گزارش سومین جلسه حلقه پژوهشی «دانشنامه‌نویسی نظری»

۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۴ | ۲۰:۰۷ کد : ۲۶۶۸۷ گزارش
تعداد بازدید:۹
گزارش سومین جلسه حلقه پژوهشی «دانشنامه‌نویسی نظری»

اعضای حلقه: خانم‌ها دکتر آزیتا افراشی، دکتر مریم علی‌نژاد و آقایان دکتر محسن بهلولی فسخودی، دکتر محمد‌علی سلمانی ندوشن، دکتر اصغر اسمعیلی، دکتر وحید قهرمان.

آقای دکتر محسن بهلولی فسخودی ضمن خوش‌آمد‌گویی به حاضران، و ابراز امیدواری برای برگزاری جلسات پربار و مفیدی از این دست تا آخر سال جدید، یادآور شدند که در جلسه‌های پیشین تصمیم گرفته شد که یک جلسه به‌طور کامل به مبحث زبان دانشنامه‌ یا دایره‌المعارف اختصاص داده شود. ایشان در ادامه گفتند: دست‌کم خود من شخصاً کتاب خاصی را سراغ ندارم که با عنوان مشخص به زبان دانشنامه‌ بپردازد. در نتیجه، شاید نتوان متن‌محور یا کتاب‌محور جلسه را دنبال کرد. شاید کتاب‌های عمومی‌تر موجود باشد، ولی در آن سطح که ما می‌خواهیم بررسی کنیم کتاب مشخصی به چشم نمی‌خورد. در ابتدا، از همکاران می‌خواهم قبل از ورود به طرح مسئله و یا بیان مطالب اولیه، اگر نکته‌ای را لازم می‌دانند یادآور شوند و اگر منبع مشخصی را در این ارتباط می‌شناسند که من به آن بر نخورده‌ام معرفی کنند. یا اگر فکر می‌کنند که همین ساختار غیر متن‌محور را ادامه دهیم، اعلام نظر کنند. در کل، اگر در مورد راهبرد حلقه خودمان در ۱۴۰۴، نقد، نظر و یا صحبتی است، مطرح فرمایند. بعد از آن وارد بحث اصلی خود با عنوان زبان دانشنامه یا دایره‌المعارف خواهیم شد.

خانم دکتر آزیتا افراشی گفتند: در ابتدا باید بگویم در سال گذشته شخصاً خیلی از مطالب مطرح‌شده در جلسات استفاده بردم و برایم بسیار مفید بود. اینکه موضوع تعدادی از جلسات خودمان را زبان دانشنامه انتخاب کردیم ازنظر من دارای اهمیت بسیار است. در مورد اینکه جلسات آتی چگونه پیش برود بیشتر مایلم که نظرات همکاران را بشنوم، ولی شخصاً فکر می‌کنم که زبان نگارش دایره‌المعارف یا دانشنامه باید به زبان نگارش علمی نزدیک‌تر باشد. ما در حیطة زبان علم، و حتی در استعاره‌های علم (metaphor of science) نظریه‌های روشنی در زبان‌شناسی داریم که یکی از آنها به مایکل هلیدی  Michael Hallidayاختصاص دارد. مایلم در هر جلسه‌ای که گروه تصمیم بگیرد، چنددقیقه‌ای دربارة نگاه زبان‌شناسی به زبان علم صحبت کنم. برای جلسة حاضر هم درخصوص مطالبی که بشود روی آن بحث کرد یادداشت‌هایی دارم که به نوبة خود مطرح خواهم کرد.

در اینجا خانم دکتر مریم علی‌نژاد صحبت‌های خود را این‌گونه آغاز کردند: من هم با نظر خانم دکتر افراشی در مورد اینکه زبان دانشنامه باید به زبان علم نزدیک باشد موافقم. زبان علم هم دارای ویژگی‌هایی است که یکی از آنها این است که از زبان معیار پیروی می‌کند. ویژگی دیگر آن مستند بودنش است. در مورد راهبرد جلسات هم شخصاً موافق هستم که موضوع‌محور باشد و به یک یا دو کتاب محدود نشویم.

 آقای دکتر بهلولی گفتند: ضمن پیش بردن بحث به‌شکل موضوعی، می‌شود هرکدام از دوستان کتابی را هم که در این زمینه می‌شناسند به دیگران معرفی کنند تا تهیه شود و یا به‌کمک اینترنت، همگی به آن دسترسی پیدا کنیم و بتوانیم در جلسات بعدی به آنها هم بپردازیم.

خانم دکتر علی‌نژاد کتاب «نگاهی از چندسو به دانشنامه‌نگاری»، اثر عبدالحسین آذرنگ را پیشنهاد کردند.

آقای دکتر بهلولی تأکید کردند: چنانچه دوستان واقف‌اند، قصد ما نقد و بررسی آثار یا کتاب‌هایی که مطرح می‌شوند نیست. بلکه بیشتر از جنبة تحلیلی به کتاب‌ها می‌پردازیم تا از آنها مفاهیم کاربردی را استخراج کنیم. چون ممکن است خود ما مدت‌های زیادی در محیط دانشنامه با چنین مفاهیمی عجین شده ‌باشیم، بعضی از آنها برایمان امر بدیهی شده باشند. یعنی به‌قدری آنها را شنیده‌ایم و در کتاب‌های گوناگون به آنها برخورد کرده‌ایم که ممکن است فکر کنیم، خوب همین است و بس. آنها را به دیگران هم منتقل می‌کنیم و برای خودمان به‌نوعی ملکة ذهن تبدیل شده است. شاید این جلسات فرصت خوبی باشد که قدری تأمل کنیم و همة این مفاهیم را نقادانه مورد ارزیابی قرار دهیم.

در اینجا دکتر اصغر اسمعیلی صحبت‌های خود را با اعلام موافقت نسبت به موضوع‌محور بودن نشست‌ها آغاز کردند و سپس چنین ادامه دادند: دربارة آثاری که ممکن است در آنها دربارة زبان دانشنامه صحبت شده باشد، باید گفت که به‌طور‌کلی در شیوه‌نامه‌ها شاید در حد یک صفحه به چنین مطالبی پرداخته شده باشد. اینکه مثلاً زبان دانشنامه باید عاری از پیچیدگی باشد و به سادگی و مستقیم مطلب را بیان کند. از این دست اشارات به زبان ممکن است در آثار استاد آذرنگ هم وجود داشته باشد. ولی اینکه مقاله یا کتابی مستقیماً به موضوع زبان دانشنامه پرداخته باشد، دست‌کم خود من از آن اطلاعی ندارم. در مورد رویکرد جلسات آینده، مایلم بگویم ضمن بررسی زبان دانشنامه، به یک یا چند عنوان از آثار مجموعة خودمان هم از این منظر نگاه کنیم. بر فرض دانشنامة کارآفرینی. یا هرکدام از دانشنامه‌های دیگری که منتشر شده‌اند. با این کار ممکن است به نوعی خود‌انتقادی یا به تعبیر استاد باستانی پاریزی «خودمشت‌و‌مالی» هم برسیم. اگر بتوانیم در کنار رویکرد نظری که مثلاً در بحث زبان دانشنامه‌ها داریم، نمونه‌ها و مثال‌هایی از آثاری که اینجا منتشر کرده‌ایم احصا کنیم، کاربردی‌تر خواهد بود.

پس از آن، آقای دکتر محمدعلی سلمانی ندوشن و آقای دکتر وحید قهرمان هم موافقت خود را با موضوع‌محور بودن بحث‌ها اعلام کردند. آقای دکتر قهرمان به صحبت‌های خود چنین ادامه دادند: فکر می‌کنم توجه به مقالة آقای دکتر ندوشن با عنوان «بررسی ساختار ژانری مقالات دانشنامگی تخصصی» در فصلنامة پژوهش‌های زبان‌شناختی در دانشکدة زبان‌های خارجی دانشگاه تهران که در آن زبان دانشنامه را منحصراً در دانشنامة ادبیات جهان از دیدگاه ژانر بررسی کرده‌اند، مفید باشد. بحث ژانر و سوژانرها را خود آقای دکتر که در اینجا حضور دارند می‌توانند خیلی بهتر توضیح بدهند. به‌نظر من، با بررسی زبان دانشنامه از منظر ژانر و سوژانر توصیفی می‌توانیم خیلی روشن به نوعی تحلیل ساختاری در زبان دانشنامه دست پیدا کنیم و یا به‌صورت علمی شیوه‌نامه‌ای در این خصوص انتشار دهیم.

