گزارش نشست مربوط به نهمین همایش ملی حکیم سبزواری (میراث فلسفی در فرهنگ و زبان فارسی)

۱۱ بهمن ۱۴۰۲ | ۰۸:۴۰ کد : ۲۵۰۰۹ اخبار
تعداد بازدید:۱۳۸
گزارش نشست مربوط به نهمین همایش ملی حکیم سبزواری  (میراث فلسفی در فرهنگ و زبان فارسی)

گزارش نشست مربوط به نهمین همایش ملی حکیم سبزواری

(میراث فلسفی در فرهنگ و زبان فارسی)

نهمین همایش ملی حکیم سبزواری با عنوان میراث فرهنگی در فرهنگ و زبان فارسی توسط دانشگاه سبزوار و با همکاری پژوهشکده فلسفه پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار گردید. این پیش نشست در تاریخ 3 بهمن 1402 در پژوهشگاه علوم انسانی به صورت حضوری و مجازی و با سخنرانی شش نفر از اساتید این حوزه برگزار شد.

در ابتدای جلسه جناب آقای دکتر علوی، دبیر علمی این همایش، ضمن خوشامدگویی به شرکت کنندگان، توضیحاتی را درمورد این همایش ارائه دادند و سپس سخنرانان شروع به ارائه صحبت‌های خود کردند.

سخنران اول جناب آقای سیداحمد غفاری (معاون پژوهشی مؤسسه حکمت و فلسفه) بودند که سخنرانی خود را با موضوع (تفاوت تبیین حکیم سبزواری و آقاعلی مدرس در مناسبت فاعلیت بالعنایه و فاعلیت بالتجلی) اینگونه آغاز کردند:

فیلسوفان اسلامی نظریه‌ی فاعلیت بالقصدِ عالمان معتزلی را مردود دانستند؛ فاعلیت بالقصد بدین‌معنا است که خداوند متعال، دارای علم و اراده‌ی پیش از فعل است، لیکن علم الهی کفایت برای فعل نمی‌کند و انگیزه­ی زاید بر ذات به­عنوان جزء اخیر علت تامّه، ایفای نقش در فاعلیت می‌کند.[1] لیکن ملاصدرا با ادله متعددی، به نقد دیدگاه آنان پرداخت و لوازم مردودی همچون اضطرار باری تعالی و تجسّم باری تعالی را برای این نظریه برشمرد.[2]

 اما در مقایسه­ی دیدگاه ملاصدرا و حکیمان مشاء، ابهاماتی وجود دارد؛ ملاصدرا در برخی آثارش همچون الأسفار الأربعه، به شمارش اقسام فاعل پرداخته و تنها شش قسم از اقسام فاعل را با عناوین فاعل بالطبع و فاعل بالقسر و فاعل بالجبر و فاعل بالقصد و فاعل بالعنایه و فاعل بالرضا معرفی می‌نماید؛ ملاصدرا تمام این شش‌قسم را قابل انطباق بر افعال انسان می‌داند، لیکن از میان این اقسام، فاعلیت بالرضا و فاعلیت بالعنایه را قابل طرح در فاعلیت حضرت حق دانسته و در نهایت، دیدگاه فاعل بالعنایه را به خداوند متعال منتسب می‌کند.[3] درعین‌حال، ملاصدرا در برخی دیگر از آثارش همچون الشواهدالربوبیه، هفتمین قسم فاعلیت را با عنوان «فاعلیت بالتجلی» نام می‌برد و آن را به اهل‌الله نسبت می‌دهد. .‏[4]

برای تبیین تفاوت موجود در عبارت‌های فوق، باید به منظومه‌ی فکری ملاصدرا و سایر نکات وی در آثار مختلفش مراجعه کرد. تردیدی نیست که صدرالمتألهین، به دیدگاه حکیمان مشاء رضایت نداده است؛ چراکه وی در مقامات مختلفی از آثارش به‌صراحت نظریه‌ی فاعل بالعنایه را با مختصات مشایی‌اش مورد نقد قرار داده است؛[5] محوری­ترین نکته‌ی مورد انتقاد ملاصدرا در نظریه‌ی مشایی فاعل بالعنایه، حول دو محور حصولی‌بودن علم دخیل در فاعلیت و زیادت این علم بر ذات حضرت حق است.[6]

صدرالمتألهین در عبارتی که موهم پذیرش دیدگاه فاعلیت بالعنایه است، با دوبار تأکید بر عینیت و عدم عروض و زیادت علم الهی بر حضرت حق، تفاوت دیدگاه خود را برای کسانی که با ساختار دیدگاه حکمای مشاء آشنایند، ترسیم نموده است .[7]

لیکن این پرسش قابل طرح است که با وجود چنین تفاوت بارز، چرا ملاصدرا تعبیر مبهمی بکار برده است که اشاره به پذیرش دیدگاه فیلسوفان مشاء و اشراق دارد.

