حلقه های مطالعاتی

جلسه سوم حلقه های مطالعاتی :زوال اندیشه سیاسی در ایران

۱۳ تیر ۱۴۰۴ | ۱۵:۵۶ کد : ۲۶۸۱۳ نشست و همایش
تعداد بازدید:۶

گزارش جلسه سوم حلقه مطالعاتی  21 اردیبهشت ۱۴۰۴

زوال اندیشه سیاسی در ایران اثر جواد طباطبایی 

 مقدمه 

سومین جلسه از سلسله جلسات حلقه مطالعاتی با موضوع بررسی کتاب «زوال اندیشه سیاسی در ایران» نوشته جواد طباطبایی در تاریخ 21 اردیبهشت ۱۴۰۴ در سالن اجتماعات شورای بررسی متون برگزار شد. این جلسه با حضور برخی از اعضای حلقه(دکتر بلیغ، دکتر تقی زادهطبری، دکتر فقیهی ، دکتر نیلی ) و دیگر حضار تشکیل شد و هدف آن تحلیل عمیق‌تر مفاهیم مطرح‌شده در کتاب، به‌ویژه در فصل «زایش اندیشه سیاسی» و همچنین بررسی نقدهای واردشده به ایده زوال اندیشه سیاسی بود. در این جلسه، اعضای حلقه مطالعاتی ن به بحث و تبادل نظر درباره دیدگاه‌های طباطبایی، زمینه‌های تاریخی و فلسفی زوال اندیشه سیاسی در ایران و همچنین امکان بازسازی سنت فکری پرداختند.

جلسه با مرور خلاصه‌ای از مباحث جلسات پیشین آغاز شد. در جلسات گذشته، دیباچه کتاب و مقدمه‌ای بر مفهوم «زوال» مورد بررسی قرار گرفته بود. در این جلسه، تمرکز اصلی بر فصل نخست کتاب با عنوان «زایش اندیشه سیاسی» بود که به خاستگاه اندیشه سیاسی در یونان و انتقال آن به فلسفه اسلامی می‌پردازد. ارائه‌دهنده ابتدا به توضیح مفهوم زوال از دیدگاه طباطبایی پرداخت و تأکید کرد که منظور طباطبایی از زوال، نابودی کامل اندیشه سیاسی نیست، بلکه به معنای انقطاع در نظریه‌پردازی سیاسی مدرن و تداوم اندیشه‌های سنتی بدون انطباق با نیازهای دنیای جدید است

دکتر بلیغ دبیر حلقه مطالعاتی، فرمود: طباطبایی در این بخش از کتاب، به بررسی تقارن پیدایش فلسفه و سیاست در یونان باستان می‌پردازد و استدلال می‌کند که اندیشه سیاسی به معنای مدرن آن، ریشه در فلسفه یونانی دارد. او همچنین به نقش فیلسوفان اسلامی مانند فارابی و ابن‌سینا در انتقال این اندیشه به عالم اسلامی اشاره می‌کند، اما معتقد است که این جریان در سده‌های متأخر دچار زوال شده است. در ادامه، محورهای اصلی بحث به‌صورت مفصل ارائه شد.

 محورهای اصلی بحث 

1. زایش اندیشه سیاسی در یونان 

طباطبایی در فصل نخست کتاب، به پیدایش همزمان فلسفه و سیاست در یونان باستان می‌پردازد. او استدلال می‌کند که مفهوم «امر سیاسی» و اندیشه سیاسی به معنای مدرن آن، بدون توجه به خاستگاه فلسفه در یونان قابل فهم نیست. از دیدگاه طباطبایی، یونان باستان به دلیل شرایط جغرافیایی، تاریخی و فرهنگی خود، توانست تجربه‌ای منحصربه‌فرد از مناسبات شهروندی ایجاد کند که زمینه‌ساز شکل‌گیری فلسفه سیاسی شد. او به تمایز میان «امر خصوصی» (تدبیر منزل) و «امر عمومی» (سیاست) در اندیشه ارسطو اشاره می‌کند و معتقد است که این تمایز، بنیان فلسفه سیاسی را تشکیل می‌دهد