به‌منزلة مرجعی مفید که به بحث زبانی از دیدگاه ژانر پرداخته است می‌توانم به کتاب «نگارش پایان‌نامه و رساله به زبان دوم» (Thesis and Dissertation Writing in a Second Language ) برایان پالتریج (Paltridge Brain) و همکاران اشاره کنم، که البته عنوان کتاب ایشان منحصراً زبان دانشنامه نیست، اما به زبان فرهنگی و دانشگاهی مربوط است.

آقای دکتر بهلولی از آقایان دکتر قهرمان و دکتر ندوشن درخواست کردند، در صورت امکان تا پیش از جلسه بعدی حلقه، مرجع و مقاله پیش‌گفته را به‌منظور بررسی، با جمع به اشتراک بگذارند. ایشان برآیند نظرات را بررسی مبتنی‌بر متن دانستند و اعلام داشتند که اعضای حلقه دوم وظیفة نقد دانشنامه‌ها را به شایستگی در پیش گرفته‌اند.

در اینجا، آقای دکتر اسمعیلی این پرسش را خطاب به دکتر قهرمان مطرح کردند: آیا بررسی ساختار جزء زبان است؟ با توجه به اینکه مقالة دکتر ندوشن را پیش از این درمقام ویراستار خوانده‌ام، ایشان در آن مقاله بر فرض گفته‌اند ژانر دانشنامگیْ (که مثلاً دانشنامة ادبیات جهان نمونه آن است) زندگی‌نامه‌ها را به‌ترتیب از تاریخ تولد، نگاه گذرایی به زندگی کودکی نویسنده، تحصیلاتش، آثار او، و ترجمه‌ها و تحلیل‌هایی که بر آنها صورت گرفته است عرضه می‌کند. در مقاله، ساختارها را به‌تفکیک و درستی بیان کرده‌اند. سؤال من از آقایان دکتر ندوشن، دکتر قهرمان و همین‌طور خانم دکتر افراشی این است که آیا این ساختارها زبان دانشنامه است و یا زبان دانشنامه را شامل می‌شود؟

دکتر بهلولی گفت: ازآنجاکه این جلسه احتمالاً مخاطب بیرونی هم دارد، برای اینکه دوستان ما بدانند دقیقاً درباره چه چیزی صحبت می‌کنیم، اجازه می‌خواهم به ویژگی‌هایی که در میان اصحاب دانشنامه بدیهی، قطعی و مسلم فرض شده است اشاره کنم و از این یادآوری منظوری هم دارم. می‌گویند آثار مرجعْ سبک و ویژگی خاصی دارند که آنها را از سایر متون مجزا می‌سازد.

اول اینکه رسمی و عینی‌اند، یعنی زبان فاقد لحن شخصی، سوگیری‌های تبلیغاتی، سیاسی، قومی و جناحی است و اطلاعات کاملاً مستند و عینی عرضه می‌شود.

ویژگی دوم مختصر و موجز بودن این آثار است. اینکه اطلاعات فشرده و بدون هرگونه توضیحات اضافی و حاشیه‌پردازی باشد.

سوم داشتن ساختار منظم و معیارین است، یعنی اطلاعات باید کاملاً دسته‌بندی‌شده و دارای الگوی سامان‌مند باشد. اینکه تعریف چگونه بیاید، مثال‌ها چگونه بیایند و مواردی از این دست.

چهارم اینکه زبان دانشنامه باید کاملاً علمی و معتبر باشد، یعنی براساس اسناد معتبر و منابع علمی و با نهایت دقت و حضور دو عنصر صراحت و وضوح تدوین شده باشد.

پنجم اینکه این زبان باید کاملاً بی‌طرف و جامع نگر باشد، یعنی زبانی مطلوب است که نگارنده خود را کاملاً از متن جدا کرده و بدون جانب‌داری، از موضع سوم‌شخص، صرفاً اطلاعات را بیان کند.

اگر خاطرتان باشد در جلسة قبل در موضوع سوم‌شخص و یا اول‌شخص بودن راوی دانشنامه‌ها مطالبی به‌اختصار مطرح شد و سؤال خود من این بود که آیا حفظ راوی سوم‌شخص دانشنامه که به‌ظاهر موضوع بسیار معیارین و پذیرفته‌شده‌ای هم هست واقعاً امکان‌پذیر و یا اساساً مطلوب است؟ و آیا دانشنامه در هر شکلی باید شیوه‌ای کاملاً فارغ از متن داشته باشد؟

ششم اینکه از یک زبان معیارین و روان استفاده کند، یعنی از واژگان معیار و دستور زبان معتبری استفاده کند که رایج، قابل فهم و گویا باشد.

هفتم اینکه روزآمد باشد.

و هشتم نشانه‌ها، علائم و ارجاعات و ویژگی‌های ویرایشی یکدست و معتبری داشته باشد.

این هشت ویژگی به ‌نحوی بسیار فشرده و سرفصل‌گونه، زبان دانشنامه را برای ما مشخص می‌سازد. قطعاً مواردی هم هست که شما می‌توانید به این ویژگی‌ها اضافه کنید. اما در اینجا هدف ما صرفاً بازگو کردن این موارد نیست. از همکاران می‌خواهم که از همین لحظه با رویکرد زبان‌شناسی و ادبیات، که همگی به آن مجهز هستید، بحث را به‌طور جدی آغاز کنیم. ذکر آن مطالب صرفاً به این خاطر بود که مخاطبان احتمالی ما بدانند وقتی می‌گوییم زبان دانشنامه، منظور چیست.

در اینجا خانم دکتر افراشی این‌چنین شروع به صحبت کردند: قصد دارم الگویی را پیشنهاد بدهم و طبیعتاً در این جلسه در حد یک پیشنهاد خواهد ماند. من هم شخصاً هیچ منبع مشخصی را پیدا نکردم که به زبان دانشنامه به آن شکل نگاه کرده باشد. البته همان‌طور که آقای دکتر اسمعیلی گفتند در قالب شیوه‌نامه‌ها می‌توان به مطالبی برخورد. بااین‌حال، فکر می‌کنم می‌توانیم پژوهشی را برای خودمان تعریف کنیم و شاید بتوان از طریق آن، این موضوع را به‌صورت چندنفره تبدیل به یک مقالة علمی کرد. زبان دانشنامه می‌تواند الگویی دستوری داشته باشد، یعنی می‌توانیم به دستور دانشنامه‌نگاری فکر کنیم که در گام نخست دارای چارچوبی برای واژه‌ها و چارچوبی برای جمله‌ها باشد. در کتاب «ساخت زبان فارسی» که انتشارات سمت آن ‌را به چاپ رساند، در بخش جمله‌ها، جملات را به سه دستة ساده، مرکب و مشتق تقسیم کرده‌ام. مثلاً «پرندگان ایران در طبقات زیر قرار می‌گیرند.» یک جملة ساده است. جملة مرکب جمله‌ای است که بخش‌های آن با کمک حروف ربط به هم پیوند می‌یابد. مثلا: «پرندگان ایران در طبقات زیر قرار می‌گیرند و گستردگی کمتری نسبت به پرندگان مناطق استوایی دارند.» جملة مشتق جمله‌ای است که در آن جمله‌ای در دل جمله دیگر قرار می‌گیرد. زبان فارسی هم تجهیزات خوبی برای ساختن جمله‌های مشتق دارد، ازجمله بندهای موصولی. مثلاً «پرندگانی که در زیست‌بوم ایران زندگی می‌کنند، گستردگی کمتری نسبت به پرندگان مناطق استوایی دارند.» تصور من این است که جمله‌های به‌کاررفته در ساختار دانشنامه بهتر است ازنظر دستوری از نوع ساده یا بسیط باشند و حداکثر تا جملات مرکب پیش رفته باشند، چراکه جمله‌های مشتق که در آنها یک جمله با بند‌های موصولی در جملة دیگر درونه می‌شود، به‌لحاظ ساختاری قابلیت ایجاد پیچیدگی را فراهم می‌کنند. در اینجا، با معنی و محتوای جمله‌ها کاری ندارم. فقط این ‌را از جنبة ساختار جمله‌ها پیشنهاد کردم.

آقای دکتر بهلولی‌ پرسیدند: به چه علت زبان دانشنامه باید بسیط و بدون پیچیدگی باشد؟

خانم دکتر افراشی در پاسخ گفتند: با چنین رویکردی، این محتوای علمی است که برجسته می‌شود و نه ساختار. به‌نظر من، ما هرچه بتوانیم از آرایه‌های ظاهری زبان کم کنیم و محتوای علمی را برجسته‌تر سازیم، با هدف‌های دانشنامه‌نگاری و اهداف زبان علم سازگارتر خواهد بود.

