گزارش نشست بررسی تطبیقی بعد چهارم در فلسفه اسلامی و فلسفه غرب

۱۹ آذر ۱۴۰۱ | ۰۸:۱۰ کد : ۲۳۲۱۵ اخبار
تعداد بازدید:۴۳۳
گزارش نشست بررسی تطبیقی بعد چهارم در فلسفه اسلامی و فلسفه غرب

خلاصه‌ی گزارش نشست «بررسی تطبیقی بعد چهارم در فلسفه‌ی اسلامی و فلسفه‌ی غرب»

نشست «بررسی تطبیقی بعد چهارم در فلسفه‌ی اسلامی و فلسفه‌ی غرب» 14 آذر 1401 در سالن ادب برگزار شد. در این نشست تخصصی دکتر مهدی اسدی چهارچوب بحث را این‌گونه مطرح کرد که امروزه سه نسخه از بعد چهارم در دنیا وجود دارد و خود ایشان نیز برای حل مشکلات موجود به نسخه‌ی چهارم بعد چهارم رسیده‌اند:

  1. تقریر رایج بعد چهارم ( سرمدگروی): هر کدام از زمان‌ها و امور زمانی گذشته و حال و آینده ثابت در ظرف خود موجودند. (بسیار پرطرف‌دار)
  2. بعد چهارم افزایشی: آینده معدوم است ولی گذشته و حال ثابت در جای خود قرار دارند و رفته‌رفته گذشته و امتداد (زمانی) جهان مادی افزایش می‌یابد.
  3. بعد چهارم کاهشی: گذشته معدوم است ولی آینده و حال ثابت در جای خود قرار دارند و رفته‌رفته آینده و امتداد (زمانی) جهان مادی کاهش می‌یابد. (بسیار کم‌طرف‌دار)
  4. حال ممتد چهاربعدی: در این دیدگاه برگزیده هر کدام از زمان‌ها و امور زمانی گذشته و آینده معدوم‌اند ولی زمان حال مانند یک اتم فیزیکی یا پاره‌خط کوچک به‌صورت اتم زمانی بسیار ریز و به‌صورت چهاربعدی موجود است.

بعد چهارم رایج پس از نسبیت اینشتین در غرب بسیار معروف شده و صدها کتاب و مقاله در این مورد نوشته‌اند ولی ریشه‌ی تاریخی این حتی برای خود غربی‌ها هم چندان روشن نیست. در کشور ما هم این‌را به‌نادرستی به ملاصدرا نسبت می‌دهند و حال آن‌که پیش از او در محقق طوسی مطرح بوده و خود ملاصدرا اصلاً از بعد چهارم رایج برگشته است. حتی برای بعد چهارم افزایشی و کاهشی هم به‌نوعی می‌توان پیشینه‌ای نزد اندیشمندان مسلمان پیدا کرد.

  1. بعد چهارم در فلسفه‌ی غرب

اسدی تأکید کرد: پیش از هر چیز باید ببینیم عبارت‌های خود غربی‌ها در مورد بعد چهارم رایج چیست. برای نمونه، به این عبارت سایدر توجه بفرمایید:

«طبق سرمدگروی زمان‌ها و چیزهای گذشته و آینده درست به‌اندازه‌ی امور موجود کنونی واقعی‌اند. درست همان‌طور که مکان‌های دور به‌سبب دوری مکانی کم‌تر واقعی نیستند، زمان‌های دور نیز به‌سبب دوری زمانی کم‌تر واقعی نیستند؛ بدین‌سان زمان از جهت اهمیتِ هستی‌شناختیِ فاصله و دوری فضامانند است. ... دایناسورها، رایانه‌ها و دورافتاده‌های آتی بشری بر روی مریخ‌ همگی به‌یک‌اندازه واقعی‌اند. در سوی دیگر، طبق حال‌گروی تنها چیزهای موجود کنونی واقعی‌اند. رایانه‌ها وجود دارند ولی دایناسورها یا دورافتاده‌های مریخی نه».

