او مشخص است. این کتاب از آغاز اسلام تا پایان دولت اموی را پوشش میدهد که مرحوم زرینکوب از دولت اموی بهعنوان دولت عربی یاد میکند. اینها و نمونههای دیگر نشان میدهد مرحوم زرینکوب که یک محقق درجه یک است، بسیاری از اشکالات و انتقادات استاد مطهری را میپذیرد. از طرفی استاد مطهری نیز که معتقد بود اصلاً کتابسوزی صورت نگرفته، اشکال زرینکوب را میپذیرد. در واقع همانطور که مرحوم ندوشن هم گفته است کتاب سوزیهایی صورت گرفته است، اما لزوماً میراث تاریخی ایرانی عامدانه از بین نرفته است، بلکه بیشتر مربوط به کتابهایی بوده که عرب آنها را الحادی و در مقابل قرآن میدانسته است. مطهری موضع خود را چنین تغییر میدهد که کتابسوزی اگر رخ داده باشد، یا در اثر تصادف و حوادث جنگ بوده یا اینکه از سر دغدغه دینی. باید گفت که زرینکوب گرچه یک ادیب و محقق و مورخ با پشتوانههای فکری روشن است، میتوان تأثیرپذیری عناوین چندین اثر او را از نقدهای شهید مطهری بهراحتی تشخیص داد.
استاد دانشگاه علامه طباطبایی به این نکته نیز اشاره کرد که در دهه 30 سه جریان ملیگرایی در ایران وجوددارد؛ یکی ملیگرایی باستانگرایی، دیگری ملیگرایی فرهگی که بر تداوم فرهنگ ایران تأکید دارد و سوم ملیگرایی تاریخ ایران که ایران را یکپارچه میبیند. مثلاً زرینکوب میگوید، باوجود تمامی تهاجمات، ایران هویت خود را حفظ کرده است. دراین موارد راه زرینکوب و استاد مطهری از یکدیگر جداست. مطهری معتقد است وقتی از ایران سخن میگوییم، ایران بعد از اسلام، مهمتر از ایران قبل از اسلام است و آنچه به ایران غنا بخشید و به آن جان داد اسلام بوده است. از دیدگاه من، مطهری چون در حال پاسخ به ملیگرایی افراطی است، چنین بیان میکند، اما گهگاهی در جریان این پاسخگویی بدون قصد و غرض، ایران قبل از اسلام را ناچیز میشمارد. لذا میتوان گفت، مطهری و زرینکوب همسوییهایی دارند و تفاوتهایی. برای مثال در باب مفهوم ایران، اختلافنطر قابل توجهی دارند، اما پس از گفتوگوها، درباره ایران پس از اسلام و تأثیرات اسلام بر ایران همسوییهایی دارند.
در این بخش از نشست، دکتر جعفرخانی از دکتر علی مطهری پرسید با توجه به سخنان دکتر پورحسن پرسش زمانه دهه 30 «ما کیستیم» است و این پرسش در دهه 40 به پرسش «چه باید کرد» تبدیل میشود. پاسخ شهید مطهری به این پرسش چیست؟
دکتر علی مطهری قبل از پرسش به این پاسخ گفت از نظر من برخلاف گفته دکتر پورحسن استاد مطهری قائل به این نیست که اعراب برای غنائم به ایران آمدند، بلکه اعراب یا مسلمانان برای خود رسالتی قائل بودندو برای اسلام داعیه جهانی قائل بودند. سیاست آنها از بین بردن دولتهای ظالم و مهیا کردن زمینه برای پذیرش آزاد اسلام بود و با بتپرستی و نشانهها و نمادهای آن در ستیز بودند، اما با ادیان الهی با تسامح و تساهل برخورد میکردند و اتفاقاً سرزمینهایی که در فتوحات اولیه اسلام فتح شد و به ادیان الهی باور داشتند طی مدت 200 یا 300 سال با رضایت خود اسلام را برگزیرند.
استاد دانشکده الهیات دانشگاه تهران در ادامه سخنان خود به آموزنده بودن برخورد استاد مطهری با زرینکوب و دیگر روشنفکران اشاره کرد و گفت: رفتار استاد شهید بر مدار جذب بود و نه طرد و همین برخوردهای محترمانه و متکی بر عقل و مستدل ایشان بود که باعث شد روشنفکران همواره برای وی احترام و جایگاهی خاص قائل باشند.
