هشتمین نشست نوآوری و فناوری در علوم انسانی و هنر
گزارش نشست «پرسش بنیادی از انسان در عصر هوش مصنوعی»

هشتمین نشست نوآوری و فناوری در علوم انسانی و هنر، از سوی مرکز نوآوری و فناوری با همکاری خانه خلاق و نوآوری علوم انسانی و فرهنگ با عنوان «پرسش بنیادی از انسان در عصر هوش مصنوعی»، 15 اردیبهشتماه 1404 در پژوهشگاه علومانسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد.
در ابتدای این نشست دکتر محمد نجاری (معاون مرکز نوآوری و توسعه فناوری پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، و دبیر علمی نشست) در سخنانی گفت: در عصر دیجیتال، نوآوری و فناوری دیگر مختص علوم پایه و مهندسی نیست؛ بلکه به ابزارهایی حیاتی برای رشد و تحول در علوم انسانی و هنر تبدیل شدهاند. از تحلیل دادههای بزرگ در پژوهشهای تاریخی گرفته تا خلق آثار هنری دیجیتال با استفاده از هوش مصنوعی، فناوری مرزهای سنتی این حوزهها را جابجا کرده است.
در علوم انسانی، ابزارهای دیجیتال امکان تحلیل متون، تصاویر و اسناد را با دقت و سرعت بیشتری فراهم میکنند. روشهایی چون تحلیل متنی با کمک یادگیری ماشین یا بازسازی سهبعدی مکانهای تاریخی، پژوهشگران را قادر میسازد تا به شیوههایی نو به فهم گذشته و حال بپردازند.
در هنر، فناوری نهتنها رسانههای جدیدی برای بیان هنری پدید آورده، بلکه تعامل هنرمند و مخاطب را نیز دگرگون کرده است. واقعیت افزوده، هنر دیجیتال، و NFTها نمونههایی از این تحولاتاند که ماهیت تولید، نمایش و مالکیت آثار هنری را متحول کردهاند. اهمیت این روند در آن است که فناوری میتواند ابزار گسترش فهم انسانی و تعمیق تجربه زیباییشناختی باشد، نه جایگزینی برای آن. اگر بهدرستی بهکار گرفته شود، نوآوری در علوم انسانی و هنر نهتنها به حفظ ارزشهای فرهنگی کمک میکند، بلکه افقهای جدیدی برای ارتباط میان انسانها، فرهنگها و نسلها میگشاید.
دکتر نجاری ادامه داد: در همین مسیر تحولآفرین، هوش مصنوعی به یکی از ابزارهای کلیدی برای پژوهشگران علوم انسانی و هنر تبدیل شده است؛ ابزاری که نهتنها روشهای تحلیل و تفسیر را متحول کرده، بلکه امکان کشف الگوها، مفاهیم پنهان و ارتباطات میانمتنی را با دقتی فراتر از توان انسان فراهم میسازد. هوش مصنوعی میتواند هزاران صفحه متن ادبی، تاریخی یا فلسفی را در زمانی کوتاه تحلیل کند، سبکهای نگارشی را شناسایی کند، و حتی فرضیههایی برای پژوهشهای میانرشتهای پیشنهاد دهد. در تاریخنگاری، زبانشناسی، مطالعات رسانه، هنرهای تجسمی و دیگر شاخههای علوم انسانی، الگوریتمهای یادگیری ماشین و مدلهای زبانی میتوانند به عنوان دستیارهای پژوهشی عمل کنند؛ نه جایگزین انسان، بلکه مکملی توانمند برای اندیشه انسانی. بدینترتیب، هوش مصنوعی نه تنها فرایند پژوهش را تسهیل میکند، بلکه آن را به افقی گستردهتر و بینارشتهای میکشاند؛ افقی که در آن، خلاقیت انسانی و ظرفیت محاسباتی ماشین، در کنار هم به درک عمیقتر از فرهنگ، تاریخ و هنر منجر میشوند.