تبیین و نقد رویکرد حکیم سبزواری در رفع اختلاف تبیین‌ها

حکیم سبزواری در تعلیقه‌ی بر کتاب الشواهد الربوبیه، به تفکیک معنای اعم و اخص از فاعلیت عنایی روی آورده و فاعلیت مقبول نزد خود و حکیمان صدرایی را با عنوان عنایت بالمعنی‌الاعم یاد نموده است.[8] این تفکیک معناشناختی در خصوص مفهوم عنایت، می‌تواند به‌عنوان راه‌حل رفع اختلاف میان عبارت‌های فوق محسوب شود، بدین‌بیان که واژه‌ی فاعل بالعنایه، مشترک لفظی میان دو معنا است؛ آنچه ملاصدرا در اطلاق فاعل بالعنایه بر رأی منتخب خود، اراده نموده است، آن معنایی نیست که مورد نظر حکیمان مشاء است.

این رویکرد قابل پذیرش نیست؛ زیرا فاعلیت بالعنایه در اصطلاح فیلسوفان اسلامی، دارای دو اصطلاح نیست؛ در هیچ‌یک از مجامع فلسفی و حِکمی یا فرهنگ‌نامه‌های فلسفی، اثری از تنوع معنایی برای فاعل بالعنایه نمی‌توان یافت. بنابراین، پذیرش تعدد معنایی در فاعلیت بالعنایه، سبب افزوده‌شدن بار استعمالی از حیث لزوم بهره‌گیری از قرینه‌ی معیّنه می‌شود، حال آنکه در کلام ملاصدرا و در کلام هیچ‌یک از فیلسوفان اسلامی به‌هنگام استعمال این اصطلاح، چنین قرینه‌ای مشاهده نمی‌شود. از سوی دیگر، اگر اشتراک لفظی این واژه صحیح باشد، ملاصدرا نمی‌توانست به فاعلیت بالعنایه‌ی مشایی اشاره‌ی تأییدوار و انتخاب‌گونه کند؛ بلکه بر فرض توجیه حکیم سبزواری، باید به‌معنای دیگری غیر از معنای منتخب نزد مشائیان ارجاع می‌داد.

رویکرد آقاعلی مدرّس در رفع اختلاف تبیین‌ها؛ رویکرد مختار

حکیم زنوزی در خصوص تفاوت عبارت‌های صدرالمتألهین، چاره‌ی دیگری اندیشیده است؛ آقاعلی مدرّس بر این نکته تأکید می‌کند که مفاهیم عنایت و رضا، مشروط به مفاهیم سلبیِ «زیادت علم بر ذات» و «خلوّ ذات از علم به معلولات» نیست؛ بلکه این مفاهیم سلبی، صرفا به دلیل ضعف مبانی فلسفی دستگاه‌های فلسفی مشاء و اشراق، به مفاهیم عنایت و رضا افزوده شده است.[9] توجیه حکیم مدرّس، قابل تأیید با عبارتی است که ملاصدرا در همین عبارت مذکور، در انتخاب فاعلیت بالعنایه به‌عنوان دیدگاه مختار دارد. ملاصدرا در دفاع از دیدگاه فاعلیت بالعنایه، برخلاف رویکرد مشاییان، به عینیت علم ذاتی الهی با ذات حضرت حق تصریح نموده است؛ حال آنکه همگان می‌دانیم که فاعلیت بالعنایه در نگاه مشاء، مشروط به زیادت صورت‌های علمی بر ذات الهی است. هم‌چنین، این توجیه قابل تأیید با عبارت‌های فراوانی است که ملاصدرا در تعریف عنایت الهی آورده است[10] که «عنایت» را به تعبیر مطلق، به علم تفصیلی به حقایق امکانی تعریف نموده است و آن‌گاه، زیادت یا عدم زیادت این علم بر ذات اقدس اله را به‌عنوان دیدگاه‌های خارج از تعریف عنایت، بر آن افزوده است. بنابراین، فاعلیت بالعنایه، مخرج مشترک دیدگاه‌هایی است که بر نقش علم الهی در نظام تکوینِ احسن اشاره می‌کنند، فارغ از الزاماتی که مکتب فلسفی آن دیدگاه در خصوص مؤلّفه­های این جامع مشترک داشته باشد.