آقای دکتر بهلولی تأکید کردند: پس، منظور از بسیط و بدون پیچیدگی بودن نوعی زبان ساده و غیرآرایه‌ای است که با زبان مغلق ادبی مغایر باشد.

خانم دکتر افراشی در پاسخ گفتند: در این خصوص دو نگاه وجود دارد: یکی اینکه وقتی وارد زبان مخیل می‌شوید، با ابهامات واژگانی چندمعنایی کلمات و استعاره‌ها سروکار دارید که مربوط به حوزة معنی است؛ آقای دکتر اسمعیلی این را بهتر می‌دانند ولی من می‌خواهم بگویم که همة این ساده‌نویسی به حیطة معنی محدود نمی‌شود بلکه ساختار جملات هم می‌تواند تأمین‌کنندة آن سادگی موردنظر کاربرد زبان باشد. چیزی که خیلی ساده از آن عبور می‌کنیم این است که فرضاً باید هرچه کمتر از کلماتی استفاده کنیم که ابهام دارند، جنبة چندمعنایی دارند و رو به مفاهیم استعاری و مجاز می‌روند. باید از ماهیت شعری زبان در ساختار زبان دانشنامه‌نگاری فروکاسته شود. اما من می‌خواهم بگویم که حتی دستور دانشنامه‌نگاری اگرچه موردتوجه ویراستاران است، باید به‌منزلة یک شیوه در دانشنامه‌نگاری برجسته شود. برای مثال، زمان فعل چگونه باشد؟ (گذشته حال یا آینده به‌کار رود؟) یا اینکه ساختار جمله‌ها فارق از معنی چگونه باشد؟ چینش کلمات در قالب جمله‌ها به چه شکل صورت گیرد؟ اینکه فعل‌ها مجهول باشند یا معلوم و یا اینکه بخواهیم از سوم‌شخص یا اول‌شخص استفاده کنیم، هیچ‌کدام معنایی نیستند بلکه مسائل دستوری‌اند. درنتیجه، می‌خواهم پیشنهاد دهم که روی ویژگی‌های دستوری زبان دانشنامه، که داری اهمیت‌اند، هم کار کنیم. خیلی از شماها داستان شازده کوچولو اثر سنت اگزوپری را خوانده‌اید. راهکاری که سنت اگزوپری در نگارش آن داستان اتخاذ کرده، راهکاری از نوع دستوری است، ولی تبعات معنایی دارد. برای من جالب بود که وقتی با نگاه تازه‌ای این کتاب را می‌خواندم، در یک فضای یکنواخت، ناگهان پسربچة‌ موطلایی، جست‌وجوگر و پرجوش‌وخروشی، که همان شازده کوچولو است، از سیارة دیگری پیدایش می‌شود، با یک دنیا پرسش، با کودک درونی به‌شدت فعال به افراد متفاوتی برمی‌خورد، و سؤال‌هایی را مطرح می‌کند که شاید سؤال همة ماست، اما جرئت طرح آن را نداریم. جالب این است که سنت اگزوپری کار عجیبی می‌کند و آن اینکه هرجا شازده کوچولو حضور دارد، از فعل‌های حرکتی استفاده می‌کند. فعل‌هایی که در آنها معنای حرکت وجود دارد. به‌طور عادی در فعل‌های حرکتی مثل دویدن، رفتن، آمدن، پریدن، جهیدن و مانند آن، شما مفهوم و معنا و انسجام خاصی نمی‌بینید، اما تأثیری روی کل متن می‌گذارد. به این شکل که این کودک هرجا هست، آنجا حرکت و زندگی وجود دارد. در دانشنامه‌ها هم هرجا جملة ساده‌ای وجود دارد، آنجا معنا می‌تواند برجسته‌تر شود و هروقت جمله پیچیده می‌شود، معنا در آن گم می‌شود.

آقای دکتر بهلولی گفتند: این داعیة مهمی است که- اگر درست برداشت کرده باشم- می‌گویید ساختار نحوی جمله تعیین‌کنندة معناست. درنتیجه، برای رسیدن به یک معنای دقیق حتماً باید از ساختار نحوی خاصی که به توصیة شما همان ساختار بسیط، شفاف و ساده است استفاده شود.

خانم دکتر افراشی گفتند: زبان‌شناسی نقش‌گرا هم همین را می‌گوید، اینکه ساختار زبان معنا و نقشی را که باید انتقال یابد کنترل می‌کند.

خانم دکتر علی‌نژاد گفتند: من هم با این موضوع موافقم و از منظر ویراستاری که به آن نگاه کنیم، می‌بینیم یکی از مهم‌ترین کارهایی که هنگام ویرایش مقاله‌ها به آن می‌پردازیم، ساده‌تر کردن ساختار جمله‌هاست. آن ویژگی جمله‌های مشتق موردنظر خانم دکتر افراشی، در دانشنامه‌هایی که ترجمه‌ای هستند زیاد دیده می‌شود و کار ما این است که این جمله‌های مشتق را به دو تا سه جملة ساده‌تر تبدیل کنیم. به‌نظرم اگر شیوه‌نامه‌ای برای این کار تدوین شود بسیار مفید خواهد بود، به‌ویژه برای ویراستاران. خوانندة جمله‌های دانشنامه باید در درجة اول، محتوای علمی را دریافت کند. وقتی جمله‌ها پیچیدگی دارند، بیشتر وقت ما صرف آن می‌شود که ساده‌ترشان کنیم. اگر این کار به‌دست مؤلف، مترجم و یا ویراستار صورت نگیرد، خواننده باید وقت و انرژی زیادی برای ساده‌تر کردن جملات بگذارد و تازه آن وقت به دنبال معنا و مفهوم برود.

آقای دکتر بهلولی گفتند پس به‌نظر شما برای درک بهتر مخاطب، جمله‌ها باید ساده و بسیط شوند. به‌نظرم در بحث امروز این درون‌مایه یا تم مرتب تکرار می‌شود، شاید بد نباشد این درون‌مایه را بعداً تا حدی به چالش بکشیم‌. دائم تکرار می‌کنیم علم، زبان علم، انتقال علم. یعنی زبان واضح بسیط فارغ از پیچیدگی را کاملاً مترادف با زبان علم می‌گیریم که به‌نظر من جای بحث دارد.

آقای دکتر اسمعیلی گفتند: مایلم تکمله‌ای بر صحبت‌های دو همکار بزرگوار خانم‌ها دکتر افراشی و دکتر علی نژاد اضافه کنم. شاید هم قدری جنجال‌برانگیز باشد. آیا آن زبان پویا، سیال و روانی که از آن صحبت می‌کنیم و معتقدیم که باید در متن دانشنامه وجود داشته باشد، متأثر از زبان گفتار است یا خیر؟ چون درواقع اگر در فارسی دو وجه زبان نوشتار و زبان گفتار را در نظر بگیریم، انسان پس از تولد ابتدا با زبان گفتار آشنا می‌شود و به ‌نظر می‌رسد که زبان گفتار سالم‌تر از زبان نوشتار مانده است. البته منظور این نیست که واژه‌های عامیانه گفتاری را به متن دانشنامه وارد کنیم. منظور من گفتار سالم است و اگر بتوانیم نوشتار را از الگوهای گفتاری سالم بهره‌مند کنیم، می‌شود این زبان را زبان زنده نامید. شخصی به نام آقای منوچهر انور که از ویراستاران بنگاه فرانکلین و همین‌طور دایره‌المعارف فارسی دکتر مصاحب بوده است، کتابی دارد با عنوان «زبان زنده». اینکه نوشتار دایره‌المعارف به زبان گفتار نزدیک‌تر باشد درواقع نظر ایشان است. دایره‌المعارف فارسی را می‌توان در زمرة سرچشمه‌های زبان درست دانشنامه‌ای فارسی تلقی کرد. بنابراین، قصد دارم چند‌سطر از نوشتة ایشان را بخوانم، آقای انور می‌گوید:

«برای تحرک دادن به زبان فارسی و همگام کردن آن با نیازهای امروز باید که‌‍ سدهای بین لفظ قلم و زبان گفتار را بیش از آنچه که برداشته‌ایم از میان برداریم و بگذاریم این دو به‌طور طبیعی با هم اختلاط کنند در هم ادغام شوند همدیگر را تقویت کنند. به سود و صلاح لفظ قلم است که زبان موسیقی گفتار را به رسمیت بشناسد و از به کار بردن اصوات و اصطلاحات عریان و رسای آن به این بهانه که فنی نیستند خجالت نکشد. زبان گفتار در کاربرد وسیع خود از به کار بردن اصطلاحات لفظ قلم هرگز ابایی نداشته و نه تنها کلیشه‌ها که عادلانه‌ترین و شاعرانه‌ترین ترکیبات و عبارات آن را به جان خریده و از آنها بارور شده و به وقتش ظالمانه‌ترین و ناشاعرانه‌ترین نمونه‌های آن را هم. شاهد این مدعا علاوه‌بر نقل‌های ازهمه‌رنگ نقالان رمان‌های عامه‌پسند از نوع سمک عیار و دو داراب‌نامه به کوشش ذبیح‌الله صفا، اسکندرنامه، حسین کرد شبستری و امیر ارسلان نامدار و دیگرها است.»