پس طبق این عبارت درست است که در حال‌گروی و تلقی عامه‌ی مردم و عامه‌ی دانشمندان امور گذشته ـ مانند دایناسورهای منقرض و معدوم شده - و امور آینده - مانند ساختمان‌هایی که بشر در آینده بر روی مریخ‌ بنا خواهد کرد - وجود ندارند، در برابر در چهاربعدگروی هر یک از این‌ها در جای خود موجودند و درست به‌اندازه‌ی امور موجود کنونی واقعی‌اند. یعنی مثلاً به‌طرز عجیبی دایناسورهای منقرض‌شده دقیقاً به همان اندازه واقعیت دارند که فیل‌ها در دنیای کنونی واقعیت دارند!

این نوع تعبیرها را ما بارها و بارها در فلسفه‌ی غرب مشاهده می‌کنیم. آن‌ها می‌گویند موجودهای گذشته و حال و آینده در یک مکان-زمان، یک خمینه‌ی چهاربعدی جای‌گرفته‌اند. فرهنگ فلسفی آکسفورد می‌گوید: «پس از نظریه‌ی نسبیّت روال رایج این بوده است که زمان را در کنار سه بعد دیگر مکانی چونان بعد چهارم یک مکان-زمان واحد در نظر بگیرند».

مشهور است پیوستار چهاربعدی فضاـ زمان در نسبیّت اینشتین نیز همین را می‌گوید. بسیاری از مفسران نسبیّت بر این باورند که حال‌گروی غلط بوده و گذشته و آینده با زمان حال هم‌بودند (coexist) و درست به‌اندازه‌ی همین زمان حال واقعی‌اند. یعنی به‌طرز شگفت‌انگیزی جنگ‌های گذشته هنوز در حال جنگ‌اند و زندگی آینده‌ی ما - مثلاً ده سال آینده‌ی ما - به‌یک معنا ‌اکنون دارد رخ‌می‌دهد! پس «هیچ تغییر یا حرکت واقعی وجود ندارد». این حرکت‌ها و تغییرهایی که پیرامون خود می‌بینیم همگی «نوعی توهم»اند. اساساً حرکت چیزی جز زنجیره‌ای از «رخ‌دادهای ثابت» نیست.

گودل هم می‌گوید نسبیّتِ هم‌زمانی اینشتین بدون هیچ ابهامی اثبات می‌کند که تغییر عینیت نداشته و «توهم یا نمود» است. پوپر هم به‌طرز مشابهی می‌گوید در دیداری که با اینشتین داشته اینشتین به‌سود چهاربعدگروی استدلال کرده و پافشاری کرده که تغییر تنها یک توهم است. پوپر می‌گوید در برابر این دیدگاه خلاف شهود اینشتین خیلی مقاومت کرده و از راه‌های گوناگون سعی کرده او را از این دیدگاه بازدارد چراکه ما شهودا تغییر و تحول را در اطراف خود می‌یابیم.

این‌ها سخنان اغلب شارحان اینشتین است. با وجود این درصد کمی از مفسران نسبیت اینشتین می‌گویند نیازی به بعد چهارم نیست. ولی ‌تعبیرهای خود اینشتین در منابع دست‌ اوّل چیست؟ او در آثار خود گاهی می‌گوید: در فیزیک کلاسیک هم باور به چهاربعدگرویِ واقعیّت (سه بعد مکانی و یک بعد زمانی) وجود داشته است. پس بعد چهارم به‌خودی‌خود چیز جدیدی نیست. اینشتین با تاکید فراوان می‌گوید، بر خلاف فیزیک کلاسیک، هم‌زمانی روی‌دادها یک امر مطلق نیست بلکه نسبی است. در پیوستار چهاربعدی که هم‌زمانی در آن نسبی است «اکنون» معنای عینی خود را از دست داده و وجود ندارد.