سخنران دوم، جناب آقای دکتر سیدمحمود یوسف ثانی سخنرانی خود را با موضوع (اسرارالحکم: اثری جامع حکمتین) چنین ارائه دادند:

اسرارالحکم کتابی است به زبان فارسی در دو بخش حکمت علمی و حکمت نظری که توسط حکیم سبزواری  و به خواست ناصرالدین شاه قاجار به رشتۀ تحریر درآمده است. مجلد اول این کتاب که در حکمت علمی یا نظری است مشتمل بر مسائل مربوط به مبدأ و معاد است و به سبک مبدأ و معاد ابن‌سینا و ملاصدرا نگارش شده است. در این مجلد مسائل مربوط به مبدأ یا خداشناسی که شامل ادلۀ اثبات وجود خدا و بیان و اثبات صفات و افعال باری تعالی مطرح شده است. پس از آن مسائل مربوط به نفس‌شناسی که مقدمۀ اثبات معاد است مطرح شده و در آن دلایل مربوط به تجرد نفس و بقای آن پس از تلاشی بدن و نیز بحث حدوث یا قدم آن به منصۀ تحقیق و برهان رسیده است. پس از آن مسائل مربوط به معاد در دو صورت روحانی و جسمانی آن و نیز احوال مربوط به قیامت تماماً از دیدگاهی فلسفی و عقلانی مورد بحث قرار گرفته است. علاوه بر این دو بحث نبوت و امامت نیز به این مجلد افزوده شده و به این ترتیب رابطۀ مبدأ و معاد در سیر انسان به سوی آخرت نیز مطرح شده است. لازم به ذکر است که این بخش از مجلد اول عیناً همان رسالۀ هدایة الطالبین حاجی سبزواری است که در مجموعۀ رسائل آن مرحوم آمده است.

مجلد دوم نیز که مشتمل بر حکمت عملی است، در واقع و به بیان خود حکیم، عبارت از فرمان خداشناسی است که عمدتا بیان چند باب فقهی طهارت، صلوة، صوم و زکات است که در آن ضمن بیان احکام فقهی، حکیم کوشیده است تا اسرار آنها را نیز با استفاده از مبانی فلسفی و عقلانی بیان کند. مطالب این مجلد نیز تا حدود زیادی برگرفته از کتاب دیگر حکیم با نام نبراس الهدی به زبان عربی است که در آن نخست مطالب را در قالب نظم بیان کرده، و سپس خود به شرح و تفسیر آن پرداخته است.

بنابراین مجلد حکمت عملی، علی رغم مشابهت اسمی آن با اصطلاح «حکمت عملی» در کتاب‌های حکمی که در ذیل آن از علم اخلاق و تدبیر منزل و سیاست مدن یاد می‌شود، اشتمالی بر این مسائل نداری و عمدتاً بیان علل الشرائع است. این کتاب در عین حال که در بخش حکمت علمی اشتراکات بسیاری با غرر الفوائد حکیم دارد، ولی از جهاتی نیز با آن متفاوت است. به عنوان نمونه ادلۀ اثبات واجب در اسرارالحکم بیش از غرر الفوائد است، همچنین است براهین اثبات تجرد نفس که در اسرار چهارده دلیل و در غرر ده دلیل است. همچنین براهین اثبات وجود عقول کلیه نیز در اسرار تفصیل بیشتری یافته است. افزودن ادلۀ سمعیه در اثبات مطالب نیز از مختصات آن به شمار می‌آید. گرچه نثر این کتاب غالباً دشوار و پیچیده است، ولی عبارات و بیاناتی در آن هست که شبیه گفتارهای بزرگان ادب فارسی همچون خواجه عبدالله انصاری است، مانند:

آنچه به چنگ می‌آید سراب است و از آب حیات در حجاب است و حکایت گلخواری است که شکر می‌خواست و وزنۀ گلین می‌خورد و بر نمی‌خورد که از شکر می‌کاهد و شکرفروش می‌دید که در چه کار است.

