گزارش نشست «کارکرد زبان و مفهوم صدق در اندیشه هایدگر»

۱۹ شهریور ۱۴۰۱ | ۱۱:۱۸ کد : ۲۲۷۸۴ خبر و اطلاعیه
تعداد بازدید:۵۵۵
گزارش نشست «کارکرد زبان و مفهوم صدق در اندیشه هایدگر»

نشست «کارکرد زبان و مفهوم صدق در اندیشه هایدگر و نقد وی بر مفهوم صدق در نظریه مطابقت و نتایج آن در فلسفه دین»، 13 تیرماه 1401 با سخنرانی دکتر مهدی اصفهانی برگزار شد.

به‌گزارش روابط عمومی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، دکتر اصفهانی در ابتدای سخنانش گفت: مسئله محوری این نشست بررسی دیدگاه هایدگر درباره چگونگی کارکرد زبان بود. هایدگر درک خود از معنای زبان را ذیل مفهوم لوگوس و در مسیر مواجهه خود با مفهوم صدق تشریح می‌کند. به باور او مفهوم حقیقت یا صدق عموماً مطابق با نظریه‌ای رایج درخصوص صدق یعنی نظریه مطابقت فهمیده می‌شود. نظریه مطابقت به‌طور معمول به ارسطو نسبت داده می‌شود که از نظر هایدگر نه تنها چنین نسبتی به ارسطو صحت ندارد بلکه خود این نظریه فاقد چهارچوب منطقی صحیحی است و اینکه اصولاً سنخیتی با تلقی ارسطو و یونانیان باستان از زبان ندارد. بخش مهم دیگر مورد نظر این بحث، نتایج رویکرد انتقادی هایدگر به مفهوم صدق در قالب نظریه مطابقت، بر نحوه کارکرد زبان از منظر وی است. تمرکز این گفتار بر بخش‌های کوتاهی از متن آلمانی وجود و زمان خواهد بود.


اصفهانی افزود: هایدگر مسئله صدق و نظریه مطابقت را در قسمتی از مقدمه وجود و زمان طرح می‌کند که درباره (امکان) پدیدارشناسی به‌صورت پیشینی در ذیل بحث از معنای لوگوس طرح می‌کند. وی معتقد است لوگوس در معانی متعددی نیز بکار رفته است. از جمله ترجمه‌ها و معادل‌هایی که برای لوگوس در طول هزاران سال تاریخ اندیشه استفاده شده است عبارتند از: عقل، حکم، مفهوم، تعریف ، بنیاد یا مبنا و ارتباط یا نسبت.
مسئله مهمی که در اینجا باید در نظر داشت این است که نگارش وجود و زمان در سال‌های ۱۹۲۵و ۱۹۲۶ هم‌زمان با رواج مکتب اصالت روان‌شناسی‌گری در اروپا است به‌طوری‌که استاد هایدگر یعنی هوسرل را به تألیف کتاب بحران در علوم اروپایی وامی‌دارد و هایدگر نیز در مواضع مختلف این اثر، به نقد این رویکرد پرداخته است. در واقع از یک جهت می‌توان پدیدارشناسی را واکنشی به رواج اصالت روان‌شناسی‌گری در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم میلادی دانست. مادامی‌که غلبه اصالت روانشناسی‌گری آن دوران مد‌نظر قرار نگیرد، فهم دقیق آثار هوسرل و سنت پدیدارشناسی به‌طور کلی، میسر نمی‌شود. ادعای اصلی قائلین به اصالت روان‌شناسی‌گری این است که انسان واجد مجموعه‌ای از صور حسی است که بسته به روان، حالات، افکار و تصمیمات درونی خود این صورت‌ها را به هم پیوند می‌دهد. چنین رویکردی از منظر هایدگر کاملاً ذهنی‌گرایانه و بعضاً دل‌بخواهی است. زیرا اگر مقوله حکم را مطابق نظریات رایج حکم و در قالب ارتباط دادن صورت‌های ذهنی بفهمیم نه تنها هیچ بنیاد و مبنایی برای آنها قابل تصور نیست که این درک از حکم و زبان با آنچه یونانیان و به‌طور خاص افلاطون و ارسطو از لوگوس می‌فهمیدند نسبتی ندارد. بنابراین مقصود از کلام یا لوگوس در مرحله آغازین و معنای پایه‌ای، حکم نیست. به‌ویژه اگر با افاده حکم، منظورمان نوعی نسبت یا تعیین موضع باشد. یا به تعبیر قائلین به اصالت روان‌شناسی‌گری، احکام یا جملاتی که انسان بیان می‌کند، بیان حالات خود انسان باشد و صرفاً به او بازگردد. هایدگر انتساب چنین معنایی از لوگوس به ارسطو را صحیح نمی‌داند.