دکتر مطهری در ادامه گفت: در مورد مسئله ملیت و اسلام باید به این نکته اشاره کرد که تصور عمومی این است که هویت ملی و اسلامی جدای از هم است و هویت ملی مربوط به پیش از اسلام است. درحالیکه ملیت عناصر مختلفی دارد که یکی از آنها دین و مذهب است. اسلام خود یکی از عناصر ملیت و هویت ملی ایران است و تفکیک بین این دو صحیح نیست. سؤال این است که چه چیزی را باید ملی و خودی بدانیم و چه چیزی را بیگانه؟ از نظر شهید مطهری ملاک خودی و ملی بودن یک امر این نیست که آن امر لزوماً از درون خود ملت برآمده باشد، چه بسیار مواردی که از درون یک ملت برخاسته و اتفاقاً مورد مخالفت اکثریت ملت قرار گرفته است. در مقابل، بسیاری از چیزها از بیرون یک ملت آمده است، اما اکثریت ملت آن را پذیرفتهاند و میتوان آن را خودی و ملی دانست. سابقه تاریخی هم نمیتواند ملاک مناسبی برای تعیین ملی و خودی بودن یک امر باشد. چه بسیار مواردی که یک ملت پس از قرنها دست از آنها شسته و دیدگاه خود را نسبت به آنها تغییر داده است. مثال روشن سیستمهای اجتماعی و نظامهای حکومتی است که بعد از قرنها تغییر میکند، کمااینکه نظام استبدادی پادشاهی پس از 25 قرن توسط ملت رانده شد. از طرفی بسیاری از مسائل علمی و فکری هم از بیرون یک ملت وارد میشود، اما مورد پذیرش متفکران یک ملت و عموم مردم قرار میگیرد. درواقع دو ملاک مهم برای پذیرش امری به عنوان امر خودی و ملی میتوان قائل شد یکی بیرنگ بودن و جهانی بودن و انسانی بودن و دیگری امکان پذیرش آزادانه آن امر توسط مردم. بههمین دلیل است که اتفاقاً باید بگوییم اسلام برای مردم ایران خودی و ملی است چراکه اسلام بیرنگ است و جهانی و انسانی و همچنین ملت ایران با طیب خاطر آن را پذیرفتهاند. این نکته نیز قابل ذکر است که اتفاقاً غالب مردم ایران زمانی اسلام اختیار کردند که سیادت عرب از بین رفته بود و دلیل مسلمان شدن ایرانیان نفوذ معنوی اسلام بود. مطهری با بیان اینکه آیات قرآن هم مؤید جهانیبودن اسلام است، گفت: خداوند قرآن را ذکر برای همه بشریت قرار داده است و رسالت پیامبر(ص) را هم جهانی میداند؛ وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا کَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِیرًا وَنَذِیرًا وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ؛ قُلْ یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ جَمِیعًا؛ بنابراین خطاب به قوم عرب نداریم همچنین قرآن نسبت به قوم عرب احساس بینیازی کرده و فرموده است، اگر شما هم اسلام را نپذیرید اقوام دیگری خواهند پذیرفت. یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ. خدا اقوام دیگری را جایگزین شما میکند که خدا آنان را دوست دارد و آنان هم خدا را و نسبت به کافران شدت به خرج میدهند.
ایران با حفظ هویت خود، اسلام را ایرانی کرد
دبیر نشست در این بخش خطاب به دکتر پورحسن از نگاه زرینکوب و استاد مطهری درباب امر ملی پرسش کرد.
دکتر پورحسن در پاسخ به این پرسش گفت: تفاوت اصلی زرینکوب و مطهری را باید در این موارد دانست. از نظر زرینکوب نه تنها ایران به سمت اسلام نرفت که بدل به اسلام شامی و بغدادی و ... شود، بلکه ایران با حفظ هویت خود، اسلام را ایرانی کرد. این اشاره به بحث ملیت در معنای درست آن است، یعنی تاریخ و فرهنگ ایران، یعنی میراث ایران. مرحوم زرینکوب عبارتی دارد که عنوان میکند، ما چیزی به نام هویت ایرانی داریم که اصلاً یک کشور و جغرافیا نیست، بلکه یک تمدن پایدار فرایندی است و خطی نیست، لذا از دیدگاه مرحوم زرینکوب گرچه اسلام بخش جداییناپذیر ایران است، اما ایران است که مهم است. مرحوم زرینکوب به سختگیریها بر زبان فارسی اشاره میکند و شاهد مثالهای فراوانی میآورد، اما در مقابل استاد مطهری چنانکه گفته شد شاید در واکنش به ملیگرایی افراطی قائل به یکی بودن اسلام و ایران است. مطهری در خدمات متقابل اسلام و ایران میگوید، عظمت ایران را باید در پیوند با اسلام دید و نه در تاریخ ایران.
دکتر پورحسن تصریح کرد: در این مورد من نیز به استاد مطهری نقد دارم که نمیتوان میراث حکمی ایران را نادیده گرفت. درست است که دوره درخشان تاریخ فکری ایران در دوران اسلامی رقم میخورد، اما این بدان معنا نیست که بگوییم سنت فکری ایران به اسلام تقلیل پیدا میکند. در علل گرایش به مادیگری نیز شهید مطهری در نقد روشنفکران میگوید آنها ایران و اسلام را جدا میکنند و اسلام را مانع پیشرفت ایران میدانند. از نظر من آنچه ما میگوییم ایران اسلامی نیست، بلکه «ایران» است که در آن سنت خسروانی، حکمت فهلویون، میراث ایرانی و البته اسلام همه در آن هست.
در ادامه نشست حاضرین در جلسه به ویژه دکتر ربانیزاده و دکتر توکلی با بیان نکاتی وارد بحث شدند و سخنرانان حاضر با مبانی و رویکرد خود به موضوعات مطرح شده پاسخ دادند و بهدلیل طرح موارد تاریخی و تحلیلی مختلف بنا بر آن شد که نشستی دیگر با این موضوع ترتیب داده شود./پایان
پیوند و پوشه شنیداری سخنرانیها(چندرسانهای)
نظر شما :