در مجموع می‌توان گفت، اسرار الحکم کتابی است به گفتۀ خود حکیم:

جامع حکمت ایمانی و حکمت ذوقی و وجدانی و حکمت بحثی و برهانی.

سخنران سوم سرکار خانم دکتر طاهره کمالی‌زاده (مدیرگروه فلسفه اسلامی و حکمت معاصر) شروع به سخنرانی با موضوع (متون فلسفی به زبان فارسی: مطالعه موردی اسرارالحکم سبزواری) کردند که توجه شما را به شرح مختصری از آن جلب می‌کنم:

بزرگداشت حکیم سبزواری در واقع بزرگداشت و نکوداشت سنت حکمی ایرانی اسلامی است که در طول تاریخ تمدن ایرانی و اسلامی رواج داشته است و هر چند امروزه کمرنگ شده اما انشاء الله همچنان این سنت پر توان استمرار یابد و نور حکمت در این سرزمین پرفروغ باشد.

متناسب با رویکرد همایش یعنی زبان فارسی و متون فلسفی  اسلامی موضوعی که به اختصار تقدیم می‌کنم، کتاب ارزنده اسرارالحکم حکیم  سبزواری است که در دوره قاجار و به زبان فارسی تألیف یافته است.

حکیم سبزواری، به‌عنوان یک حکیم صاحب نظر در حکمت نظری و حکمت عملی است. وی که از حکمای مکتب صدرایی و در زمرۀ پیروان این حوزۀ فلسفی به شمار می‌آید، ابداعات و ابتکاراتی در این حوزه ارائه کرده است که به نوعی نتیجه و ثمره‌ی حکمت متعالیه صدرایی و آراء و نظرات او به شمار می‌رود. به اختصار ویژگیهای اثر ارزنده اسرارالحکم را بیان می‌کنم:

پس از منظومه و شرح آن (که به دلیل جامعیّت و شیوه‌ی تدوین آموزشی آن در دوره‌ی معاصر تا سالهای اخیر به‌عنوان متن آموزشی در مدارس علمیه و دانشگاه‌ها قرار گرفته بود، اسرارالحکم سبزوارى کتابی جامع در حوزه‌ی فلسفه و کلام فلسفی است که برخلاف شهرت شرح منظومه این کتاب [= اسرارالحکم] به نحو شایسته شناخته نشده است. اسرارالحکم، از نمونه‏‌هاى بی ‏بدیل متون جامع حِکمی به زبان فارسى است که در عین جامعیت، به اجمال و با زبانی سلیس و روان تألیف شده است.

1- جامعیت کتاب: اتجمیع علوم اسلامی اعم از علوم عقلی و نقلی که البته تاحدی در حکمای سلف او نیز سابقه دارد، اما در عین حال با آنها نیز متفاوت و متمایز است. بر این اساس این کتاب مشتمل بر مطالب حکمت اشراق و مشاء. جامع حکمت ایمانی، حکمت ذوقی و وجدانی و حکمت بحثی برهانی. این کتاب در واقع جامع مباحث کلامی، حکمی(مشائی، اشراقی)، عرفانی و فقهی است. اما به سبکی نو و جدید و در عین حال ساده و بدور از پیچیدگی.

2- محوریت انسان: سبزواری، در تعریف حکمت او نفس ناطقه را به حسب «کمال» و «توسّط» و «نقصان» به سه قسم: شریفه، قویه و ضعیفه تقسیم می‌کند؛ طبق این تقسیم، نفس شریفه آن است که صاحب حکمت و حریت باشد و «حکمت»، شناختن حقایق است که عبارت است از «خداشناسى»، «خودشناسى» و «فرمان خداشناسى»؛

3--ارائه فهرست جدید و طبقه بندی جدید از علوم: حکیم سبزواری، انسان‌شناسی را یکی از شعب سه‌گانه‌ی علم، پس از خداشناسی و پیش از نبوّت قرار می‌دهد و تصریح می‌کند که خودشناسی معیّن آغازشناسی و مقدّمه و کلید باب انجام‌شناسی است.