با این حال، بهرهگیری از هوش مصنوعی در علوم انسانی و هنر، در کنار فرصتهای گسترده، چالشهای اخلاقی و معرفتی خاص خود را نیز به همراه دارد. پرسشهایی درباره مالکیت فکری آثار تولیدشده با کمک هوش مصنوعی، خطر تقلیل عمق تفسیر انسانی به تحلیلهای آماری، و نگرانی از تعصبات الگوریتمی که ممکن است به بازتولید کلیشهها منجر شود، از جمله موضوعاتیاند که باید با دقت و حساسیت مورد توجه قرار گیرند. پژوهشگران این حوزهها باید نهتنها کاربران، بلکه منتقدان آگاه فناوری باشند؛ کسانی که با نگاه فلسفی، فرهنگی و انتقادی، مرز میان استفاده خلاقانه و سوءاستفاده ناآگاهانه از این ابزارها را مشخص میکنند.
دکتر نجاری در خاتمه سخنانش گفت: آنچه در قلب این تحولات قرار دارد، نه فناوری بلکه خود انسان است؛ موجودی با توانایی فهم، تخیل و معنا دادن به جهان. عصر هوش مصنوعی فرصتی است تا انسان نه تنها ابزارهای نو بسازد، بلکه در بازاندیشی نسبت خود با دانش، خلاقیت و اخلاق نیز بکوشد. در این میان، علوم انسانی و هنر نقش بیبدیلی در حفظ عمق، پیچیدگی و کرامت انسانی ایفاء میکنند؛ چراکه این حوزهها بیش از هر چیز، درباره انسان سخن میگویند و او را در مرکز توجه خود قرار میدهند.
در جهانی که ماشینها میآموزند، میآفرینند و تصمیم میگیرند، انسان بودن چه معنا و مسئولیتی دارد؟
پرسش «در جهانی که ماشینها میآموزند، میآفرینند و تصمیم میگیرند، انسان بودن چه معنا و مسئولیتی دارد»؟ موضوع سخنرانی دکتر امیر صادقی (عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی) بود.
دکتر صادقی در ابتدا با اشاره بهعنوان سخنرانی خود، پرسش بنیادی از انسان در عصر هوش مصنوعی، به این مقدمه پرداخت که هوش مصنوعی برای تقلید از تواناییهای شناختی انسان مانند یادگیری، حل مسئله و تصمیمگیری پا به عرصه گذاشته است و از منظر فلسفی، هوش مصنوعی مسائلی چون آگاهی، ذهن، زبان، هویت و اخلاق را بازمیگشاید. با ورود بشر به عصر هوش مصنوعی، پرسشهای بنیادینی که قرنها موضوع تاملات فلسفی بودهاند، اکنون با شدتی نو مطرح میشوند. هوش مصنوعی صرفاً ابزاری برای انجام محاسبات پیچیده یا شبیهسازی رفتار انسان نیست؛ بلکه چالشی برای درک ما از «انسان بودن» است. «بحران تشابه» اصلیترین مسئله انسان در عصر هوش مصنوعی است. اگر ماشینها میتوانند ببینند، بشنوند، استدلال کنند و حتی خلق کنند، چه چیزی انسان را منحصر به فرد میکند؟ پاسخهای مختلفی به این پرسش داده شده، از جمله: آگاهی و خودآگاهی؛ احساسات و عواطف؛ اخلاق و مسئولیتپذیری؛ و قابلیت تجربه زیسته. اما این ویژگیها هم امروز با چالش روبهرو شدهاند. آیا میتوان ماشینهایی ساخت که احساس یا وجدان داشته باشند؟ برخی معتقدند که پاسخ مثبت است، برخی دیگر نه.
دکتر صادقی با طرح مسئله «فلسفه ذهن و هویت انسانی» گفت: در فلسفه ذهن، بحث اصلی این است که آیا ذهن انسان صرفاً حاصل فعالیتهای فیزیکی مغز است یا چیزی فراتر از آن است.
پرسش بنیادین دیگر درباره هوش مصنوعی «پرسش از آگاهی» است. آگاهی تجربهای درونی است که با مفهوم «کیفیت ذهنی» پیوند دارد. دیدگاههای مختلفی در این زمینه وجود دارد: دوگانهگرایان مانند دکارت معتقدند که ذهن و بدن دو جوهر متفاوتاند و ماشینها که فاقد جوهر ذهنیاند، نمیتوانند آگاه باشند؛ فیزیکالیستها مانند دنت استدلال میکنند که ذهن و آگاهی محصول فرایندهای فیزیکیاند و در اصل قابل شبیهسازی هستند؛ دیدگاههای میانهرو مانند دیدگاه «پدیدارشناختی» سارتر و مرلو-پونتی، بر تجربه زیسته و بدنمندی آگاهی تأکید دارند و هوش مصنوعی را فاقد این تجربه میدانند.