درهرصورت ایشان می‌گوید که این زبان نوشتار باید از آن راه گشودة زبان زندة گفتار بهره‌مند شود و باز از ادبیات خودمان نوشته‌های بیهقی را برای زبان نوشتاری نزدیک به زبان گفتار مثال می‌زند و معتقد است وقتی در مقابل به متن‌های پرطمطراق و پرتکلفی مثل کلیله‌ و دمنه می‌رسیم، دیگر زبان نوشتار گویا نیست. فقط این را از باب اینکه گفتار هم می‌تواند به زبان نوشتار سالم دانشنامه‌ای کمک کند مطرح کردم.

آقای دکتر بهلولی گفتند: جناب دکتر اسمعیلی تلویحاً مطرح کردند که اگر زبان دانشنامه آمیخته با زبان غیرمتکلف گفتاری نباشد، زبانی غیرپویا و مرده خواهد بود. زبان راکدی خواهد شد و زبان راکد قابلیت هم‌پا بودن با مخاطب را از دست خواهد داد و لذا اقبال خواننده نسبت به متن دانشنامه کم خواهد شد؛ اگر نگوییم که کاملاً از بین خواهد رفت. البته قصد دارم در بخش مربوط به آسیب‌شناسی زبان دانشنامه این موضوع را بیشتر باز کنم. به عقیدة من، علت نبود اقبال مخاطبان نسبت به دایره‌المعارف‌ها وجود زبان واضح و به‌عبارتی خشک و عاری از هرگونه لحن شخصی و احساسی و عاطفی است. پس به عقیدة آقای دکتر اسمعیلی می‌توان این زبان را با بهره‌گیری از زبان گفتار تلطیف کرد.

در اینجا، آقای دکتر ندوشن صحبت‌های خود را این گونه آغاز کردند: نگاه من با نگاه خانم دکتر افراشی قدری متفاوت است. چون از منظر نظریه‌پردازی زمانی به رشتة ما می‌گفتند Linguistic Apply یعنی درواقع خودمان نظریة خاصی نداشتیم و هرچه زبان‌شناس‌های عمومی یا همگانی می‌گفتند، نظریات آنها را می‌گرفتیم و در رشتة خودمان در عمل از آنها استفاده می‌کردیم. شاید حدوداً در سال‌های ۱۹۵۰ این رویکرد دچار دگرگونی شد و عنوان رشته به Linguistics Applied یا زبان‌شناسی کاربردی تغییر پیدا کرد. یعنی از آن موقع مسیر نظریه‌پردازی جداگانه‌ای پیش گرفته شد که دیگر چندان کاری با نظریه‌پردازی همگانی نداشت. نه فقط مباحث مربوط به زبان دانشنامه‌نگاری بلکه در نگاه کلی‌تر، زبان مقاله‌نویسی، زبان سخنرانی، و دیگر موارد. یعنی درواقع جنبة ‌نظری پس‌زمینة نمودهای عینی زبان و ازجمله زبان دانشنامه است. زبان‌شناسی کاربردی حداقل دارای ۱۱ زیرشاخه است که یکی از آنها روان‌شناسی زبان یا psycholinguistics است. در این حوزه، پژوهش‌های ولفگانگ کلاینWolfgang Klein روشن می‌سازد که سختی استنباط گزاره‌ها الزاماً به‌علت ساختار دستوری گزاره‌ها نیست؛ اینکه فرضاً جمله ساده و یا مرکب یا مشتق و یا پیچیده باشد. هر جمله ماهیتی دستوری دارد؛ مثلاً می‌تواند مثبت باشد یا منفی باشد یا سؤالی. البته جمله‌های سؤالی به‌نوعی در دستة جمله‌های مثبت قرار می‌گیرند. جنبة گزاره‌ای جمله‌ها هم می‌تواند به یکی از دو صورت «راست» یا «دروغ» باشد. پس، با چند وضعیت روبه‌رو خواهیم بود: یکی اینکه جمله مثبت است و راست است. وضعیت دوم اینکه جمله مثبت است، اما دروغ است. وضعیت سوم جمله منفی است و راست است. وضعیت چهارم جمله منفی است و دروغ است. مثلاً این جملة «الان شب است» جمله‌ای مثبت اما دروغ است. یعنی با واقعیت مطابقت ندارد.

آقای دکتر بهلولی پیشنهاد کردند: برای اینکه ظاهر ارزش‌گذاری اخلاقی نداشته باشد، می‌شود به‌جای راست و دروغ گفت صادق و کاذب.

دکتر ندوشن با تأیید این موضوع به سخنان خود چنین ادامه دادند: در روان‌شناسی زبان بررسی کرده‌اند که کدام‌یک از این حالت‌ها به‌لحاظ زمان پردازش یا مدت زمانی که بین شنیدن جمله تا استنباط آن طی می‌شود، که ممکن است کسری از ثانیه یا یک و یا دو ثانیه باشد، طولانی‌تر است. هرچه این زمان طولانی‌تر باشد، معنای آن این است که مغز مشغول پردازش بیشتری است تا بتواند آن را درک کند. نتیجه‌ای که کلاین گرفت و واقعاً جالب است این بود که این امر ربطی به مثبت یا منفی بودن قالب دستوری جمله ندارد و بیشترین زمانی که صرف می‌شود تا جمله‌ای استنباط شود به صدق و کذب آن مربوط است. یعنی اینکه هرچه جمله صادق‌تر باشد، دریافت آن راحت‌تر و سریع‌تر خواهد بود و هرچه جمله کاذب باشد، درک آن دیرتر اتفاق می‌افتد. ما درواقع در زبان علم با جمله‌های صادق سروکار داریم و فکر نمی‌کنم هیچ شخصی که نام خود را دانشمند می‌گذارد متن خود را با جمله‌های کاذب به نگارش درآورد. درنتیجه، با جملات کاذب سروکار نداریم. در متن دانشنامه قاعدتاً جملات صادق گنجانده می‌شود. البته مثبت یا منفی بودن جمله‌ها را می‌توان به‌منزلة یکی از متغیرها در نظر گرفت. حالا می‌خواهم قدری از این موضوع فاصله بگیرم. در ۱۳۸۸ سخنرانی داشتم در دانشگاه آزاد تفت یزد که در آن از کارهای آقای جان مالکوم سویلز John Malkom Swales در دانشگاه میشیگان استفاده کردم. تحصیلات ایشان تا مقطع لیسانس است و دارای مدرک دکتری نیستند، اما شاید بتوان به‌جرئت گفت که به‌لحاظ علمی یکی از مطرح‌ترین افراد و یا مطرح‌ترین فرد در حوزة ژانر است. البته یادآوری می‌کنم که این مفهوم ژانر را نباید با مفهوم ژانر در ادبیات و هنر یا سینما یکی دانست. اصولاً در زبان‌شناسی با سه رویکرد ژانر روبه‌رو هستیم: رویکرد آمریکایی، رویکرد سنتی و رویکرد انگلیسی. در رویکرد انگلیسی، در حوزة ESP یا English for specific purposes یا «انگلیسی برای هدف‌های ویژه» قرار می‌گیرد که شخصاً از به کار بردن سرنام ESP به دلایلی ابا دارم. مثلاً زبان انگلیسی برای هوانوردی، زبان انگلیسی برای اتاق عمل، یا زبان انگلیسی برای فلسفه. خاطرتان هست که در دورة کارشناسی، دانشجویان یک درس زبان عمومی می‌گذراندند، و بعد از آن یک درس با نام زبان نیمه‌تخصصی عرضه می‌شد. این تقریبا همان ESP است. من فکر می‌کنم زبان دانشنامه‌نگاری بیشتر در همین قسمت ESP قرار می‌گیرد. ژانر و ساختار خود را دارد. و روش دسترسی به آن این نیست که از بیرون چیزی را اجبار کنیم. روش این است که بیاییم پیکره‌ای از دانشنامه‌های موجود را که نماینده باشند به‌منزلة جامعة آماری مقاله‌ها استخراج کنیم. بعد، بیاییم با ابزارهایی که در تخصص من و دکتر قهرمان است، ژانر آنها را تحلیل کنیم، گام‌ها یا مرحله‌ها و تقویت‌کننده‌های آنها را هم استخراج کنیم. بعد، بیاییم با توجه به سطح زیر منحنی نرمال آماری، ببینیم کدام‌یک از گام‌ها یا تقویت‌کننده‌ها اجباراً باید مثلاً در دانشنامه شیمی به کار برده شوند و کدام‌یک رایج‌اند و کدامشان اختیاری‌اند؟ به‌نظر من، زبان دانشنامه‌نگاری زبانی دارای اهداف ویژه است. راه رسیدن به شیوه‌نامه برای این زبان، عبور کردن از مسیری است که آقای سویلز در دانشگاه میشیگان بنیان گذاشته است و آقای پالتریج هم که آقای دکتر قهرمان به آن اشاره کردند دقیقاً در همین زمینه کار می‌کند. مصاحبه‌ای هم شخصاً با خانم آن جانز (Ann Johns) در ۲۰۱۵ در مجلة خودم داشتم. یک مصاحبه هم در همان ۲۰۱۵ با آقای ویجی باتیا (Vijay Bhatia) از دانشگاه هنگ‌کنگ داشتم که خواندن آنها را به همکاران توصیه می‌کنم. در پایان، خدمت خانم دکتر افراشی می‌گویم که اصولاً به وجود معنا در زبان هیچ اعتقادی ندارم. چون معنا ایستا نیست و سیال است. معنی درواقع در ذهن مخاطب هم به آن معنا وجود ندارد بلکه پارامترهایی موجب می‌شود که معنا از دید مخاطب به متن تزریق شود. آقای سویلز کتاب بی‌نظیری دارد و در آن کتاب دربارة ژانر صحبت می‌کند و مفاهیمی را مطرح می‌کند ازجمله ژانر صورت‌های فلکی. از دانش نجوم constellation (صورت فلکی) را وام گرفته و در مقولة ژانرها به کار برده است؛ ژانر زنجیره (chain)و ژانر شبکه (Network)و مجموعه‌ای از واژه‌ها را آورده، و آنها را بسیار زیبا توضیح داده است. من فکر می‌کنم اگر از منظر فالکونی و از بالا بخواهیم به زبان دانشنامه نگاه کنیم، فقط نباید به یک دانشنامة خاص توجه کنیم بلکه همة دانشنامه‌ها را در هر حوزه‌ای به‌صورت یک صورت‌فلکی در نظر بگیریم، ارتباطات بین آنها را شناسایی کنیم و به یک چیزی برسیم که اشتراکات بین اینها را به‌صورت هسته‌ای مرکزی یا زبان دانشنامه‌ای به‌ دست دهد.