4-حکمت نظری مورد نظر حکیم سبزواری در این کتاب عبارتست از خداشناسی، خود شناسی و نبوت و امامت و حکمت عملی مشتمل است بر « فرمان خداشناسی» که مشتمل بر فرامین شریعت و طریقت است به عبارتی مشتمل است بر احکام و مناسک شرعی(فقهی) و سلوک عملی عرفانی.

5-بنابراین طبق تقسیم سبزواری، دو قسم حکمت نظری و عملی، با دو بخش اصول دین و فروع دین منطبق می‌گردد. بر این اساس دین دارای دو بخش نظری و عملی است که بخش نظری دین، اصول دین و همان حکمت نظری است و بخش عملی دین، فروع دین و حکمت عملی است (البته در فقه تعبّد مطرح است).

6-- احیاء حکمت عملی: سبزواری در این اثر، از سویی حکمت عملی را که پس از فارابی تقریباً از آثار حکمای اسلامی حذف شده بود و تحت عناوین دیگر به نحو کاملاً فرعی و کمرنگ مطرح می‌شد، احیاء نموده و از سویی دیگر برای نخستین بار در تاریخ فلسفه‌ی اسلامی، فقه و مناسک شرعی را به‌عنوان حکمت عملی معرفی می‌کند و سپس حکمت عملی را با رویکرد جدید در معیّت حکمت نظری ارائه می‌دهد.

7- روش سبزورای در این کتاب روش معیّت است:

- معیّت حکمت اشراقی و حکمت صدرایی

-معیّت حکمت نظری و حکمت عملی

-معیّت فقه و فلسفه و عرفان

سپس جناب آقای دکتر مهدی بنایی جهرمی سخنرانی خود را با موضوع (زبان فارسی و دوراهه روزمرگی و تفکر: تأملی در نسبت زبان با زمان) به شرح ذیل ارائه دادند:

توجه و اهتمام به زبان­ را نمی­توان هماره برخاسته از خاستگاه تفکر دانست، چراکه آن می­‌تواند از زمینه­ هایی چون وضع روانشناختی، گرایش­های ایدئولوژیک، تعصبات نژادی و ... نیز ریشه بگیرد اما با وجود این، تفکر از اهتمام به زبان فارغ نیست و با بی پروایی ناظر به زبان نسبتی ندارد. سقراط مردمان آتن را به بازخوانی و بازاندیشی درباب آن­چه نااندیشیده در زبانشان جاری بود فرا می­خواند و این پروای نسبت به زبان تا به امروز نیز ادامه دارد­. با این مقدمه کوتاه، اکنون به طرح این مهم می­پردازیم که زبان پارسی از دیرباز محل توجه و مایه مباهات بسیاری از اندیشمندان ما بوده است. شنیده­ایم که فردوسی بزرگ مباهی به زنده­کردن عجم است به پارسی و گرچه در انتساب بیت «بسی رنج بردم در این سال سی  عجم زنده کردم بدین پارسی» به فردوسی تردیدها وجود دارد اما در این تردیدی نیست که این بیت از او باشد یا نه، او با پی افکندن شاهنامه به زنده کردن و زنده نگه داشتن زبان پارسی توفیقی تاریخی یافته است.  و اما سعدی اهمیت و جایگاه زبان فارسی را این­گونه در بیان می­آورد که: «چو آب می­رود این پارسی به قوت طبع   نه مرکبیست که  از وی سبق برد تازی». شمس تبریزی نیز در این باب چنین آورده است که «زبان پارسی را چه شده است بدین لطیفی و خوبی که آن معانی و لطایف که در پارسی آمده است و در تازی نیامده است.» این مباهات و افتخار تا به امروز نیز ادامه یافته و غالبا این برای پارسی­زبانان اهمیتی خاص دارد که اندیشمندانشان آثار خود را به زبان پارسی بنویسند و به تحکیم جایگاه زبان پارسی در جهان مدد رسانند. نکته­ مهمی که در این میان باید به آن توجه کرد آن است که زبان پارسی، چونان هر زبان دیگری در فراز و نشیب سوانح و حوادث تاریخی دستخوش دگرگونی­ها بوده و گاه در فراز و گاه در حضیض قرار گرفته است. به بیانی گاه چنین بوده که زبان پارسی مظهر رفعت تفکر بوده و گاه به حضیض روزمرگی­ها دچار شده و سامان خود از دست داده است. این سخن از عطا ملک جوینی در تاریخ جهان­گشا مشهور است که در بحبوحه چیرگی مغولان و اشغال و قتل و نهب و تجاوز مغولان در بخارا، «امیر امام جمال الدین روی به امام رکن الدین آورد و گفت: مولانا چه حالت است؟ این که می­بینیم به بیداری­ست یارب یا به خواب؟ ... مولانا امام­زاده گفت: خاموش باش... سامان سخن گفتن نیست.» اگر زبان را سامان ثابتی نیست و گاه بر فراز می­رود و گاه در فرود می­افتد، افتخار و مباهات به زبان نیز فراز و فرود دارد و بر شیوه­ای یکسان راه نمی­پیماید. بر این اساس می­توان گفت که توجه و پروا نسبت به زبان هر چه بیش­تر از خاستگاه تفکر برخاسته و از زمینه­‌های روانی و ایدئولوژیک فاصله داشته باشد، بیشتر ناظر به مرتبه فرازین زبان است و نه مربوط به زبان به نحو مطلق. بر این اساس زبان فارسی آن­گاه که مظهر تفکر است و در فراز قرار دارد آن شایستگی را دارد که محل مباهات قرار گیرد و الا زبان در مرتبه روزمره و فرودین، آن اندازه ارج و مقام ندارد که مورد فخر قرار گیرد.