دکتر صادقی ادامه داد: «پیامدهای اخلاقی و اجتماعی» وجه دیگر پرسشهای بنیادین این حوزه است. آیا انسان هنوز تصمیمگیر اصلی است یا فقط یکی از اجزای سیستمهای هوشمند شده جهانی؟ دو دیدگاه در این زمینه قابل طرح است:
1- انسان بهمثابه سوژه اخلاقی در برابر ماشین: یکی از تبعات رشد هوش مصنوعی، پرسش از مسئولیت اخلاقی است. اگر ماشینی تصمیمی اشتباه بگیرد، چه کسی مسئول است؟ آیا ماشین میتواند فاعل اخلاقی باشد یا تنها ابزاری در دست انسان است؟
2- معنای زندگی در دنیای ماشینی: در گذشته، معنای زندگی اغلب در رابطه با کار، خانواده، دین، یا تولید فرهنگی تعریف میشد. اما اگر ماشینها بتوانند بهتر از ما کار کنند، محتوا بسازند، و حتی مراقب سالمندان باشند، ما چگونه باید معنای زندگی خود را بازتعریف کنیم؟
وی در جمعبندی کلی، پرسش بنیادین از انسان را در عصر هوش مصنوعی، چنین خلاصه کرد: «انسان کیست، چه میتواند باشد، و چگونه باید باشد؟» در دنیایی که ماشینها نهتنها ابزار، بلکه شریک و گاه رقیب ما هستند. این پرسش نه تنها علمی یا فلسفی است، بلکه وجودی است. پاسخی که به آن میدهیم، آینده ما را شکل خواهد داد.
انسان در عصر هوش مصنوعی
در بخش پایانی نشست به انسان در عصر هوش مصنوعی از منظر یکی از دیدگاههای فلسفی، یعنی اگزیستانسیالیسم پرداخته شد. اگزیستانسیالیسم یک جنبش فلسفی است که بر وجود فردی، آزادی، مسئولیت، و اضطراب هستی تأکید دارد. چهرههایی مانند ژانپل سارتر، مارتین هایدگر، کییرکگور و آلبر کامو، این مکتب را پایهگذاری کردند. نقطه مرکزی این فلسفه، جمله معروف سارتر است: «وجود بر ماهیت مقدم است.» یعنی انسان ابتدا هست و سپس از طریق انتخابها و کنشهای خود، معنا و ماهیت خویش را میسازد.
از نگاه اگزیستانسیالیسم، آنچه انسان را از همه موجودات دیگر (از جمله هوش مصنوعی) متمایز میسازد، آزادی در تصمیمگیری و انتخاب معنای زندگی است. فلسفه اگزیستانسیالیسم بهویژه نزد هایدگر و سارتر، پاسخی متفاوت ارائه میدهد. آنها انسان را موجودی میدانند که معنا را میآفریند، نه صرفاً دریافتکننده معنا. هوش مصنوعی معنا را نمیزاید، بلکه آن را بازتولید میکند. هایدگر ما را دعوت میکند که نه در رقابت با فناوری، بلکه در سکونت شاعرانه در جهان، هستی خود را بازیابیم. این بدان معناست که باید به سوی نوعی آگاهی هستیشناختی بازگردیم که در آن انسان، نه همچون سازنده یا مصرفکننده فناوری، بلکه همچون پرسشگر بودن، تعریف میشود.
دریافت نهایی بحث این است که عصر هوش مصنوعی ما را وادار میکند بار دیگر به سراغ پرسشهای بنیادین فلسفی بازگردیم. فناوری نه تنها ابزار، بلکه آینهای است برای تأمل دوباره بر انسان. ما نه در رقابت با ماشینها، بلکه در گفتوگوی درونی با خویش، باید پاسخی به این پرسش بیابیم: انسان چیست؟
پیشنهاد این است که به جای تلاش برای شبیهسازی کامل انسان، به توسعه هوش مصنوعی اخلاقمحور، مشارکتی و در خدمت انسانیت بیندیشیم./پایان
پیوند و پوشه شنیداری سخنرانیها(چندرسانهای)
نظر شما :