در اینجا، دکتر اسمعیلی با ذکر جمله‌ای از دانشنامة کارآفرینی، از دکتر ندوشن پرسیدند که این جمله، جمله‌ای دایره‌المعارفی یا دانشنامه‌ای هست یا خیر: در صفحة۴۶۰ مرجع پیش‌گفته آمده است «متأسفانه دستیابی به هماهنگی وظیفه‌ای مشکل است.» دکتر ندوشن در پاسخ گفتند به‌دلایلی ترجیح می‌دهم به این سؤال فعلاً پاسخ ندهم.

در اینجا، دکتر قهرمان سخنان خود را چنین آغاز کردند: ضمن اینکه از مباحث استادان محترم بسیار استفاده کردم، می‌خواستم مطلبی را در قالب پیش‌مقدمه، قبل از اینکه به بحث زبان برسیم، به عرض برسانم و آن بحث مخاطب است. همواره پویایی زبان در زبان‌شناسی مطرح بوده است، اینکه زبان در حال تغییر است و مقولة ثابتی نیست که بخواهیم بر فرض مجموعه‌ای از اصول برای آن در نظر بگیریم؛ مخصوصاً در عصر حاضر پلتفرم‌های دیجیتال را داریم که زبان به‌واسطة آنها مرتب در حال تغییر است. بدین‌گونه نیست که بتوان آن را به‌طور ثابت در یک جا محبوس کرد. فکر می‌کنم با توجه به اینکه گرایش زبان امروزی یک زبان دیجیتال است، به‌سمت چنین زبانی پیش می‌رویم و ازآنجاکه پلتفرم‌های دیجیتال ویژگی خاص خودشان را دارند، درواقع می‌توان گفت که به‌نوعی اَبرَمتن یا هایپرتکست داریم. یعنی متنی افزوده‌دار که به‌طور دائم مواردی به آن افزوده خواهد شد. نسل امروز درواقع با این زبان ارتباط برقرار می‌کند؛ هم در نوشتار و هم در گفتار. من فکر می‌کنم که اگر بخواهیم به ارتباط با مخاطب توجه کنیم، باید این ملاحظات را در نظر بگیریم. درواقع، می‌شود گفت که متأسفانه یک شکاف دیجیتال بین نسل حاضر (که اکنون در فضای دانشگاهی و فرهنگی هستند) و نسل امروز جامعه وجود دارد. فکر می‌کنم وقتی‌ زبان دانشنامه را مطرح می‌کنیم، تحقیق میدانی هم باید صورت گیرد. مثلاً می‌توانیم یک مطلب دایره‌المعارفی را به چند شکل بنویسیم و آن را در اختیار نسلی که مخاطبان اصلی ما هستند قرار دهیم که الزاماً نسل خیلی جوان هم نیستند و ممکن است در سال‌های ابتدایی دانشگاهی باشند. سپس، می‌شود از آنها پرسید که با کدام‌یک از متن‌ها ارتباط بهتری می‌گیرند. این تحقیق میدانی برمی‌گردد به همان پیکره یا صورت فلکی که آقای دکتر ندوشن فرمودند. درضمن، می‌توانیم دانشنامه‌های عمومی آنلاین مثل ویکی‌پدیا یا نمونه‌های دیجیتال قدیمی‌تر مثل انکارتا را هم در نظر بگیریم. درهر‌صورت، بحث من این است که باید این شکاف دیجیتال بین نسل‌ها را در زبان دانشنامه‌ای یا دایره‌المعارفی در نظر گرفت. اگر این ملاحظات در نظر گرفته نشود، دانشنامه‌های مکتوب تبدیل به منابعی می‌شوند که شاید خیلی به آنها مراجعه نشود.

در ادامه، آقای دکتر بهلولی گفتند به‌نظر من، آقای دکتر قهرمان به مطلب بسیار مهمی اشاره کردند. بحث مخاطب و اینکه نمی‌توانیم زبان دانشنامه را به‌شکل پیشینی، فارغ از در نظر گرفتن مخاطب به‌لحاظ سنی، جنسی، نژاد، طبقة اجتماعی، تحصیلات و سایر موارد تعریف کنیم. آقای دکتر قهرمان از نسل زی هم گذشتند و به نسل دیجیتال پرداختند؛ نسلی که می‌دانیم بیشتر از سرنام یا کوته‌نوشت یا abbreviation استفاده می‌کند. جملاتش در گفتار و نوشتار فارسی و انگلیسی بسیار کوتاه و مختصر شده است. از حروف به‌جای کلمه استفاده می‌کند. مثلاً حرف w جای کلمة وات در انگلیسی را می‌گیرد و سایر موارد. مایلم که بدانم همکاران دیگر در این مورد چه نظری دارند. اینکه آیا زبان دانشنامه فارغ از مخاطب هم جایگاه خود را دارد؟

آقای دکتر ندوشن تأکید داشتند که باید بین مخاطب و مُراجِع تفاوت قائل شد و دانشنامه‌ها مُراجِع دارند و نه مخاطب.

