اهمیت علوم انسانی در جامعه ایران

آسیب‌های نگاه افراطی و تفریطی به پیوند علوم انسانی با قرآن و سنت

۰۹ اردیبهشت ۱۴۰۲ | ۱۴:۵۰ کد : ۲۳۷۵۳ اخبار معاونت
تعداد بازدید:۵۰۶
عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی گفت: بعد از انقلاب اسلامی در راستای اسلامی‌سازی علم، دیدگاه‌های افراطی و تفریطی مطرح شد از جمله اینکه برخی معتقدند باید همه چیز را از قرآن و سنت بگیریم و از سوی دیگر برخی معتقدند قرآن و سنت چیزی برای علوم انسانی ندارند اما هر دو دیدگاه درست نیست.
آسیب‌های نگاه افراطی و تفریطی به پیوند علوم انسانی با قرآن و سنت

یحیی فوزی، معاون پژوهشی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، در گفت‌وگو با خبرنگار ایکنا، به بیان نکاتی درباره وضعیت علوم انسانی در ایران پرداخت و درباره این سؤال که آیا این مسیر درست است و ما را به اهداف می‌رساند یا باید اصلاح شود، گفت: جوامع انسانی در دنیای مدرن براساس علم اداره می‌شوند و علم، سلطان و ابزار قدرت جوامع وعامل شکل‌دهی به تمدن‌ها است و اصولا روح تحول و تغییر در جوامع را علم شکل می‌دهد. علوم جدید، روح تمدن جدید را شکل داده و مقوم آن هستند و در این راستا علوم انسانی از جایگاه ویژه‌ای در اداره جوامع برخوردار است. همه علوم برای کمک بهتر به  انسان به علوم انسانی نیاز دارند و علوم انسانی مهمترین ابزار تمدن‌سازی برای جوامع انسانی است و نهادها وساختارها و قوانین و رویه‌های حاکم بر اداره جوامع ملهم از علوم انسانی است.

اهمیت علوم انسانی در جامعه ایران

وی ادامه داد: پژوهشگران و اصحاب علوم انسانی، کار خود را در جامعه انجام می‌دهند و ضمن توصیف و تبیین نظری و عملی مشکلات جوامع به ارائه راه حل برای زندگی بهتر انسانی در حال فعالیت هستند اما علیرغم این تلاش‌های محسوس و غیر محسوس، انتظار از علوم انسانی به دلایلی بالاست و یکی از دلایل، گسترده بودن دامنه آن است و دلیل دیگر وسعت اثر آن و نیاز بقیه علوم برای کارایی بیشتر در جوامع انسانی به این علم  است. اصولاً دستاوردهای دیگر علوم بدون پیوست علوم انسانی نمی‌تواند به موفقیت کامل در جوامع انسانی برسد.

فوزی یادآور شد: در نهایت رخداد انقلاب اسلامی در ایران به دلیل ماهیت فرهنگی و هویتی آن انتظار از علوم انسانی را بالاتر برد. انقلاب به دنبال خلق دنیایی جدید و سبک زندگی جامع‌تری برای انسان بود و از تعالی انسان به عنوان هدف نظام‌های اجتماعی سخن می‌گفت و برای تحقق این اهداف خواستار استفاده جامع‌تر از علوم انسانی بود و وضعیت موجود علوم انسانی را کافی نمی‌دانست لذا از تحول در علوم انسانی سخن گفت و معتقد بود باید این علوم کارآمدی بیشتری داشته ومعطوف به حل مشکلات بومی باشند تا بتوان مبتنی براین علوم انسانی تمدن و سبک زندگی ایرانی اسلامی را بنیان نهاد. در این راستا برخی از ضرورت پیوند علم و دین سخن گفتند اما در مورد این پیوند دیدگاه‌های مختلفی مطرح شده است.