بنابراین، عدم وجود عینی «زمان حال» که اینشتین مطرح کرده به‌تلویح به این معنا است که تنها گذشته و یا آینده وجود عینی دارد. مفسران هم تأکید می‌کنند که نسبیت هم‌زمانی مستلزم پذیرش واقعی بودن گذشته و آینده است و این نسبیت بدون پذیرش بعد چهارم قابل‌فهم نیست.

اینشتین در ادامه‌ی سخنان خود تکامل را، که یک نوع حرکت و تغییر است، نفی می‌کند تا باز بر ثبات جهان فیزیکی پا‌فشاری کرده باشد: واقعیّت فیزیکی به‌جای این‌که «تکامل یک وجود سه‌بعدی» باشد یک وجود چهار‌بعدی است.

اینشتین می‌گوید: چه در فیزیک کلاسیک و چه در نسبیّت، جهان روی‌دادها پیوستاری چهاربعدی است (سه بعد مکانی و یک بعد زمانی). پس اصل بعد چهارم چیز جدیدی نیست. ولی ما بعد چهارم را به‌معنای جدیدی می‌خواهیم به‌کار ببریم به‌نحوی که، بر خلاف فیزیک کلاسیک، بعد زمانی دیگر پویا نباشد بلکه ایستا و ثابت باشد. چراکه، روی‌دادهای فیزیکی را در نمودار پیوسته‌ی مکان و زمان هم پویا می‌توان تصویر کرد و هم ایستا و بی‌تغییر. نسبیّت با پیوستار چهاربعدی ایستا بیش‌تر مناسبت دارد و آن‌را «تصویر عینی‌تری از واقعیت» می‌داند.

همان‌طور که می‌بینید این‌که در این‌جا اینشتین بر تعبیر ایستا و بی‌تغییری پافشاری می‌کند و آن‌را تصویر عینی‌تری از واقع می‌داند، این دوباره یادآور ثبات موجود در چهاربعدگروی رایج است. به‌خاطر همین چهاربعدگروی است که می‌گویند کل جهان و کل تاریخ به‌یک‌باره تصویر می‌شود و تصورات سنتی درباره‌ی شدنِ زمانی معنای خود را از دست می‌دهد. تصویر چهاربعدی یک چیز واحد بوده و یک‌باره موجود است و معمولاً هم ذیل نظریه‌ی نسبیت مطرح می‌شود. نظریه‌ی نسبیت اغلب از آموزه‌ی فلسفی سرمدگروی پشتیبانی فیزیکی می‌کند؛ سرمدگروی‌ای که برپایه‌ی آن همه‌ی روی‌دادها در تاریخ به‌یک‌اندازه‌ واقعی‌اند.

  1. تطبیق بعد چهارم با فلسفه‌ی اسلامی

دکتر اسدی پس از گزارش دیدگاه غربی‌ها و اینشتین در ادامه وارد تطبیق آن با فلسفه‌ی اسلامی شد. او گفت: امروزه در فلسفه‌ی غرب معمولاً گمان می‌کنند که بعد چهارم در همان فلسفه‌ی غرب مطرح شده و نقدها و بررسی‌ها و اشکال‌ها نیز در همان فضای فکری پیش آمده است. ولی نه تنها اصل بعد چهارم چند صد سال پیش‌تر در فلسفه اسلامی مطرح شده بلکه از همان آغاز نقدها و بررسی‌ها و اشکال‌های جدی نیز در همان فضای فکری فلسفه‌ی اسلامی پیش آمده است.