 

دکتر اصفهانی تأکید کرد: انتساب معنای کلام به لوگوس از یک منظر در فلسفه دین نیز اهمیت دارد. به عنوان مثال شکل‌گیری علم کلام در عالم اسلام با محوریت کلام خدا و مسئله حادث یا قدیم بودن کلام الهی و نتایج متعدد مترتب بر آن، محوریت دادن به چنین معنایی از لوگوس را تداعی می‌کند. بر این مبنا کلام به مبحث محوری در الهیات به‌طور خاص و تفکر دینی و فلسفه دین به‌طور کلی مبدل می‌شود. بر همین سیاق برخی از محققین الهیات مسیحی نیز بنابر تحلیل‌های لغوی ادعا کرده‌اند در قرون چهارم و پنجم میلادی شواهد متعددی در دست است که اصطلاح تئولوگی به معنای کلام خدا مورد استفاده قرار می‌گرفته است. درواقع تئولوگی در اصل تئوس لوگوس بوده است که دقیقاً معادل کلام خدا است.
به باور هایدگر در متون ارسطو و افلاطون لوگوس به معنای کلام یا به تعبیر دقیقتر به معنای «دلون» مورد استفاده قرار می‌گرفته است یعنی آشکار کردن چیزی که در کلام از آن سخن گفته می‌شود. چنین معنایی از لوگوس را هایدگر مناسب‌تر می‌داند، اینکه مقصود از آن، آشکار کردن چیزی که کلام درباره آن است و راجع به آن سخن گفته می‌شود. البته تمام معانی لوگوس در دلون خلاصه نمی‌شود. ارسطو در مواضعی از جمله فصول یک تا شش کتاب درباره هرمنوتیک و نیز در بخش متافیزیک کتاب زتا و در اخلاق نیکوماخوس این بحث را پیش کشیده است. در توضیح اجزا این اصطلاح ارسطو می‌گوید کلام یا لوگوس دیدار چیزی را میسر می‌کند، چیزی را به معرض دید می‌آورد که به این کار فاینستای می‌گویند. در مسیر اپوفاینستای و در طی فرآیند کلام، به معرض دید درآوردن شامل خود گوینده در مسیر گفت‌وگو با دیگری نیز می‌شود. بنابراین کلام یا لوگوس عبارت است از «به معرض دید آوردن».

وی گفت: اصطلاح اپوفاینستای حالت مصدری دارد که البته بر سیاق فرایند و روند نیز به‌کار رفته است. پسوند سیس نظیر آنچه در فوسیس یا گنسیس (احیاناً منظور فرنوسیس و گنوسیس نیست؟)، نشان روند است. استای حالت مصدری دارد و سیس دال بر روند و فرایند است. در روند تکلم، البته اگر این روند به درستی کار کند و واقعی باشد، آنچه را درباره‌اش سخن گفته می‌شود یا منشاء آن چیزی که گفته شده است را آشکار می‌کند. کسی هم که مبادرت به تکلم می‌کند و مطالبی را در میان می‌گذارد، در این چیزی که بیان می‌کند یا راجع به آن چیزی که دارد بیان می‌کند، نوعی آشکارگی را رقم می‌زند و آن را در دسترس دیگران و مخاطبین قرار می‌دهد. در واقع گوینده محتوای کلام را در دسترس شنونده قرار می‌دهد. بنابراین مقصود از اپوفانسیس اشاره به ساختار کلام در قالب نوعی روند یا فرایند به معرض دید آوردن و آشکار کردن است.