با این مقدمه اکنون می‌­پرسیم که «چرا زبان این­گونه در فراز و فرود می­رود و چرا آن در مرتبه فرازین خود این­گونه اهمیت می‌­یابد و محل توجه و مباهات قرار می‌­گیرد؟» به بیانی، زبان از چه ویژگی برخوردار است که در معرض حوادث قرار می­گیرد و در تبدل احوال روزگار وضع یکسانی ندارد و چرا مقام زبان آن­جا که قرین تفکر است اهمیت می­‌یابد؟

در مسیر پاسخ به این مهم است که ملزم به اندیشه در باب حقیقت زبان می‌­شویم. دکارت در آغاز دوره جدید به این مهم توجه کرده است که زبان چنان کارکرد خلّاقانه­ای دارد که در قالب و محدوده علم مکانیک قرار نمی‌­گیرد و توضیح داده نمی‌­شود، چون در آن چیزی است که بسیار فراتر از به کارگیری و استفاده تقلیدی و تکراری کلمات است و هرگز در محدودۀ امور مکانیکی که می­‌توانند همواره وضعی یکسان داشته باشند قرار نمی‌­گیرند. به عبارتی، دکارت خود را با دستگاه و ماشین بی­جانی به نام «زبان» مواجه نمی­‌دید بلکه او در مقابل روح و مهارت غیر مکانیکی زبان خود را شگفت زده می‌­یافت و راه توضیح آن را در جوهر غیر جسمانی و ورای ماده می‌­جست. تامل در این وجه از اندیشه دکارت درباب زبان راه درک این مهم را بر ما می­‌گشاید که زبان در نسبت وثیقی با زمان قرار دارد. زبان امری بی زمان نیست و حقیقت آن در حدود استفاده غیر خلاقانه از کلمات و ساختن مکانیکی جملات قرار نمی‌­گیرد. اکنون اگر این رابطه زبان با زمان را دریابیم، به فهم این نکته راه می­‌یابیم که زبان در معرض سوانح و حوادث است و همین نشان از آن دارد که زبان از خطر تباهی و ویرانی دور نیست و با ما نسبتی ثابت ندارد. کاری که اندیشمندان قوم بر عهده دارند آن است که 1. زبان را به مدد تفکر از فرو افتادن در حضیض روزمرگی و تکرار و ملال حفظ کنند و 2. در مقابل حوادث ویران­گر زمان، خود و ما را در پناه دژ استحکام یافته زبان قرار دهند، چنان­که فردوسی حکیم سعی بلیغ خود را در سرودن شاهنامه چنین بیان می­‌دارد که:

بناهای آباد گردد خراب

ز باران و از تابش آفتاب

پی افکندم از نظم کاخی بلند

که از باد و باران نیابد گزند

سخنران پنجم جناب آقای دکتر مهدی اسدی بودند که صحبت‌های خود را با موضوع (مروری بر متون فلسفی به زبان فارسی تا 1300 هـ.ش: آثار چاپ شده و نسخ خطی) ارائه دادند:

ما در اینجا در صددیم به معرفی کوتاه آثار فلسفی فارسی از آغاز تا سال ۱۳۰۰ هـ ش بپردازیم و آثار منطقی و فلسفی، و برگزیده‌ای از کلام عقلی و عرفان نظری، را مرور نماییم تا زمینه‌های مناسب برای انجام پژوهش‌های جدی آتی پیرامون نسبت فلسفه و زبان فارسی آماده شود. در این‌جا دیگر به بررسی اندیشمندان فارسی‌زبان معاصر و نوشته‌های فلسفی آن‌ها نخواهیم پرداخت؛ چراکه هم مجال ما در این سخن‌رانی اندک است و هم آن‌ها کمابیش شناخته شده‌اند. از این‌رو تنها به آثار پیشینیان -که به فراموشی سپرده‌شده‌اند - متمرکز می‌شویم. پیش از ابن‌سینا اثر فلسفی چندان مهمی به فارسی وجود ندارد و او به ویژه با دانش‌نامه‌ی علایی سرآغاز تحول خاصی در فارسی‌نویسی فلسفی است و حتی امروزه هم می‌تواند الگوی مناسبی برای واژه‌گزینی فلسفی باشد. در جهان اسلام شاید بیشترین ترجمه‌های فلسفی از آثار ابن‌سینا انجام شده است و بیش‌تر کتاب‌های او به فارسی برگردانده و گاه شرح نیز شده است که متأسفانه به صورت نسخه‌ی خطی و تصحیح‌نشده باقی مانده است. افزون بر آثار ابن‌سینا، بیشتر آثار کلاسیک و متون درسی عقلی نیز به فارسی ترجمه و شرح شده است؛ مانند شمسیه، حکمت العین، شرح مطالع الانوار، تجرید الاعتقاد، ملل و نحل، فصوص الحکم و ... . پس از ابن‌سینا ناصر خسرو، بابا افضل کاشانی، خواجه نصیر طوسی و علی‌قلی ابن قره‌چغای به فارسی‌نویسی اهمیت فراوانی داده‌اند؛ و حتی کسانی چون مهدی نراقی، عبدالله زنوزی، علی زنوزی، هادی سبزواری و ... نیز گرچه آثار عقلی کم‌تری به فارسی نوشته‌اند در مرتبه‌ای پس از این‌ها به‌عنوان نمونه‌هایی تاریخی تا اندازه‌ای قابل‌ذکرند.

و در آخر جناب آقای دکتر سیدمصطفی شهرآیینی، (رئیس پژوهشکده فلسفه) سخنرانی خود را با موضوع (نسبت میان فلسفه‌ورزی و زبان فارسی) به شرح ذیل ارائه دادند:

صحبت‌های خود را با این فرضیه آغاز می‌کنم که میان زبان بومی در میان هر قومی و نهادینه‌شدن اندیشه در میان آن‌ها، نسبتی وثیق در کار است، و در ادامه، در پی آنم تا امکانات زبان فارسی را برای تبدیل‌شدن به زبانی برای گفتمان فلسفی در جامعه ایرانی معاصر به‌اجمال نشان دهم. عرایضم را با کندوکاوی تاریخی در انتقال تفکر فلسفی یونانی به عالم اسلام در نهضت ترجمه آغاز می‌کنم و به نقش زبان عربی در این انتقال می‌پردازم و وجوه گوناگون این مسأله را می‌کاویم که آیا زبان عربی فی‌حد‌ذاته برای انتقال تفکر فلسفی تواناست یا این توانایی برآمده از سیطره آن در عالم اسلام در مقام زبان غالب فرهیختگان بوده است.