خانم دکتر افراشی گفتند: به‌نظر من بحث بسیار مفید پیش رفت. خود من با این ساختار ذهنی به جلسه آمده بودم که باید دستوری برای نگارش مقاله‌های دانشنامه‌ای یا دایره‌المعارفی در نظر گرفت و آن دستور هم به جمله‌ها بپردازد و اتفاقی که به‌لحاظ نحوی درجمله می‌افتد و همین‌طور یک بُعد واژگانی که معنی واژه‌ها را مدنظر قرار می‌دهد. ولی با توجه به نکته‌ای که آقای دکتر اسمعیلی مطرح کردند، یعنی رابطة زبان گفتار با نوشتار که خواه‌ناخواه به مطلبی که آقای دکتر قهرمان هم در مورد ارتباط متن با مخاطب طرح کردند مربوط می‌شود، ذهن من به‌شدت درگیر شد. به‌شخصه برداشت من از رابطة گفتار و نوشتار صرفاً انتخاب‌های واژگانی نیست. گفتار نوعی پویایی دارد که باید قبول کرد زبان نوشتار فاقد آن است. شاید نشود این پویایی را به مؤلفه‌های آن فروکاست، همان‌طور که نمی‌شود یک نظریة مطلق دربارة چیستی زیبایی مطرح کرد. اما اینکه چطور درحقیقت پویایی را می‌شود در زبان مقاله‌های دانشنامه‌ای بازتاب داد، یک موضوع پژوهش محسوب می‌شود. لازم است اینجا به‌منظور اطلاع، به نکته‌ای اشاره کنم. یکی از همکاران ما به نام آقای فرهاد ساسانی در دانشگاه الزهرا نظریه‌ای را مطرح کرده‌اند و شواهد بسیار جالبی در مورد آن عرضه می‌کنند. ایشان معتقدند که زبان گفتاری فارسی معیار و زبان نوشتار فارسی دو گویش متفاوت‌اند و شواهدی در این مورد ذکر می‌کنند. مثلاً اینکه در آنجا می‌گوییم «بگین نظرتون رو» و اینجا می‌گوییم «نظرتان را بگویید». آیا اینها صرفاً نتیجة شکسته‌نویسی هستند؟ واقعاً این‌طور نیست. البته این نظریه ممکن است موافق و مخالف داشته باشد‌ و شاید نتوان در مورد آن نظر قاطع داد. اما اینها دریافت‌های من از بحث امروز بود. اما تا قبل از اینکه در این جلسه حاضر شوم با خود فکر می‌کردم که مقاله‌های دانشنامه‌ای ممکن است دو بُعد داشته باشند: یکی دستور و دیگری واژگان. فکر می‌کردم که واژگان را چگونه می‌توان محک زد و یا چگونه به آن الگو داد. اولین و ساده‌ترین الگویی که در زبان‌شناسی وجود دارد، روابط واژگانی و روابط مفهومی است که کمابیش با آن آشنا هستید. یعنی به انواع روابطی که کلمه‌ها می‌توانند در زبان و در ذهن ما با هم داشته باشند می‌پردازد. مثلاً کلمه‌ها ممکن است مترادف یا هم‌معنا باشند. مثل صحیح و درست و هم‌معنایی همیشه نسبی است و نمی‌شود گفت که دو واژه دقیقاً هم‌معنا هستند. گویی که زبان با نیرویی از درون کلمات به‌شدت جلوی هم‌معنایی کامل را می‌گیرد. به محض اینکه دو کلمه مثل هواپیما و طیاره هم‌معنی می‌شوند، آنها را پرتاب می‌کنند به گونه‌های زبانی متفاوت. شما توقع ندارید که یک جوان از کلمة طیاره استفاده کند. پس، در روابط بین واژه‌ها، ترادف باید مدنظر قرار بگیرد. در همین‌جا جمع‌بندی خود را بگویم. به‌نظر من، زبان دایره‌المعارف یا دانشنامه باید از ترادف پرهیز کند، چون ترادف به حشو منجر می‌شود. پس، ما در اینجا ملاکی داریم و آن اینکه مترادف‌ها نباید پشت سر هم آورده شوند. مورد دیگر چند‌معنایی است که تقریباً برای همة ما شناخته شده است. کلمه‌هایی که چند معنی دارند، خیلی ساده می‌شود به کلمة شیر اشاره کرد و یا لغت‌های دیگری که خود ما می‌دانیم چند معنا دارند. ولی مثلاً کلمة رد کردن را در نظر بگیرید که هم می‌تواند معنی عبور دادن داشته باشد و هم مردود دانستن. به‌نظر می‌آید که زبان دانشنامه باید از چنین کاربردهای واژگانی که ایجاد ابهام و سردرگمی می‌کنند، و به قول آقای دکتر ندوشن آن گیرش و سرعت پردازش را پایین می‌آورند، پرهیز کند. در روابط بین واژه‌ها می‌توان به هم‌نامی یا جناس هم اشاره کرد. درحقیقت، جناس هم انواع گوناگون دارد. معتقدم متن‌های دانشنامه‌ای باید از هم‌نامی یا همان جناس هم احتراز کنند. تقابل و تباین هم در جای خود باید مورد توجه قرار گیرد چون تقابل و تباین می‌تواند خود منشأ شکل‌گیری و ارجاع به مدخل‌های دیگر باشد.

آقای دکتر بهلولی در ادامه گفتند: خانم دکتر افراشی همچنان بحث را در آن سپهر فکری زبان واضح و صریح به پیش می‌برند و در این بخش از صحبت‌هایشان به مؤلفه‌های آن پرداختند. اینکه چه کارهایی را نباید کرد تا به آن زبان دانشنامه‌ای نزدیک شویم.

آقای دکتر اسمعیلی از خانم دکتر افراشی سؤال کردند: شما فکر می‌کنید می‌شود دستور زبان دانشنامه‌ای یا دایره‌المعارفی را نوشت؟ ایشان در پاسخ گفتند: به تصور من، امکان‌پذیر است.

در ادامه، خانم دکتر علی‌نژاد گفتند: من باز هم تأکید می‌کنم که زبان دایره‌المعارف باید زبان علم باشد به آن معنا و مفهومی که تعریف شده، اینکه به دور از ابهام باشد و وضوح و عینیت داشته باشد. سؤال من از آقای دکتر قهرمان این است که اگر زبان دانشنامه یا دایره‌المعارف از زبان علم با ویژگی‌هایی که دارد استفاده کند، آیا باز هم باید نگران رویکرد مخاطب امروزی باشیم یا خیر؟ از زمانی که دایره‌المعارف‌نویسی در ایران آغاز شد، مطمئناً هر نسلی سلیقه‌های خود و ویژگی‌های زبانی اختصاصی خود را داشته است. برای من سؤال است که آیا زبان دایره‌المعارف‌ها در طول این مدت تغییر کرده است که حالا نیاز به تغییر دیگری داشته باشد؟ به‌نظر من، اگر زبان دایره‌المعارف از زبان علم با ویژگی‌های دقیق آن تبعیت کند، نیازی به این تغییر یا به‌روزرسانی زبان به‌نحوی که مطابق سلیقة مخاطب باشد وجود ندارد. در مورد بحث زبان نوشتار و گفتار، آقای دکتر اسمعیلی فرمودند باید از زبان لفظ قلم پرهیز کرد و اینکه شاید بتوان از زبان گفتار در زبان نوشتار بهره گرفت؛ باید بگویم تا جایی که من اطلاع دارم در نگارش دانشنامه‌ها از الفاظ لفظ قلم یا موارد پیچیدة این‌چنینی استفاده نمی‌شود. سؤال من این است که همین تلاش برای ساده و روان‌نویسی به‌نوعی نزدیک شدن به زبان گفتار نیست؟

آقای دکتر بهلولی از خانم دکتر علی‌نژاد پرسیدند: با توجه به بحث زبان علم، آیا می‌توان مدخل حافظ را با همان زبانی نوشت که مثلاً مدخل مربوط به واکنش شیمیایی نوشته می‌شود؟ یا مقالة مربوط به ریاضی را همان‌گونه نوشت که مثلاً یک نظریة فلسفی یا یک نظریة جامعه‌شناسی نوشته می‌شود؟ یا برای مثال، دیدگاه‌های چامسکی را می‌توان به همان صورت در یک مقاله نوشت که مثلاً یک بیماری در دانشنامة پزشکی نوشته می‌شود؟ و آیا می‌توان یک زبان واحد را مانند یک قالب یا شابلون روی همة موارد بیندازیم و به کار بریم که بعید می‌دانم این‌گونه باشد؛ بالاخص در علوم انسانی، هنر و علوم غیرتجربی از یک نوع روایت یکسان و واحد برخوردار نخواهد بود. برای مثال، نگاه کنید در مورد همین حافظ در چهار دایره‌المعارف قطعاً چهار مقالة متفاوت می‌بینید. البته سوای آن بخش که به تاریخ ادبیات مربوط می‌شود که کجا به دنیا آمد و چه آثاری داشت و مانند آن. مثلاً اگر در همان مقالة حافظ بخواهند شروع کنند که اشعار حافظ چه ویژگی‌هایی دارد، یک ادیب عرفان‌محور همان را خواهد نوشت که یک محقق سکولار می‌نویسد؟ در شیمی و زیست‌شناسی درواقع مشکلی وجود ندارد، چون با مجموعه‌ای از واقعیت‌ها و حقایق سروکار دارند. اما مثلاً در مورد نظریة جان لاک و دیویی هم می‌توان به همین راحتی عمل کرد؟ سؤال من این است که صرف‌نظر از مخاطب که آقای دکتر قهرمان به آن اشاره کردند، آیا خود موضوع باعث منعطف شدن زبان نمی‌شود؟