امروزه در جهان اسلام بسیاری بعد چهارم رایج را به ملاصدرا نسبت می‌دهند و در آثار او ریشه‌یابی می‌کنند. ولی به‌نظر ما ملاصدرا بعد چهار را ـ به‌تبع میرداماد - فقط در شرح هدایه مطرح کرده و بعداً هم از آن عدول کرده است (برای توضیح بیش‌تر نگاه کنید به: «آیا ملاصدرا از بعد چهارم عدول کرده است؟»). صدرا به‌جز شرح هدایه در سایر آثار خودش به بعد چهار رایج نپرداخته و هیچ عبارت صریحی ـ مانند وجود گذشته در گذشته و آینده در آینده - به‌سود بعد چهارم به‌کار نبرده تا بتوانیم بعد چهارم را به او نسبت دهیم. حتی این‌که امروزه در ریشه‌یابی بعد چهارم به حرکت جوهری پا‌فشاری می‌کنند و نیز می‌گویند او در مورد طبیعت‌های جسمانی تعبیری چون «امتداد» به‌کار برده، این هم ربطی به بعد چهار رایج کنونی ندارد. به‌خاطر این‌که ملاصدرا هنگامی که تعبیر «امتداد» به‌معنایی ظاهراً جدید را در مورد طبیعت‌های جسمانی به‌کار می‌برد بر تغییر و تحول و نوشدن تاکید می‌کند و می‌گوید: زمان عبارت است از مقدار طبیعتی که در ذات خود از جهت تقدم و تأخر ذاتی دگرگون و نو می‌شود. از نظر او طبیعت دارای دو امتداد و دو مقدار است: یکی امتداد مکانی ثابت و دفعی (طول، عرض و عمق) و دیگری مقدار تدریجی زمانی («فللطبیعة امتدادان و لها مقداران»). او به‌تصریح تعبیر بعد «چهارم» را ـ در حاشیه‌ى الهیات شفاء ـ در مورد همین مقدار تدریجی زمانی به‌کار می‌برد («للمتصل الکمی فرد رابع‏ هو الزمان»).

ولی این تغییر و نوشدن و این مقدار «تدریجی» همان چهاربعدگروی پویایی است که دیدیم اینشتین به فیزیک کلاسیک نسبت داد و خود در برابر آن بر ایستا بودن و نفی تغییر و نفی تکامل پافشاری کرد. پس نمی‌توان گفت منظور از این بعد چهارم و امتداد چهارم صدرایی همان بعد چهار رایج اینشتین بوده باشد. در مورد بعد چهارم صدرایی تنها تعبیری چون چهاربعدگروی پویا را می‌توان به‌کار ‌برد نه تعبیری چون چهاربعدگروی ایستای اینشتینی را. در ریشه‌یابی چهاربعدگروی اینشتین باید ببینیم کدام اندیشمند مسلمان زمان را ایستا و ثابت دانسته است.

  1. دیدگاه محقق طوسی پیرامون بعد چهارم

تنها در بعد چهار مدّ نظر کسانی چون محقق طوسی است که مشاهده می‌کنیم که می‌گویند: گذشته در گذشته و آینده در آینده به‌نحو ثابتی موجود است. او در مواجهه با دشواره‌ی فلسفی عدم وجود زمان «حال» ناچار به ‌پذیرش بعد چهارم می‌شود. آن دشواره به‌ تعبیر ساده این‌گونه است: گذشته و آینده هر دو معدوم‌اند و «حال» نیز چون یک «آن» بیش نیست و طرف زمان نیز هست، پس به‌ناچار طرف گذشته‌ی معدوم و یا آینده‌ی معدوم است. ولی طرف امر معدوم نیز جز معدوم چیز دیگری نمی‌تواند باشد. پس زمان حال نیز معدوم است!

محقق طوسی، در پاسخ به یک چنین دشواره‌هایی در مورد عدم وجود «حال»، می‌گوید: هم گذشته و هم آینده ثابت سرجای خود باقی ‌است. بدین‌سان «حال» می‌تواند ـ مانند نقطه در خط ـ بدون اشکال فصل مشترک گذشته و آینده باشد. او می‌گوید: «گذشته مطلقاً معدوم نیست بلکه در آینده معدوم است، و آینده در گذشته معدوم است و هر دو در «آن» معدوم‌اند. و هر یک از این دو در حد خود موجودند.» پس خواجه‌ نصیر به‌تصریح زمان را امر ممتد ثابتی به‌شمار می‌آورد و محتوای بعد چهارم ایستا را مطرح می‌کند: هر کدام از زمان‌ها و امور زمانی گذشته (و حال) و آینده ثابت در جای خود قرار دارند (برای توضیح بیش‌تر نگاه کنید به: «پیشینه‌ی بُعد چهارم‌ پیش از فلسفه‌ی صدرایی»).

