گزارش نشست «پرورش تفکر کودکان و نوجوانان؛ راه بنیادین تمدن‌سازی»

۱۶ بهمن ۱۴۰۲ | ۰۷:۵۰ کد : ۲۵۰۴۵ خبر و اطلاعیه گزارش نشست‌ها
تعداد بازدید:۲۷۱۹
گزارش نشست «پرورش تفکر کودکان و نوجوانان؛ راه بنیادین تمدن‌سازی»

به‌مناسبت هفته پژوهش نشست «پرورش تفکر کودکان و نوجوانان؛ راه بنیادین تمدن‌سازی» با معرفی کتاب «آموزش تفکر به کودکان»، 19 آذرماه 1402 در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد.
تفکر خلاق، تفکر نقادانه و تفکر توأم با مراقبت
در ابتدای نشست دکتر سعید ناجی طی سخنانی گفت: در فرهنگ ما بیشترین تأکید برای تفکر وجود دارد در حالی‌که به‌لحاظ آموزشی و تربیتی ما کمترین توجه را به تفکرکرده‌ایم. می‌توان گفت، آب در کوزه و ما تشنه لبان می‌گردیم/ یار در خانه و ما گرد جهان می‌گردیم. البته همین تفکر که ما در خانه داریم مؤلفه اصلی تشکیل و تداوم تمدن‌هاست. البته عناصر دیگری هم در تشکیل تمدن‌ها وجود دارد ولی سه نوع تفکر اصلی یعنی تفکر خلاق، تفکر نقادانه و تفکر توأم با مراقبت به وضوح در تمام دوران تاریخ به‌عنوان عناصر اصلی تمدن‌ها و فرهنگ‌ها قابل ملاحظه است و به‌واسطه تاریخ‌نویسان مورد تأکید قرار گرفته‌اند. اما عده‌ای در ایران با آموزش تفکر مخالفت می‌کنند و می‌گویند «روش‌های آموزش تفکر را خارجی‌ها به ما یاد داده‌اند و ما نمی‌خواهیم به کودکان تفکر یاد بدهیم» آیا این دلیلی می‌شود تا ما آموزش تفکر را کنار بگذاریم؟ مسلماً خیر! اما تفکر خود ماهیتی دارد و آموزشش هم روش خاصی را می‌طلبد. نمی‌توان با کتک زدن تفکر را یاد داد نمی‌توان با مجبور کردن به حفظیات تفکر را یاد داد. ما نه می‌توانیم آموزش تفکر را کنار بگذاریم و نه می‌توانیم راهی ازمن درآوردی برای آن پیشنهاد کنیم. این راه باید علمی و در تجربه جواب‌گو باشد. بنابراین ما چاره‌ای نداریم برای تقویت تمدن‌هایمان به آموزش تفصیلی بپردازیم.

