یادداشت دکتر ربانی‌زاده بمناسبت عید سعید غدیرخم:

میراث پدر، تبارشناسی یک رویداد (نامه محمد بن ابوبکر به معاویه بن ابوسفیان)

۲۸ تیر ۱۴۰۱ | ۱۴:۲۳ کد : ۲۲۷۲۲ مهم‌ترین اخبار یادداشت‌ها
تعداد بازدید:۲۴۸۳
میراث پدر، تبارشناسی یک رویداد (نامه محمد بن ابوبکر به معاویه بن ابوسفیان)

دکتر سید محمدرحیم ربانی‌زاده، رئیس پیشین مرکز تحقیقات امام علی(ع) و رئیس فعلی پژوهشکده مطالعات قرآنی پژوهشگاه، به درخواست بسیج اساتید، یادداشتی به مناسبت عید سعید غدیرخم نوشته است:

 

میراث پدر، تبارشناسی یک رویداد

(نامه محمد بن ابوبکر به معاویه بن ابوسفیان)

سید محمدرحیم ربانی‌زاده

(عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی)

این نوشتار به تحلیل و تفسیر نامه‌ای می‌پردازد که مورخان اسلامی مانند (بلاذری در انساب الاشراف، ج 2، ص 393) و (مسعودی در مروج الذهب، جلد دوم، ص 15) به شکل کامل نقل کرده‌‌اند اما محمدبن جریر طبری در بیان وقایع سال 38 هجری و ابن اثیر -که همه مطالب خود را تا سال 302 هجری بر پایه تاریخ طبری تنظیم نموده- نسبت به این نامه‌ها به اشاره اکتفا کرده و آورده‌‌اند که نامه‌ها را شایسته نقل ندیده‌‌اند زیرا عامه مردم قادر بر هضم و تحمل آنها نمی‌باشند.(1)

من در این نوشتار سعی کرده‌ام اساس و پایه بحث را بر متن بلاذری و مسعودی بنا کنم.

امام علی هنگامی که  قیس بن سعد بن عباده را از حکومت مصر برداشت محمد بن ابی بکر را به جاى او فرستاد.

محمد پس از رسیدن به مصر نامه‏ اى به معاویه نوشت. ایشان در نامه خود به معاویه، به دفاع از حضرت علی(ع) و حق ولایت او و به تخطئه معاویه و ناحقی او می‌پردازد. او با استفاده از لفظ «منحرف» و «لعین ابن لعین» درباره معاویه، ابتدا در خصوص  لزوم اطاعت دینداران و مومنان از ولایت الهی سخن می‌راند و با اشاره به سبقت علی(ع) در امتثال رسالت و خدمات آن حضرت در راستای حمایت از رسول خدا، توطئه‌های معاویه و پدرش را در حق علی (ع) نکوهش می‌کند.(2)

معاویه خطاب به محمد ابن ابی‌بکر پاسخی داده و در آن به دفاع ازخود  می‌پردازد اما استدلال معاویه حاوی سه نکته است: نخست این که به حق حضرت علی(ع) و تقدم او بر دیگران برای جانشینی تصریح می‌کند و دوم این که مسبب شکل‌گیری جریانی را که مانع تحقق جانشینی علی شد پدر محمد ابن ابی‌بکر، یعنی ابوبکر (خلیفه اول) و عمر می‌داند که باعث شدند این حق از علی سلب گردد. نکته سوم در نامه معاویه این است که حکومت معاویه بر شام نیز محصول شیوه مدیریتی ابوبکر است که این منصب را به آنان بخشید.

بنابراین معاویه به محمد ابن ابی‌بکر طعنه می‌زند که اگر کسی لایق این باشد که برای مانع شدن علی از جانشینی پیامبر سرزنش گردد همانا پدر او، ابوبکر، است که این شیوه را بنا نهاد و آنچه محمد ابن ابی‌بکر به آن انتقاد دارد میراثی است که از پدرش به جا مانده است. معاویه به محمد ابن ابی‌بکر توصیه می‌کند که اگر باید از کسی برای حق علی عیب‌جویی کند همانا آن شخص کسی جز پدر او نیست:

«از معاویه پسر صخر بسوى نکوهشگر پدر خویش محمد ابن ابى‌بکر، اما بعد نامه تو بمن رسید که در آن از عظمت و قدرت و سلطنت خدا که شایسته آنست و انتخاب پیمبر خدا صلى الله علیه و سلم و على آله سخن گفته بودى با سخنان دیگر که مایه ضعف تو و تحقیر پدر تو است از فضیلت پسر ابو طالب و سوابق قدیم و قرابت او با پیمبر خدا صلى الله علیه و سلم و اینکه بهنگام خوف و خطر در قبال او جانبازى میکرده است، سخن گفته بودى و این محاجه و عیب‌جوئى که بر ضد من کرده‏‌اى بفضیلت دیگرانست نه فضیلت تو، و من خدائى را که این فضیلت را از تو گرفت و بغیر تو داد ستایش می‌کنم.» (3)

