شماره ششم نقدنامه علوم انسانی منتشر شد.
ایستاده در آستانه زمان

دانش حقوق در ایران تاکنون با تمنّای سامانبخشی و تنظیم مناسبات زندگی جمعی انسانها بر محور ایده حاکمیت قانون بالیده است. در این بین، هرچند تعدادی از حقوقدانان و نیز فقهای مسلمان در خصوص ذات قانون و نسبتش با زندگی و معاصرت انسان ایرانی مطالبی را نگاشتهاند اما آنچه که عینیت یافته صرفِ توجه به کارکرد قانون در ایجاد قاطعیت بر سر روابط انسانها بوده است. در طی سالهای اخیر، حقوقدانان بیش از آنکه مقتضای ذاتِ قانون را در نسبت با انسان ایرانی-اسلامی سنجیده و مورد تامل قرار بدهند، مشغول کشف و تعیین شاخصهای کارکردی و فرمال برای تعیُّنبخشی به قانون بودهاند. گویی همواره فقدان قانون و لزوم وجود آن در مناسبات زندگی انسان تنها مسئلهی تعیینکننده برای حقوقدان ایرانی بوده است، غافل از آنکه هر قانونی در هر زمان و میان هر مردمی پا به زندگی نخواهد گذاشت و ورود قانون به زندگی مستلزم درک ذاتِ آن در نسبت با ذاتِ انسان و زندگی است. پرسشی که برای تحقق قانون در زندگی ایرانی-اسلامی تعیینکننده است پرسش از چیستیِ ذاتِ قانون به مثابه پدیداری انسانی در نسبت با ذاتِ انسان و زندگی ایرانی-اسلامی است.
پرداختن به آکویناس و پیدایش طرح قانون انسانی در مسیحیت که سرآغاز تحقق قانون به مثابه پدیداری انسانی در دوران مدرن است از سر چنین مسئلهی تعیینکنندهای برای دانش حقوق در جامعه ایرانی بوده است. آکویناس در عین آنکه در موقفی الهیاتی-دینی ایستاده اما توانست قانون را به مثابه فعل انسانی مطرح کرده و آن را در درون اروپای مسیحی جذب نماید. با کار توماس، وحدتی میان دو نهاد کلیسا و پادشاهی برقرار شد و جامعهی مسیحی پس از فروخفتن غبار جنگهای صلیبی به نحو سرزندهای قوام و دوام یافت. این دوباره ایستادن جامعه مسیحی بر موقفی تازه کشف شده به نام قانون انسانی که در متنِ مسیحیت تحقق یافته سرآغاز تغییر زمان و ظهور کیفیتی تازه از بودن برای انسان در غرب جهان بود.
نظر شما :