 

اصفهانی افزود: هایدگر در ادامه تلاش می‌کند که نشان دهد چگونه در معانی دیگر لوگوس نظیر عقل یا حکم، معنای بنیادین، همان «به معرض دید آوردن» بوده است که به نحوی به این معانی مذکور مبدل شده است. او ابتدا از لوگوس به معنای حکم شروع می‌کند که نوعی سونتسیس یا برهم نهاد دو چیز یا دو مفهوم است. به نظر هایدگر از آنجایی که کارکرد لوگوس یا کلام در معنای اپوفانسیس یعنی به معرض ظهور آوردن، عبارت است از «به معرض دید آوردن» چیزی که باعث می‌شود آن را به‌خوبی آشکار سازیم، می‌توان به کلام یا به لوگوس ساختار سونتسیس نسبت داد. این مسئله در حکم عبارت است از اینکه با سونتسیس، یعنی برهم نهادن نشان می‌دهید که این بود مشترک است، بنابراین شما چیزی را به عنوان چیزی می‌توانید ببینید چون واجد بود مشترک هستند. درواقع به‌همین دلیل است که به لوگوس، سونتسیس و حکم گفته می‌شود زیرا در لوگوس مسئله‌محوری، به معرض دید آوردن است، البته به معرض دید آوردن چیزی به عنوان چیزی.
در ادامه هایدگر به مسئله نامستوری (التئیا به یونانی، Wahrheit به زبان آلمانی، truth به زبان انگلیسی، پرداخته سپس معنای حقیقت یا معنای صدق و در نهایت «نظریه مطابقت» را مورد بررسی قرار می‌دهد. به باور هایدگر حال با تأکید بر اینکه مقصود از لوگوس در معنای کلام به معرض دید آوردن است، (به آلمانی sehen lassen) نسبت صدق و کذب به کلام را بهتر می‌توان دریافت. در واقع صدق و کذب به، به معرض دید آوردن نسبت داده می‌شود. به آلمانی این نسبت می‌تواند wahr یا falsch باشد یعنی حقیقی یا غیر حقیقی. در ادامه هایدگر قدری نقد مورد نظر خود از تلقی حقیقت در قالب نظریه مطابقت را که به باورش مفهومی ساختگی و تصنعی است، مطرح می‌کند. نظریه مطابقت (در آلمانی Ubereinstimmung و correspondence در انگلیسی) عبارت است از مطابقت حکم با واقع. بر این مبنا صدق نیز عبارت است از مطابقت حکم با واقع. هایدگر تأکید می‌کند که باید این مفهوم از حقیقت یا صدق را رها کنیم. برای این منظور باید به تلقی یونانیان از حقیقت در قالب التئیا رجوع کنیم.

 

وی تأکید کرد: طبق دیدگاه یونانیان، نظریه حقیقت تنها در قالب الگوی مطابقت با واقع قابل فهم نیست و الگوهای دیگری هم قابل تصور است و چنین نیست که حقیقت صرفاً در این الگو قابل درک باشد. برای درک الگوهای دیگر باید توجه داشت که یونانیان حقیقت را به التئیا تعبیر می‌کردند. این تعبیر به لحاظ ساختار لغوی متشکل از حرف نفی«ا» در آغازش و ریشه لتئیا است. در توضیح اجزا لغوی این تعبیر هایدگر معتقد است حقیقت بودن کلام و حقیقت بودن لوگوس نزد یونانیان به شکل مصدری التئین بیان می‌شده است که مقصود از آن باشنده‌ای است که درباره آن سخن گفته می‌شود که در روند کلام یا روند گفتار به عنوان اپوفاینستای یعنی چیزی که به معرض دید می‌آید، از غیبت خویش یا از اختفا و مستوری خویش بیرون آورده شود و به عنوان نامستور یا پرده برافتاده به معرض دید بیاید یا اینکه مکشوف شود. deckeبه معنای پوشش، پارچه، پتو که روی چیزی می‌اندازیم، entdecken یعنی آن پرده و پارچه را برداریم و آنچه در آن پنهان بوده است را مکشوف کنیم. بنابراین مقصود از حقیقت بودن کلام این است که بتوان به‌واسطه کلام، پرده از امر مستور و در پرده برداشت و آن را آشکار کرد. به عبارت دیگر کلام، کشف امر مستور و غایب است. verborgen در انگلیسی concealed ،  unverborgenheitبه معنی نامستوری که معادل انگلیسی آن  unconcealedاست به معنی نامستور. چنین معنایی از حقیقت یا صدق نزد هایدگر اهمیت بسیاری دارد. با این توضیحات مشخص می‌شود که کلام زمانی حقیقت دارد (یا صادق است) که کشف امر مستور باشد. البته ادعای این دیدگاه این نیست که واقعیتی در جهان خارج وجود دارد که کلام با آن مطابقت دارد. در واقع ادعا این است که در صورتی کلام حقیقت دارد (یا صادق است) که بواسطه آن امر پنهانی آشکار شود. این همان معنای حقیقت داشتن (یا صادق بودن) است.