معاویه در ادامه نامه به نکته جالب توجهی اشاره می‌کند و به محمدبن ابی‌بکر یادآوری می‌کند:

«من و پدرت فضیلت و حق پسر ابو طالب را لازم و مسلم می داشتیم و چون خداوند وعده خویش را با پیمبر علیه الصلاة و السلام بسر برد و حجت خویش آشکار کرد و او صلوات الله علیه را بجوار خویش برد، پدر تو و فاروقش (عمر) اول کس بودند که حق وى بگرفتند و با وى خلاف کردند و بر این کار همدل و هم سخن بودند و او را به بیعت خویش خواندند. او دریغ ورزید و کوتاهى کرد و با وى سختی‌ها کردند و قصدى بزرگ داشتند آنگاه وى بیعت کرد و تسلیم شد، ولى آنها وى را در کارى شرکت ندادند و براز خویش واقف نکردند، و سومین آنها عثمان نیز از روش و رفتارشان پیروى کرد ... .»(4)

با نظر به این زمینه تاریخی است که معاویه در نامه خطاب به محمد ابن ابی‌بکر می‌گوید تو با کسی مخالفت می‌کنی که پدرت زمینه حکومت او را فراهم کرده است. معاویه در ادامه نامه می‌گوید اگر کار ما نادرست باشد این نادرستی را نیز باید به کسی نسبت داد که این بنا را نهاده و او کسی جز پدرت ابوبکر نیست:

«پدرت (ابوبکر ) راه او (معاویه) را هموار کرده، و پایه حکومت او را نهاده.»(5)

موضوعی را که معاویه در خصوص تثبیت جایگاهش در شام و نهایتا ادامه حکومت امویان  به آن اشاره می‌کند به گزارش منابع تاریخی، با واقعیت تطبیق دارد. ماجرا به این صورت بوده است که پس از واقعه سقیفه، زمانی که ابوبکر به خلافت رسید در حکمی  خالد بن سعید بن عاص را به عنوان حاکم منطقه شامات انتخاب کرد.(6) خالد بن سعید از حامیان علی ابن ابی‌طالب بود. این انتخاب در شرایطی صورت می‌گرفت که علی ابن ابی‌طالب و نیز تعدادی از صحابه مانند طلحه، زبیر، سهل ابن حنیف، عثمان ابن حنیف با ابوبکر بیعت نکرده بودند. درواقع خالد ابن عاص تنها اموی بود که در جناح علی بود و از ایشان حمایت می‌کرد. به همین دلیل عمر به ابوبکر در خصوص سپردن حکم فرماندهی شام به خالدبن سعید بن عاص اعتراض کرد.(7) عمر با یادآوری امتناع اولیه خالد از بیعت با  ابوبکر و باور خالد به شایستگی علی برای رهبری مسلمانان پس از پیامبر  باعث تغییر حکم خالد و نصب یزید بن ابو سفیان به جای وی گردید.(8)

پس از انتصاب یزید، ابوسفیان با ابوبکر بیعت کرد. از همین زمان  بنی‌امیه رسما وارد ساختار قدرت شدند. یزید بن ابی‌سفیان حاکم شام بود تا اینکه در زمان خلیفه دوم از دنیا رفت، پیکی خبر درگذشت یزید را برای عمر آورد، و عمر به واسطه همان پیک معاویه را به عنوان حاکم کل شام انتخاب کرد. برخی منابع گفته‌‌اند که پس از نصب معاویه بود که ابوسفیان، به خلیفه دوم گفت که صله رحم انجام دادی، حق برادری در قبال ما انجام دادی که فرزند مرا به عنوان حاکم شام انتخاب کردی.(9)

و اینچنین بود که بنای شکل‌گیری حکومت معاویه در زمان خلیفه اول و دوم تثبیت شد. معاویه نیز در ادامه نامه به محمدبن ابی بکر همین مطلب را گوشزد می نماید:  

«اگر آنچه ما می‌کنیم درست است، پدرت این حکومت گرفت و ما شرکاى اوییم. اگر پدر تو چنان نکرده بود، ما بخلاف پسر ابو طالب نمی‌رفتیم و تسلیم او می‌شدیم. ولى دیدیم که پدر تو پیش از ما با وى چنان رفتار کرد، ما نیز تبعیت او کردیم. پس هر چه خواهى عیب‌جوئى پدر خود کن یا از این کار دست بدار، و السلام على من اناب.»(10)

واکاوی سخنان معاویه با توجه به وقایع تاریخی حاوی نکات مهمی است. در این واکاوی لازم است دو چیز را مجزا در نظر گرفت: حقیقت و واقعیت. در این که سخنان معاویه حقی را به لحاظ سنت شرعی برای او اثبات نمی‌کند شکی نیست اما در این که این سخنان او دربردارنده واقعیت باشد نیز جای انکار تاریخی نیست. معاویه در نامه خود به برتری علی(ع) و حق جانشینی او اشاره دارد و حقی را در خصوص او ثابت می‌کند. بنابراین، به طور سلبی اثبات حق برای خود در امر غصبی را ناممکن ساخته اما در عین حال واقعیت وقایع را روشن ساخته است. زیرا واکاوی بستر تاریخی و واقعی که سخنان معاویه نیز به آن تکیه دارد، بر اساس مراجعه به تاریخ، نشان می‌دهد که به راستی نیز زمینه حکومت امویان بر شام ریشه در تصمیم خلیفه اول و دوم دارد.(11)