این دیدگاه طوسی به‌شدت و بارها و بارها و به روش‌های گوناگون مورد نقد برخی از اندیشمندان مسلمان واقع شده است. مثلاً علامه حلّی و قطب رازی می‌گویند چون وجود تغیّر و حرکت در زمان حاضر بدیهی است پس دیدگاه طوسی پذیرفتنی نیست. اشکال دیگر این است که حرکت و زمان غیرقار است و حرکت قطعیه هم در خارج موجود نیست. همین‌طور اشکال‌های دیگر در طول تاریخ: بداهت معدوم‌ بودن گذشته و آینده‌؛ مشکل امور مترتب نامتناهی؛ مشکل این‌همانی؛ جدلی بودن؛ و ... .

  1. بعد چهارم افزایشی و کاهشی

در فلسفه‌ی غرب بعد چهارم افزایشی ‌را برای بار نخست در کتاب اندیشه‌ی علمی (1923) برُد ریشه‌یابی می‌کنند. اندیشمندان مسلمان به‌تصریح بعد چهار افزایشی را مطرح نکرده‌اند. کسانی چون سهروردی محتوای آن‌را به برخی نسبت داده‌اند. از طرف دیگر، «لازمه‌«ی فلسفه‌ی صدرایی در تجرد ادراک حسی و خیالی و حافظه همین است. چون این‌ها می‌گویند: هنگامی که چیزی را ادراک حسی یا خیالی می‌کنیم این ادراک درست به‌همان صورت پدیدآمدن خود در ذهن باقی می‌ماند. چیزی که این‌ها به آن تجرد حسی و خیالی می‌گویند غربی‌ها به محتوای این بعد چهار افزایشی می‌گویند. (برای توضیح بیش‌تر نگاه کنید به: «مقایسه‌ی تجرد ادراک‌های حسی و خیالی با بعد چهار افزایشی».)

بعد چهار کاهشی چندان مهم نیست. یک‌جا «ظاهر» عبارت ابن‌عرفه می‌گوید تنها آینده موجود است (فالموجود هو الآتی).

  1. حال ممتد چهاربعدی

اسدی سپس در یکی از مهم‌ترین بخش‌های سخنرانی‌ خود به بعد چهارم برگزیده‌ی خود و توانایی آن در حل مشکلات پرداخت. او گفت: چون حال ممتد چهاربعدی مانند یک پاره‌خط کوچک است، پس ـ برخلاف تتالی «آن»ها ـ تتالی در این‌جا مشکلی ندارد. هم‌چنین، چون این حال ممتد وجود مستقلی دارد، نیازی نیست تا طرف گذشته یا آینده باشد. پس اشکالی که برای محقق طوسی مطرح بود با همین نسخه‌ی بعد چهارم نیز حل می‌شود و نیازی به آن سرمدگروی پرهزینه‌ی طوسی ـ که نافی تغییر است ـ نیست. پارادوکس‌های زنون نیز این‌جا حل می‌شود؛ چراکه در مقیاس‌های میکروسکوپی ـ مثلاً در حد یک میلیاردم ثانیه - حرکت قطعیه را در «خارج» موجود می‌داند و اجزای این حرکت‌های کوچک را نیز صرفاً بالقوه می‌داند.

اسدی در پایان به پرسش‌های حاضران پاسخ داد؛ پرسش‌هایی مانند: رابطه‌ی بعد چهارم با علم خدا؛ مشکل فراموشی و نیز خطاهای شدید حافظه‌ای مانند تلقین‌پذیری؛ نسبیت ناظر؛ تکلیف این‌همانی و نیز تقدم و تأخر در حال ممتد چهاربعدی؛ تجزیه‌پذیری اتم‌های زمانی؛ و ... .

کلید واژه ها: فلسفه ـ مهدی اسدی


نظر شما :