خانم دکتر علی‌نژاد در پاسخ گفتند: قطعاً بسته به اینکه موضوع دانشنامه چه باشد، ساختار خاصی باید برای آن در نظر گرفت. اینکه می‌گویم نوشته‌های دانشنامه‌ای علمی باشد، منظور این است که دارای ویژگی‌های علمی باشد، موجز و دقیق، مستند، عاری از ایهام و ابهام و دارای عینیت باشد. اگر نویسنده از این قواعد پیروی کند، دیگر اهمیت ندارد که در چه دوره و زمانه‌ای نوشته شود. در مواردی مثل حافظ در جلسة قبل بحثی داشتیم در مورد صدای نویسنده و همچنین بی‌طرفی نویسنده. به‌نظر من، آنجا که نویسنده از میان منابع گوناگونْ منبع یا منبع‌هایی را انتخاب می‌کند، همان‌جایی‌ است که صدای نویسنده شنیده می‌شود. مثلاً اگر بیاید مطلبی دربارة فردوسی بنویسد، اینکه بر مباحث هویتی و ملی‌گرایی فردوسی تأکید کند و یا صرفاً به باورهای مذهبی او بپردازد دقیقاً ناشی از انتخاب نویسنده است و صدای نویسنده از همین‌جا شنیده می‌شود، ولی درهرحال باید از یک ساختار تبعیت کند. دانشنامة ادبی ساختار خود را دارد که متفاوت است از ساختار دانشنامة شیمی یا پزشکی و روان‌شناسی.

آقای دکتر بهلولی گفتند: می‌گویید باید از ساختارها تبعیت کنند؛ برای من سؤال است که این باید از کجا آمده است؟ و این بایدها به‌قدری زیاد است که هیچ نبایدی را حول‌وحوش آن نمی‌پذیریم. ولی مثلاً چرا نباید عنصر روایت یا داستان در دایره‌المعارف باشد؟ و یا چرا نباید از عنصر زبان مطایبه در دایره‌المعارف استفاده کرد؟ اولین پاسخ این است که مرجعیت آن را زیر سؤال می‌برد. یعنی اثر مرجع که جای شوخی ندارد. خیلی جدی آن بالا ایستاده است و می‌گوید این هست و این هست و این هست و لزومی ندارد که دل مخاطب را به‌ دست بیاورم. بحث من این است رسیدن به این زبان ازپیش‌تعیین‌شده در علوم انسانی کاری بسیار بسیار دشوار است، اگر نگویم که غیرممکن است. شاهد مثال هم برای آن دارم که در بحث‌های بعدی مطرح خواهم کرد.

خانم دکتر افراشی در پاسخ گفتند: بحث ما در اینجا در مورد پروتوتایپ یا الگوی دانشنامه‌نگاری است. خود ما می‌دانیم که دانشنامه‌ها یا دایره‌المعارف‌ها شکل‌های گوناگونی به خود گرفته‌اند. درمقام پژوهشگر، تنها جایی که درواقع به سلطنت می‌رسیم، بخش پژوهش ماست. یعنی آن لحظه‌ای که دیگر قلمرو ماست، ولی وقتی دربارة الگوی دانشنامه یا دایره‌المعارف صحبت می‌کنیم، تصور می‌کنم که بایستی قواعدی وجود داشته باشد. پرسیدید که چرا نباید در متن دانشنامه مطایبه کنیم و اینکه چرا دایره‌المعارف نباید روایتمند باشد؟ نظر من این است که آن موارد فقط شکل را تحت‌تأثیر قرار نمی‌دهند بلکه به معنا هم اضافه می‌کنند. به محضی که به متن ساختار روایی می‌دهید، منظر دخیل می‌شود، درنتیجه ایدئولوژی و دیدگاه وارد متن می‌شود‌ درحالی‌که متن علمی باید خنثی باشد و ادعای آن این است. در مورد مطایبه، ممکن است شما یک صفحه مطلب بنویسید و فقط یک کلمه مطایبه‌آمیز در انتهای آن، کل متن را متناقض کند.

آقای دکتر بهلولی در پاسخ گفتند: منطقیون اصطلاحی دارند با عنوان مصادرة به مطلوب. در صحبت‌های شما دوستان یعنی در بحث‌هایی که در مورد دفاع از ویژگی‌های زبانی دایره‌المعارف مطرح می‌کنید، یک نوع دور منطقی احساس می‌کنم. فرضاً می‌گویم چرا این‌گونه نباید باشد، می‌گویید چون متن علمی باید این‌چنین باشد. وقتی می‌پرسم متن علمی چرا باید این‌گونه باشد، می‌گویید چون باید عاری از این چیزها باشد. یعنی آنچه را که می‌خواهید نتیجه بگیرید، در مفروض خود قرار داده‌اید. شما می‌فرمایید الگو یا پروتوتایپ، بحث من از اول جلسه همین بود. البته نمی‌گویم که دقیقاً چنین نیست یا هست بلکه معتقدم یک علامت سؤال مقابل آن بگذاریم و در مورد ضرورت الگوی از‌پیش‌تعیین‌شده بحث کنیم. اینکه آیا اساساً ضرورت وجود چنین الگویی مسجل است؟ و آیا این الگو در برابر همة مخاطبان باید یکسان باشد؟ ادعای من که قدری از دیدگاه پست‌مدرن آن را مطرح می‌کنم این است که ما یک کلام روایت در دانشنامه‌نگاری نداریم بلکه خرده‌روایت‌هایی داریم که برمبنای عصر دیجیتال و فضایی که در آن زیست می‌کنیم و فرهنگی که بر ما حاکم است، دائم تغییر می‌کند و اجازه بدهید که در اینجا پای خود را از گلیم خود تا گلیم شما فراتر ببرم. از شخص شما که استاد بحث‌های شناختی عاطفی هستید انتظار داشتم که عنوان کنید زبان امری بدنمند است. یعنی امری است که با بدن در هم تنیده است. من درکی حسی‌حرکتی از زبان دارم. نوعی پردازش عصب‌شناختی از زبان در ذهن خود دارم که این کاملاً عاطفی است. یعنی زبان یک امر انتزاعی و استدلالی و مجرد نیست. تحقیقات عصب‌شناختی امروزی هم- همان‌طور که خود شما به ما یاد داده‌اید- حاکی از آن است که نرون‌ها، دریافت‌های ما، دستگاه پیش‌پیشانی و مغز ما، یعنی در کل دستگاه شناخت ما در مواجهه با متن تا چه اندازه دخیل‌اند. این در حالی است که اصحاب دایره‌المعارف حتی تا یک دهة قبل به‌هیچ‌وجه با علوم عصب‌شناختی و عصر هوش مصنوعی یا اِی‌آی، و علوم شناختی به معنای امروزی آن، دست به گریبان نبودند و فارغ از اینکه دایره‌المعارف برای آفریقا نوشته شود یا اروپا و یا برای یک فرد سفیدپوست مسیحی در واشنگتن، و یا یک انسان بنگلادشی، فارغ از اینکه شخصی تراجنسیتی باشد، زن باشد یا کودک، یک زبان و یک اسلوب واحد داشتند. حرفشان این بود که اگر می‌خواهید بروید در حوزه‌های دیگر عرض اندام کنید، ولی وقتی پای نگارش دایره‌المعارف یا دانشنامه‌نگاری وسط می‌آید، با یک الگوی واحد سروکار داریم. حالا بیایید فرض کنید که من تعمداً در پشت این دیدگاه که ممکن است لزوماً دیدگاه شخصی خود من هم نباشد قرار گرفته‌ام و آن را شاخص کرده‌ام تا محملی برای گفت‌وگوی ما باشد.