اصفهانی تصریح کرد: گفتیم، حقیقت داشتن (یا صادق بودن) کلام عبارت است از آشکار کردن، کشف کردن یا پرده برافکندن از آن چیزی در کلام که راجع به سخن گفته می‌شود. بر همین سیاق و چهارچوب، نادرست بودن، ناحق بودن، باطل بودن در یونانی معادل سایداستای است که همان ریشه کلماتی چون سایدونوم، سایدو معنی مجهول و ساختگی است. به بیان دیگر چه وقت کلام باطل (کاذب) است؟ زمانی‌که آنچه را قرار بود آشکار کند، ملتبس سازد (verdecken به معنی پوشاندن و ملتبس کردن در مقابل entdecken به معنی آشکار کردن). کلمه التباس و لبس در زبان فلسفه اسلامی هم به‌همین معنا به‌کار می‌رود. هم چنین تلبیس با ریشه لبس در عبارت تلبیس ابلیس یعنی اینکه ابلیس لباس یا پوششی می‌افکند به‌طوری‌که امر بر ما ملتبس شود.
falsch sein به معنی غلط بودن (یا کاذب بودن) یا همان سایداستای، مساوی است با به اشتباه انداختن به‌واسطه ملتبس کردن. توضیح دقیق آن عبارت است از قرار دادن چیزی در مقابل چیزی دیگر در جایی که قرار بود به در معرض دید آورده شود. به بیان دیگر به جای اینکه امر مستور را با کلام مکشوف کنیم، با پوششی یا لباسی ملتبس می‌سازیم. در سخن کاذب، امر مستور به عنوان چیزی عرضه می‌شود که در واقع آن چیز نیست. بنابراین می‌توان نتیجه گرفت که حقیقت بودن کلام به معنای نامستوری است. یعنی کلام از آنچه درباره آن سخن گفته می‌شود، پرده برمی‌دارد و نادرست بودن آن نیز مساوی با ملتبس کردن است.


دکتر اصفهانی در خاتمه سخنانش یادآور شد: به این بیان صادق بودن یا حقیقت داشتن زبان دین را در گرو کشف آن چیزی که از آن سخن گفته می‌شود، بدانیم. این مسئله تبعات و نتایجی در فلسفه دین و به‌طور خاص در حوزه کارکرد متن مقدس خواهد شد که عبارت است از مواجهه با زبان متن به‌مثابه نوعی کشف. یعنی قرار گرفتن در معرض زبان مساوی است با در معرض کشف قرار گرفتن. چنین نگاه یا خوانشی حاوی برخی لوازم هستی‌شناسانه و معرفت‌شناسانه در ارتباط با زبان دین است. از جمله اینکه نفس خواندن متن، خود نوعی تجربه دینی و نوعی کشف است، البته اگر تجربه دینی را در زمره کشف به شمار آوریم.
با طرح چنین ادعایی، مسائل متعددی در ارتباط با انواع مخاطبین متون مقدس و کیفیت مواجهه هر کدام با این متون مطرح می‌شود که پرداختن به آن خود مجال مستقل و بحث‌های دقیق‌تری در حوزه تجربه دینی می‌طلبد. البته ادعا این نیست که مخاطب این کشف صرفاً پیامبران یا انسان‌های برگزیده و خاص هستند. اگر زبان صادق باشد عین کشف است. یعنی هر شخص عامی که تجربه خواندن متون مقدس را داشته باشد با کشف خداوند مواجه می‌شود و این امکان را دارد که خدا را کشف کند و بیابد. بنابراین پذیرفتن چنین مدلی نتایجی در فلسفه دین و مباحث مربوط به هرمنوتیک و زبان دین به دنبال دارد./پایان

 

کلید واژه ها: گزارش نشست «کارکرد زبان و مفهوم صدق در اندیشه هایدگر» مهدی اصفهانی مارتین هایدگر


نظر شما :