در یونان، انسان به‌عنوان موجودی «مدنیون به طبع» (حیوان سیاسی) تعریف می‌شود که تمایز او با جانوران و خدایان، در توانایی‌اش برای مشارکت در زندگی شهروندی نهفته است. طباطبایی تأکید می‌کند که این درک از انسان و سیاست، مبتنی بر نظریه طبیعت (فوزیس) است که در فلسفه یونانی نقش محوری دارد. او معتقد است که بدون این پشتوانه نظری، امکان پیدایش فلسفه سیاسی به معنای واقعی وجود نداشت.

2. فلسفه اسلامی و فهم اغراض 

یکی از محورهای مهم بحث، نقش فیلسوفان اسلامی در انتقال فلسفه سیاسی یونانی به عالم اسلامی بود. طباطبایی به تلاش‌های فارابی در فهم اغراض مابعدالطبیعه ارسطو اشاره می‌کند و این تلاش را نقطه عطفی در شکل‌گیری فلسفه سیاسی در عالم اسلامی می‌داند. او معتقد است که ایران، به دلیل فهم عمیق‌تری که از اغراض فلسفی داشت، تنها سرزمین اسلامی بود که توانست زمینه‌ای برای تکمیل فلسفه سیاسی فراهم کند. این جریان با فارابی آغاز شد و در آثار ابن‌سینا و بعدها در مکتب‌های فلسفی ایران ادامه یافت

بااین‌حال، طباطبایی استدلال می‌کند که این جریان در سده‌های متأخر دچار انحطاط شد. او معتقد است که فیلسوفان اسلامی در دیگر سرزمین‌ها نتوانستند به فهم عمیقی از اغراض فلسفی دست یابند و به‌جای اندیشیدن خلاق، به بازنویسی و شرح سخنان فیلسوفان یونانی بسنده کردند. این ناتوانی در نظریه‌پردازی جدید، از نظر طباطبایی، یکی از عوامل اصلی زوال اندیشه سیاسی در عالم اسلامی است.

3. زوال مفهوم عدالت 

یکی از نشانه‌های زوال اندیشه سیاسی از دیدگاه طباطبایی، تغییر در مفهوم عدالت است. او استدلال می‌کند که در فلسفه یونانی، به‌ویژه در آثار ارسطو (مانند دفتر پنجم «اخلاق نیکوماخوس»)، عدالت به‌عنوان یک مفهوم فلسفی و حقوقی مطرح بود که زمینه‌ساز فلسفه حقوق در اروپا شد. اما در فلسفه اسلامی، این مفهوم از یک نظریه فلسفی به توصیه‌های اخلاقی برای پادشاهان تقلیل یافت

طباطبایی این تبدیل را نشانه‌ای از هبوط اندیشه سیاسی می‌داند. او معتقد است که فیلسوفان اسلامی نتوانستند به اهمیت مباحث حقوقی و فلسفی عدالت پی ببرند و به‌جای آن، به اندرزنامه‌نویسی و خطابه‌هایی درباره «عدل فرمانروای خودکامه» روی آوردند. این روند، از نظر او، یکی از بارزترین نمودهای زوال اندیشه سیاسی است که فاصله عمیقی با فهم فلسفی یونانی ایجاد کرد.