آقای دکتر اسمعیلی گفتند: من دقیقاً با توجه به دو نکته‌ای که مطرح شد یکی موضوع متن دانشنامه و دیگری بحث مخاطب آن، از خانم دکتر افراشی پرسیدم که آیا می‌توان دستوری برای تدوین دانشنامه نوشت؟ حالا با توجه به توضیحات آقای دکتر بهلولی قدری روشن می‌شود که اگرچه که نمی‌گویم نمی‌شود نوشت، تا حدی نوشتن دستور نگارش دانشنامه را کار دشواری می‌دانم.

آقای دکتر بهلولی گفتند: پس، ازنظر شما امر مطلوبی است که رسیدن به آن دشوار است. ولی من برای اینکه موضع خود را در بحث مشخص کنم، می‌گویم امری نامطلوب است. یعنی فارغ از سهل یا دشوار بودن، نباید حتی دنبال آن باشیم.

آقای دکتر اسماعیلی در پاسخ گفتند: من با مثال‌هایی که خواهم زد قدری روشن می‌کنم که این امری مطلوب است. ابتدا بیتی را می‌خوانم تا قدری فضای بحث‌هایمان ادبی شود. قیصر امین‌پور دربارة عشق می‌گوید:

آن که دستور زبان عشق را، بی‌گزاره در نهاد ما نهاد

خوب می‌دانست تیغ تیز را، در کف زنگی نمی‌بایست داد

حال برمی‌گردم به همان بحث مخاطب. آقای دکتر قهرمان گفته بودند که وقتی می‌خواهیم یک زبان واحد برای دانشنامه تعریف کنیم، جایگاه و نقش مخاطب در این فرایند کجاست؟ من در پاسخ می‌خواهم بگویم مثلاً در ایران برای تدوین دانشنامه‌های مختص کودکان (به‌طور مشخص «فرهنگ‌نامة کودکان و نوجوانان» که با تسامح می‌توان آن را دانشنامه هم نامید) از چندین روش در نگارش مقاله‌ها استفاده می‌کردند. روش آنها در واژه‌گزینی؛ یعنی همان موضوعی که خانم دکتر افراشی هم به آن اشاره کردند، این‌گونه بود که اگر فرضاً مقالة فسیل را برای کودکان و نوجوانان می‌نوشتند، آن را واقعاً در چند دبستان در تهران و شهرهای دیگر توزیع می‌کردند. دانش‌آموزان مقاله‌ها را می‌خواندند و اگر کلمه‌ای برایشان نامفهوم بود، آن را مشخص می‌کردند. سپس، نگارندگان آن را به بحث می‌گذاشتند و کلمة دیگری جایگزین می‌کردند. یعنی حتی آن حرکت میدانی که آقای دکتر قهرمان به آن اشاره کردند، در عمل برای فرهنگ‌نامة کودکان و نوجوانان به اجرا درآمده است. همچنین، سال‌ها پیش در پژوهشگاه علوم انسانی خانم دکتر گیتی شکری، که زبان‌شناس هم هستند، فرهنگ دبستانی را منتشر کردند. بعد از آن هم خانم دکتر شهین نعمت‌زاده هم در دانشگاه علامه طباطبایی پیکرة واژگانی برای کودکان را استخراج کردند. مثلاً خود من هم اگر بخواهم مقالة دانشنامه‌ای برای کودکان بنویسم، به آن پیکره زبانی نیاز دارم، خواه مقالة علمی باشد و خواه مقالة ادبی. درنتیجه، چنین کوشش‌هایی برای تعیین زبان دانشنامه، مطلوب، شدنی و البته دشوار است. من از ترجمة‌ دانشنامه‌های پژوهشکدة خودمان هم بگویم. مثلاً آقای دکتر مدقالچی و گروه ریاضی وقتی در سال‌های ابتدایی بنیاد خواستند کار دانشنامة ریاضی را شروع کنند، اولین کاری که کردند شروع به نگارش و ترجمه یا سفارش مقالات نبود بلکه جمعی حدوداً یازده‌نفره تشکیل دادند و شاید بیش از یک سال در جلساتی می‌نشستند و واژه‌های ریاضی را بین خود تفهیم و تفاهم می‌کردند. این در حالی بود که پیش از شروع کار آنها، دو واژه‌نامة ریاضی منتشر شده بود. یکی را انجمن ریاضی و دیگری را مرکز نشر دانشگاهی تدوین کرده بود. اما خود گروه دانشنامه به اتحاد واژگانی رسیدند و واژه‌نامة اختصاصی دانشنامة خود را منتشر ساختند. عرض من این است که یکی از راه‌های احتمالی، رسیدن به دستور زبان دانشنامه‌نگاری حد‌اقل در بخش واژگانی، رسیدن به این پیکره‌های واژگانی است. در پاسخ به سؤال خانم دکتر علی‌نژاد هم که پرسیده بودند، ساده و روان‌نویسی در دانشنامه، خود نزدیک شدن به زبان گفتار نیست؟ می‌خواستم بگویم که آقای انور در کتاب «زبان زنده» به دستور نانوشتة گفتار اشاره کرده‌اند و درنهایت منظورشان استفاده از تلفیق زبان گفتار و نوشتار است. ایشان در پاسخ به شخصی که از او پرسیده بود، آیا نباید زبان گفتار از زبان نوشتار دور باشد؟ گفته بود:

«زبانی که از گفتار دور باشد، مثل این است که روحش را از آن گرفته باشند. درواقع این اتفاقی است که بعد از حافظ به‌مرور می‌افتد. زبان بعد از حافظ رو به نشیب است و همچنان پایین‌تر و پایین‌تر می‌آید. و حالا اشکالات زیادی دارد. خیلی مانده که مقامی را که در گذشته داشته بازیابد آن مقامی که در کلام رودکی، خیام، فردوسی، سعدی و تاریخ بیهقی مجسم می‌بینیم. یکی از اساسی‌ترین عنصرهای زبان، دستور موسیقیایی گفتار است که با اوج گرفتن نثر منشیانة بی‌روح (منظور کلیه و دمنه، تاریخ وصاف و امثال آن است) زبان فارسی دچار نوعی سرطان ساختاری و معنایی می‌شود.»

نویسنده در ادامه، دمیدن روح زبان گفتار به زبان کتابت را عامل زنده‌سازی زبان معرفی می‌کند. در اینجا مایلم چند سطر هم از ذکر بردار کردن حسنک وزیر بخوانم که نمونة زبان زندة ابوالفضل بیهقی است: «چون این کوکبه راست شد، من که بوالفضلم و قومی بیرون طارم به دکان‌ها بودیم، نشسته در انتظار حسنک-یک ساعت بود، حسنک پیدا آمد. بی بند، جبه‌ای داشت حبری‌رنگ، با سیاه می‌زد، خلق‌گونه، دراعه و ردایی سخت پاکیزه و دستکاری نیشابوری مالیده و موزة میکائیلی نو در پای و موی سر مالیده زیر دست‌ها پوشیده کرده.» ببینید چقدر این زبان عینی است. آقای انور معتقد است که بیهقی زبان گفتاری آن روز را نوشته است.

در پایان جلسه، آقای دکتر بهلولی از آقای دکتر ندوشن خواستند در جلسة بعد، مطالبی در مورد تمایزی که شخصاً بین مخاطب یک اثر و مُراجِع به دایره‌المعارف قائل هستند و همچنین اعتقادشان مبنی‌بر تمایز میان دانشنامه و دایره‌المعارف، مطالبی در اختیار جمع قرار دهند.

همچنین از آقای دکتر قهرمان خواستند در جلسة آتی درمورد ژانرهای زبان بیشتر صحبت و به جمع کمک کنند.

در پایان جلسه، آقای دکتر قهرمان در پیوند با صحبت‌های خانم دکتر علی‌نژاد درخصوص زبان علم گفتند: می‌خواهم تأکید کنم که وقتی شکاف زبانی بین نسل‌ها به وجود می‌آید، معنای آن نبود ارتباط است. گاهی ممکن است با فردی شکسته و بسته بشود ارتباط برقرار کنیم، ولی یک‌وقت شکاف به‌حدی است که آن فرد به زبان دیگری صحبت می‌کند و شما به زبان دیگر. به اعتقاد من، عصر دیجیتال شکاف ارتباطی بین نسل‌ها ایجاد کرده است. البته این بیشتر در حوزة زبان شفاهی یا گفتاری است، اما در زمینة زبان نوشتاری هم ممکن است چنین شکافی تا حدی وجود داشته باشد.

تهیه گزارش: مهرداد سرمدی


نظر شما :