دیدگاه‌های مختلف درباره تحول در علوم انسانی

عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی یادآور شد: بحث در خصوص علوم انسانی در سال‌های بعد از انقلاب تحت تأثیر نوع مناسبات دین و علم قرار دارد؛ به این معنا که علوم جدید که برای ساختن تمدن جدید بشری تکوین یافته‌اند چگونه می‌توانند در ساختن تمدنی دینی کمک کننده باشند؟ در پاسخ به این پرسش سه نوع پاسخ داده شده است برخی  با رویکردی مبتنی بر نفی علوم موجود معتقدند که برای ساختن این الگوی بدیل نیازمند نفی علم  موجود و بنا کردن علمی جدید می‌باشیم زیرا معتقدند علوم موجود مبتنی بر جهان بینی و انسان شناسی ومعرفت شناسی متفاوتی است و برخی دیگر با خنثی دانستن علم معتقدند که علوم  موجود قابلیت استفاده برای ساختن تمدن جدید دینی را نیز دارا می‌باشند و در نهایت دیدگاه سومی رویکرد میانه به موضوع دارد و معتقدند با تکمیل علوم موجود و با تصرف در آنها از طریق گسترش افق دید محقق می‌توان با نگرشی جامع‌تر از علوم موجود برای تمدن‌سازی دینی  استفاده کرد.

وی افزود: این گروه بر تأثیرگذاری معرفت شناسی و جهان بینی و انسان شناسی دین بر عناصر اصلی علمی در مرحله قبل از داوری تأکید می‌کنند؛ به این معنا که در این مرحله می‌توان با الهام گرفتن از گزاره‌های متون دینی به عنوان پیش فرض به طرح سؤال و فرضیه‌سازی و نظریه‌پردازی اقدام کرد و در مقام داوری و اثبات فرضیه‌ها از روش‌های تجربی علم بهره گرفت. در واقع این رویکرد ضمن پذیرش علوم انسانی موجود معتقد است که باید این علوم در مرحله قبل از داوری با بهره‌مندی از نگرش‌های دین فربه‌تر شود و به نظر می‌رسد این دیدگاه می‌تواند به ما را به نتیجه مطلوب برساند.

فوزی یادآور شد:‌ اصولاً تمدن دینی تکمیل کننده تمدن موجود است و با گذر از تک ساحتی دیدن انسان تلاش می‌کند افق جامع‌تری را بگشاید و به دنبال رفع نیازهای واقعی انسان و تعالی مادی ومعنوی انسان است لذا علوم متناسب با تمدن دینی نیز نه نفی علوم و تجارب بشری موجود بلکه علمی است که مکمل و تکمیل کننده علوم موجود است. براین اساس در مقابل دو رویکرد پذیرش کامل وضعیت موجود علم یا رویکرد تأسیسی و تلاش برای تأسیس علمی جدید، برای ساختن تمدن اسلامی، رویکرد غالب در بین نظریه‌پردازان انقلاب اسلامی رویکرد اخذ و تصرف در علوم موجود بوده است لذا ضمن اخذ و فهم علوم موجود تلاش می‌کند با تصرف مناسب در آن در قالب ساختار مورد پذیرش علوم، افقی جدید را برای به خدمت گرفت علوم در ساختن تمدن مورد نظر خود فراهم آورد.  

لوازم کاربردی کردن علوم انسانی

وی تأکید کرد: بر اساس این دیدگاه، دین با توجه به تأثیری که در نحوه نگرش و نگاه عالم به جای می‌گذارد می‌تواند در عرصه علم تأثیرگذار باشد و علم دینی در واقع علمی است که تحت تأثیر سؤالات و فرضیه‌ها و پیش‌فرض‌های یک عالم دینی که دارای نوع نگاه خاصی به جهان و هستی است، شکل گرفته است. بر این اساس در سال‌های بعد از انقلاب تلاش شد تا این تغییرات در ذهنیت محققان شکل بگیرد و افق دید آنها به انسان و جامعه از طریق آشنایی آن‌ها با جهان بینی و انسان‌شناسی دینی گسترش یابد تغییرات کتاب‌های درسی واضافه کردن دروس عمومی در دانشگاه‌ها و ایجاد دانشگاه‌های پیوندی که بین دروس حوزوی و دانشگاهی پیوند برقرار کردند و... همه مواردی از اینگونه تلاش‌ها بوده است و در این راستا تقویت جهان بینی و انسان شناسی دینی محققان، تقویت ارتباط بین علمای دینی و محققان مختلف رشته‌های علوم انسانی وگسترش گرایش‌های بین رشته‌ای از جمله این تلاش‌ها بوده است که هرچند نتایجی داشته اما راه طولانی برای تثبیت این نگاه به علم در پیش دارد.

عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی گفت: در واقع کاربردی کردن علوم انسانی، براساس نیازهای بومی و حل مشکلات جامعه و نیازهای یک جامعه دینی و به خدمت گرفتن علوم جدید برای ساختن یک تمدن نوین اسلامی از طریق اخذ  و فهم علوم  جدید همراه با تصرف در آن مبتنی بر گسترش افق دید عالم و محقق علوم انسانی معطوف به  فهم بنیان‌های دینی و بومی و در نهایت ارائه فهم جامع‌تری از پدیده‌های انسانی، می‌تواند علوم انسانی موجود را بالنده‌تر واثر گذارتر کند. البته در این مورد تجربه زیسته برخی از کشورهای اسلامی نیز قابل توجه است و در خصوص چگونگی این تصرف کنفرانس‌ها و کتاب‌ها و مقالات زیادی در کشورهایی مانند پاکستان، مالزی، ترکیه و برخی کشورهای عربی وجود دارد که برای ما قابل استفاده است.

وی ادامه داد: در مجموع به نظر می‌رسد این راه طی شده طی چهار دهه گذشته مبتنی بر رویکرد اخذ و تصرف در علوم انسانی جدید می‌بایست مورد نقد و تحلیل قرار گیرد تا با تحلیل قوت‌ها وضعف‌ها راه آینده شفاف‌تر و دقیق‌تر ادامه یابد و ظرفیت علوم انسانی موجود در خدمت ساختن یک تمدن جامع‌تر به کار گرفته شود.  

وضعیت کنونی جنبش‌های اسلامی

 فوزی در ادامه در پاسخ به این پرسش که با توجه به مطالعات شما در خصوص جنبش‌های اسلامی، وضعیت فعلی اسلام سیاسی در جهان اسلام را چگونه ارزیابی می‌کنید؟ گفت: جنبش  اسلام سیاسی به عنوان یک جنبش تأثیر‌گذار در دنیای معاصر به دنبال ایجاد تغییرات سیاسی اجتماعی و فرهنگی در جوامع اسلامی متناسب با هویت دینی و ایدآل خود از توسعه و سبک زندگی مطلوب در جهان اسلام می‌باشد و لذا بخش جدایی‌ناپذیر این جوامع در دوران معاصر محسوب می‌شوند. این جنبش‌ها از یکسو تحت تأثیر  ورود استعمار به جهان اسلام و وضعیت  نابسامان درونی جوامع اسلامی واز سوی دیگر تحت تأثیر بنیان‌ها و جهت‌گیری‌های اصلاح طلبانه و انقلابی دین که در قالب احکام شریعت بیان شده، شکل گرفته‌اند این جنبش تاکنون چندین مرحله را طی کرده است و در بین اهل سنت وشیعیان از نفوذ گسترده‌ای برخوردار است و بعد از انقلاب اسلامی ایران، بالندگی و ظهور آن‌ها به شدت افزایش یافت و این جریان‌های اسلامگرا از بازیگران مهم عرصه  منطقه و حتی بین‌الملل محسوب شده‌اند.

وی گفت: اتفاقاتی همچون بهار عربی و بیداری اسلامی و تلاش برخی جریان‌های اخوانی و سلفی برای دستیابی به قدرت سیاسی این نقش را تقویت کرد. اما شکست این جنبش‌ها در دستیابی به قدرت از یکسو و تلاش برخی جریان‌های وابسته و تندرو در قالب داعش و اقدامات تروریستی و خشونت بار آنها موجب شد تا این جنبش‌ها مخصوصاً در بین اهل سنت تا حدی به لاک دفاعی فرو روند و بخش مهمی از اندیشمندان این جنبش‌ها به بازنگری درونی بپردازند و با بررسی ضعف‌ها وقوت‌ها و اصلاح روش‌ها بتوانند خود را مجدداً براساس این بازنگری تعریف کنند. در شرایط فعلی به نظر می‌رسد گروه‌های افراطی تا حد زیادی به حاشیه رانده شده و بخش مهمی از این جنبش‌ها در بین اهل سنت و شیعیان با تاکید بر اعتدال و میانه روی و تساهل مذهبی بیشتر به یکدیگر در حال نزدیک شدن هستند. برخی کشورهای حامی این جریانات نیز در حال  بهبود روابط و تغییر در رویکردها به یکدیگر می‌باشند که بهبود فضای روابط کشورهای مهم جهان اسلام با یکدیگر نیز می‌تواند بر این همگرایی بین جریانات معتدل اسلامگرا با یکدیگر تأثیر مثبتی داشته باشد و مجموعه این اتفاقات می‌تواند در همکاری بیشتر و وحدت اسلامی مؤثر باشد. 


نظر شما :