4. تداوم فرهنگی ایران در برابر زوال سیاسی 

طباطبایی در بخش دیگری از بحث، به تداوم فرهنگی ایران در عین زوال اندیشه سیاسی اشاره می‌کند. او استدلال می‌کند که ایران، به‌رغم یورش‌ها، شکست‌ها و مهاجرت اقوام بیگانه، توانسته است هویت فرهنگی خود را حفظ کند. این تداوم، به‌ویژه از طریق آثار ادبی و شاعرانی مانند فردوسی و حافظ ممکن شده است که حافظه تاریخی و خودآگاهی جمعی ایرانیان را زنده نگه داشته‌اند

بااین‌حال، طباطبایی تأکید می‌کند که این تداوم فرهنگی به خودآگاهی سیاسی منجر نشده است. او معتقد است که ایران هنوز به‌عنوان یک موضوع نظری و فلسفی به‌درستی اندیشیده نشده است. دیدگاه‌های ایدئولوژیک، چه در تاریخ‌نگاری‌هایی مانند آثار فریدون آدمیت (که مشروطه را به‌عنوان روشنگری ایران می‌بیند) و چه در روایت‌هایی مانند غرب‌زدگی جلال آل‌احمد، از نظر طباطبایی مانع از اندیشیدن دقیق به ایران شده‌اند.

 گفت‌وگو و نقد 

در بخش گفت‌وگو، اعضای شرکت کننده در حلقه مطالعاتی دیدگاه‌های متنوعی ارائه کردند. برخی از اعضا با استدلال‌های طباطبایی موافق بودند و معتقد بودند که فقدان نظریه‌پردازی مدرن و تداوم سنت‌های پیشین، از موانع اصلی توسعه سیاسی در ایران بوده است. آن‌ها به نقش استبداد تاریخی و نبود نهادهای مدنی به‌عنوان عواملی در زوال اندیشه سیاسی اشاره کردند

بااین‌حال، برخی دیگر از شرکت‌کنندگان نقدهایی به دیدگاه طباطبایی وارد کردند. آن‌ها معتقد بودند که تأکید بیش از حد طباطبایی بر نظریه طبیعت و فلسفه یونانی، ممکن است نقش عوامل تاریخی، اجتماعی و فرهنگی دیگر را کمرنگ کند. به‌عنوان مثال، برخی استدلال کردند که شرایط سیاسی و اجتماعی عالم اسلامی، مانند غلبه شریعت بر سیاست، به‌اندازه کافی در تحلیل طباطبایی مورد توجه قرار نگرفته است

همچنین، دیدگاه‌های ایدئولوژیک در تاریخ‌نگاری ایران مورد نقد قرار گرفت. شرکت‌کنندگان به آثار فریدون آدمیت و جلال آل‌احمد اشاره کردند و معتقد بودند که این روایت‌ها، چه به شکل پوزیتیویستی و چه به شکل ایدئولوژیک، نتوانسته‌اند به فهم عمیقی از تاریخ اندیشه ایرانی منجر شوند. برخی از اعضا پیشنهاد کردند که برای بازسازی سنت فکری ایران، باید متون کلاسیک را با رویکردی انتقادی بازخوانی کرد و آن‌ها را با مفاهیم مدرن تطبیق داد.

 جمع‌بندی 

جلسه سوم با تأکید بر ضرورت بازاندیشی در سنت فکری ایران و بررسی عمیق‌تر مفاهیم فلسفه سیاسی به پایان رسید. شرکت‌کنندگان توافق کردند که برای فهم دقیق‌تر دیدگاه طباطبایی، باید به تحلیل مفاهیم بنیادین مانند «مدنیون به طبع بودن» انسان و نقش نظریه طبیعت در فلسفه سیاسی پرداخت. طباطبایی معتقد است که تاریخ و اندیشیدن ایرانیان باید به‌صورت یک کلیت واحد بررسی شود تا بتوان به درک جامعی از ایران دست یافت

قرار شد در جلسه بعدی، ادامه فصل نخست کتاب بررسی شود و مباحث مربوط به تفاوت‌های بنیادین میان فلسفه یونانی و اسلامی، به‌ویژه در زمینه مناسبات شهروندی و مفهوم سیاست، با جزئیات بیشتری مورد بحث قرار گیرد. همچنین، پیشنهاد شد که در جلسات آتی، به امکان بازسازی اندیشه سیاسی در ایران معاصر و نقش متفکران مدرن در این فرایند پرداخته شود.


نظر شما :