تفکر در روان‌شناسی ذیل مفهوم شناخت
دکتر اسماعیل ناصری با اشاره به اینکه تفکر در روان‌شناسی ذیل مفهوم شناخت مورد بررسی قرار می‌گیرد، گفت: موضوع شناخت انسان همواره مورد توجه روان‌شناسان بوده است، هر چند از اواسط قرن بیستم این توجه رو به گسترش یافت و در حال حاضر جایگاه پژوهشی بسیار چشم‌گیری را به خود اختصاص داده است. توجه به شناخت انسان در حوزه‌های هوش و یادگیری، انگیزش و هیجان، روان‌شناسی اجتماعی، و آسیب‌شناسی روانی بسیار چشم‌گیر بوده است. در این بین آلبرت آلیس، موضوع شناخت را در مرکز توجه نظریه خود تحت عنوان «رفتار درمانی عقلانی هیجانی» قرار داد. از نظر الیس بخش چشم‌گیری از نارحتی‌های هر انسان به نظام شناختی یا به عبارت دقیق‌تر باورهای نامعقول فرد بر می‌گردد. باورهای نامعقول انعطاف‌ناپذیر، سخت و نامتناسب با واقعیت دنیای بیرون هستند. این باورها در اثر تجارب زیسته در نظام شناختی ما شکل می‌گیرند و تعبیر و تفسیر ما را از خودمان، دیگران و دنیا مخدوش می‌کنند. باورهای نامعقول منجر به هیجانات منفی ناسالم مثل افسردگی، اضطراب و خشم می‌شوند. از نظر الیس باورهای نامعقول قابلیت شناسایی، اصلاح و تبدیل شدن به باورهای معقول را دارند. هر فردی از توجه به کیفیت و کمیت تجارب هیجانی خود می‌تواند درباره وجود باورهای نامعقول در نظام شناختی خود حدس‌های مطلوبی بزند. از نظر الیس زندگی شادمانه در نتیجه عقلانی‌کردن نظام باوری خود است. امری که با آموزش امکان پذیر است.
کودکان نیز هم‌چون دانشمندان باید به‌صورت گروهی کار تحقیقی انجام دهند
دکتر سیدنورالدین محمودی سومین سخنران این نشست بود که در آغاز سخنانش گفت: نظام‏آموزشی کشورهای مختلف بر مبنای نوع نگاه و نگرش خود نسبت به انسان و توانایی‏های وی و میزان انعطاف‏پذیری و پاسخ‌گویی به نیازهای جدید و تحولات پیرامونی، تأکیدات متفاوتی را نسبت به حوزه‏های مختلف آموزشی مبذول می‌دارند. درواقع آن دسته از نظام‏های آموزشی که نگرش و برداشت محدودی نسبت به ابعاد مختلف دانش‏آموزان و استعدادهای آنها داشته، پاسخ‌گوی نیازهای علم امروز نیستند. این نوع نظام‌های‏آموزشی عمدتاً تلاش و وجهه همت خود را محدود و مصروف رشد و آموزش حوزه‏های شناختی و ذهنی دانش‏آموزان می‌کنند و از توجه و پرورش سایر ابعاد وجودی آنان که در تکوین یک شخصیت متوازن تأثیر فراوانی دارند، عملاً باز می‏مانند. بدین‌ترتیب نتایج و محصولات این نظام آموزشی عموماً در شکل شهروندانی نمود می‏یابد، که در غالب مواقع فاقد خلاقیت می‏باشند و به ارزش‌ها و هنجارهای اجتماعی و فرهنگی تقید و پایبندی نشان نمی‌دهند، مظاهر و آثار هنری و فرهنگی جامعه ملی و بین‌المللی را نمی‏شناسند، طبعاً در این شرایط، اثربخشی و کارآیی نظام آموزشی به‏ویژه از منظر انسان‌های کامل رشد‌یافته و فرهیخته به‏‌طور چشم‌گیری تنزل می‏یابد.
دکتر محمودی ادامه داد: تفکر خلاق را می‌توان با روش‌های مختلفی تعریف کرد، که شامل فرآیندهای شناختی، ویژگی‌های شخصیتی و متغیرهای محیطی و همچنین تعامل بین این مؤلفه‌ها می‌شود. در زمینه پرداختن به ماهیت تفکر، رویکردهای متعددی مانند نوعمل‌گرایی، وجودگرایی و سازه‌گرایی بعد از عمل‌گرایان ظهور کرده اس،ت ولی هنوز فلسفه عمل‌گرایی یک دستگاه فلسفی معروف برای درک و تعریف مفهوم تجربه است. در مکتب عمل‌گرایی مربیانی همچون جان دیویی، ساختن الگوی تأملی جدید را در دستور کار خود قرار دادند، دیویی تعلیم صرف دانش مبتنی برآخرین اطلاعات دربارۀ واقعیات جهان هستی را کافی نمی‌دانست و معتقد بودکه کودکان نیز هم‌چون دانشمندان باید به‌صورت گروهی کار تحقیقی انجام دهند؛ چرا که کندوکاو و کارهای پژوهشی کلاً مبتنی بر مشارکت و همکاری افراد با هم است.
در شیوه سنتی آموزش و پرورش، معلمان در فرایند تدریس از روش آموزش تعلیمی استفاده می‌کنند زیرا در انتقال اطلاعات به دانش آموزان ظاهراً شیوه‌ای عملی و نیز کارآمد است. در این نوع از روش تدریس، معلمان کانون و محور اصلی کلاس محسوب می‌شوند و دانش‌آموزان در ردیف‌هایی منظم در کلاس مقابل معلم خود می‌نشینند و تمام اختیارات در دست معلم قرار دارد. کم‌توجهی نظام آموزشی به آموختن راه‌و‌رسم اندیشه‌ورزی و تقویت ویژگی تأمّل و دقّت در کودکان و جوانان، لزوم توجه به تلاش‌ها و تجربیات موفق در این زمینه را ضروری می‌سازد. براساس پیش‌فرض‌های پارادایم تأملی آموزش حاصل مشارکت کودک در حلقه کندوکار با راهنمایی مربی است و از دانش‌آموزان انتظار می‌رود متفکر و ژرف‌اندیش باشند. در این راستا فلسفه به‌عنوان روشی برای برانگیختن تفکر در نظریات متیو لیپمن مورد توجه قرار گرفت. نقطه پیوند فلسفه و تعلیم و تربیت، انسان است./پایان

 

کلیدواژه‌ها: گزارش نشست «پرورش تفکر کودکان و نوجوانان؛ راه بنیادین تمدن‌سازی»


نظر شما :