رواج و رونق فلسفه‌ورزی در میان هر قومی نشان از بالندگی معنوی و رشد مدنیت دارد و این امر زمانی در میان ملتی نهادینه و بومی می‌شود که به‌زبان آن قوم باشد و از این رهگذر، مجال راه‌یابی به میان فرهیختگان غیراهل علوم نظری و علوم انسانی  را بیابد. اگر فلسفه‌ورزی به زبان متعارف در میان گویش‌وران از هر ملت و قومی باشد آن‌گاه مخاطبانی عام خواهد یافت و از رهگذر فرهیختگان غیراهل علوم نظری و نیز غیر اهل علوم انسانی که بیشینه‌ی فرهیختگان را تشکیل می‌دهند، به زندگی مردم راه می‌گشاید و رفته‌رفته در زمینه‌ی ذهن اجتماع چونان آبی روشن فرومی‌رود و بستر را برای رویش فرهنگی هرچه بارور و  فربه فرآهم می‌آورد. نهادینه‌شدن علوم کاربردی (پزشکی و مهندسی) به کاربست‌شان در جامعه و نشان‌دادن ثمرات آن‌ها بستگی دارد، اما نهادینه‌شدن علوم نظری و به‌وی‍ژه علوم انسانی به تبدیل‌شدن آن‌ها به گفتمان رایج و غالب، نخست در میان فرهیختگان و سپس در میان همگان، بستگی تام دارد که این مهم جز با پوشاندن جامة برازندة زبان بومی بر تن این علوم تحقق نمی‌تواند یافت. شکل‌گیری گفتمان فرهنگی، بی گفت‌و‌گو و شکل‌گیری گفت‌وگو، بی داشتن زبان مناسب و آسان‌یاب ناممکن است. و این فرآیندی است درازآهنگ و زمان‌بر که باید نخست از اهل نظر و علوم انسانی پایه و مایه بگیرد. مهم‌ترین قسمت صحبت‌های بنده، پرداختن به این مسأله است که آیا در زبان فارسی، ‌برای گفتمان اصیل فلسفی امکانی هست یا خیر. یا ساده‌تر، آیا می‌توان به زبان فارسی فلسفه‌ورزی کرد؟

و در انتهای جلسه جناب آقای دکتر شهرآیینی و جناب آقای دکتر علوی درمورد اهمیت سخنرانیهایی که انجام شد نکاتی را مطرح فرمودند و از همه حضار و سخنرانان تشکر کرده و پایان نشست را اعلام کردند.

تهیه گزارش: معصومه دلداردیل

 

[1]. ‌‌ر.ک: فیض کاشانی، اصول المعارف، ص 62.

[2]. ‌‌ر.ک: صدرالمتألهین، الحکمة المتعالیة فى الاسفار العقلیة الاربعة، ج‏ 6، ص 325؛ نیز: همو، المظاهر الالهیه، ص 58؛ همو، شرح الهدایة الأثیریة، ص 392؛ همو، المبدء و المعاد، ص 140.

[3]. ‌‌ر.ک: صدرالمتألهین، الحکمة المتعالیة فى الأسفار العقلیة الأربعة، ج‏ 2، صص 224-223؛ نیز: همو، المظاهر الالهیة، صص 58-57.

[4]. همو، الشواهد الربوبیة، ص 55؛ نیز: همو، المشاعر، ص 58.

[5]. ر.ک: همو، الحکمة المتعالیة فى الأسفار العقلیة الأربعة، ج‏ 6، صص 231-227.

[6]. ر.ک: همو، المبدء و المعاد، ص124.

[7]. صدرالمتألهین، الحکمة المتعالیة فى الاسفار العقلیة الاربعة، ج‏2، ص 225.

[8]. ‌‌ر.ک: سبزواری، التعلیقات، در: الشواهد الربوبیة، ص 482: «إما أن یکون ذلک العلم بالفعل زائدا على ذاته فهو الفاعل بالعنایة أو لا بأن یکون عین علمه بذاته الذی هو عین ذاته؛ فعلمه بذاته على وجه استتبع علمه بفعله استتباعا غیر متأخر فی الوجود و ذلک لانطواء وجودات الأفعال فی وجود الفاعل و ذلک هو العلم الإجمالی بالفعل فی عین الکشف التفصیلی؛ فهو الفاعل بالتجلی و یقال له العنایة بالمعنى الأعمّ.»

[9]. ‌‌ر.ک: همان، ص 526.

[10]. ر.ک: همو، اسرار الآیات، ص 46؛ همو، الشواهد الربوبیة، ص 39؛ همو، الحکمة المتعالیة فى الاسفار العقلیة الاربعة، ج‏6، ص 291.


نظر شما :