پی‌نوشت‌ها:

1. ابناثیر، عزالدین علی، کامل تاریخ بزرگ اسلام و ایران، ترجمه ابوالقاسم حالت و عباس خلیلى، تهران، علمى، 1371ش، ج 10، ص 34

2. از محمد بن ابو بکر به معاویة بن صخر گمراه، اما بعد خدا با عظمت و قدرت خود خلق را به اقتضاى حکمت آفرید و قوت او سستى نیافت و حاجتى به خلقت مخلوق نداشت، ولى آنها را آفرید تا بندگى کنند و آنها را گمراه و هدایت یافته و بدبخت و نیک بخت کرد، آنگاه از روى دانش، از میان آنها محمد صلى الله علیه و سلم را بر گزید و انتخاب و اختیار کرد، و از روى علم خویش بر گزید و برسالت خود انتخاب کرد و امین وحى خویش کرد و فرستاده و بشارت آور و بیم رسان قرار داد اول کس که پذیرفت و اطاعت کرد و ایمان آورد و تصدیق کرد و تسلیم شد و اسلام آورد برادر و پسر عمش على بن ابى طالب بود، که غیب را تصدیق کرد و او را بر همگان ترجیح داد و با جانبازى خویش او را از هر خطر مصون داشت و با دشمنانش جنگ کرد و با دوستانش دوستى کرد و همچنان شب و روز و هنگام ترس و گرسنگى بجانبازى ایستاد، که حق سبقت وى مسلم شد. و میان تابعان نظیر و همسنگ نداشت، و ترا مى ‏بینم که بر او تفوق می جوئى، اما تو همانى که هستى و او از همه مردم پاک نیت‏تر و فرزندانش از همه بهتر و همسرش از همه نکوتر و پسر عمش از همه برتر است. برادرش همانست که روز موته جانبازى کرد و عمویش همانست که روز احد پیشواى شهیدان بود. پدرش حامى پیمبر خدا صلى الله علیه و سلم بود. اما تو ملعون پسر ملعونى. تو و پدرت پیوسته براى پیمبر خدا کارشکنى کردید، و همى کوشیدید که نور خدا را خاموش کنید در این راه دسته بندیها کردید و مالها خرج کردید و قبیله ‏ها را بر ضد او برانگیختید. پدرت بر این روش مرد و تو در این کار جانشین او شدى و باقیمانده احزاب و سران نفاق که پستى کرده و بتو پناه آورده ‏اند، شاهد این سخنند، و شاهد على که فضیلت قدیم او روشن است یاران وى‏اند، از مهاجر و انصار که خدا بفضل خود یادشان کرده و ثنایشان گفته و دسته دسته همراه وى‏اند و حق را در تبعیت او و سیه روزى را در خلاف او میدانند. واى بر تو! چگونه خویشتن را همسنگ علی میکنى که او وارث و وصى رسول خدا صلى الله علیه و سلم و پدر فرزند اوست و نخستین پیرو او بوده و از همه بدو نزدیکتر بوده و پیمبر راز خویش با او گفته و کار خویش را بدو خبر داده. اما تو دشمن و پسر دشمن اوئى. هر چه توانى در این دنیا از ناحقى خویش بهره برگیر و پسر عاص ترا در گمراهیت فرو برد، گوئى مدت تو سر رسیده و حیله‏ ات سستى گرفته. آنگاه بر تو معلوم خواهد شد که سر انجام والا از آن کیست ... بدان که تو با خداوند که از فکرش ایمن و از رحمتش نومید شده‏اى مکارى می کنى، او در کمین تو است و تو در باره او بغرور افتاده ‏اى! و السلام على من اتبع الهدى.»

3. بلاذری، أحمد بن یحیى بن جابر، کتاب جمل من انساب الأشراف، البلاذرى تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلى، بیروت، دار الفکر، ط الأولى، 1417/1996. ج‏2، ص 393 به بعد، چاپ‏ زکار، ج ‏2، ص 665

4. مسعودی، أبوالحسن على بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، چ پنجم، 1374ش، ج 2، ص18

5. مسعودی، ج 2، ص 16؛ بلاذری، ج 2، ص  396

6. مسعودی، ص 17

7. ابن قتیبه، دینوری، 1987، الامامه و السیاسه، بیروت، دارالکتب العلمیه، ج 1، ص 23

8. ابن قتیبه، همان، ص 24

9. طبری، محمد بن جریر، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، اساطیر، چ پنجم، 1375ش، ج 2، ص 2769

10. همان

11. مسعودی، أبوالحسن على بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، چ پنجم، 1374ش، ج 2، ص 18.

کلید واژه ها: میراث پدر، تبارشناسی یک رویداد دکتر سیدمحمدرحیم ربانی‌زاده عیدسعید غدیرخم


نظر شما :