گزارش دومین جلسه حلقه پژوهشی گروه اول پژوهشکده دانشنامه‌نگاری

۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴ | ۱۲:۵۲ کد : ۲۶۵۸۵ گزارش
تعداد بازدید:۱۶
گزارش دومین جلسه حلقه پژوهشی گروه اول پژوهشکده دانشنامه‌نگاری

عنوان حلقه پژوهشی: دانشنامه‌نویسی نظری

اعضای حلقه: خانم‌ها دکتر آزیتا افراشی و دکتر مریم علی‌نژاد و آقایان دکتر محسن بهلولی فسخودی، دکتر محمدعلی سلمانی ندوشن، دکتر اصغر اسمعیلی و دکتر وحید قهرمان.

دکتر محسن بهلولی: پیش از پرداختن به مباحث اصلی، لازم می‌دانم دو نکته را به عرض دوستان برسانم. نکتۀ اول اینکه عنوان حلقۀ ما «بحث و بررسی نظری دانشنامه‌ها» است. من به‌حسب علاقه‌مندی در دیگر حلقۀ پژوهشکدۀ دانشنامه‌نگاری نیز شرکت کردم و احساس کردم ممکن است این دو حلقه در نگاه مخاطبان بیرونی هم‌پوشانی داشته باشند. بنابراین، خواستم که خط تمایز واضح‌تری میان این دو حلقه ترسیم کنم. کتاب «دایره‌المعارف؛ بازتابی از عالم کبیر» که ما در این حلقه آن را بررسی می‌کنیم، مدخل یا کلیدِ ورود ما به یک‌سری مباحث کلیدی و زیربنایی‌تر از نقد کتاب است؛ به‌بیان‌دیگر، ما صرفاً نقدِ کتاب نمی‌کنیم و این کار را به حلقۀ دوم می‌سپاریم که امیدوارم آنها هم در حیطۀ خودشان (نقد کتاب) گام بردارند. ما به نقد و بررسی کتاب و بیانِ نقاط قوت و ضعف آن نمی‌پردازیم و قصد داریم از یک‌سری واژه‌ها و اصطلاحات کتاب بهره بگیریم و سراغ مفاهیمی برویم که به لایه‌های زیرین دانشنامه‌ها بپردازد. قصد ما این است مفاهیم ساده و آشنا و بدیهی در حوزۀ دانشنامه‌نگاری را کمی پیچیده‌تر کنیم؛ به‌عبارت‌دیگر، ابعاد پیچیدۀ آن را بکاویم و مباحث را عمیق‌تر کنیم. با ترکیبی که از اعضای محترم هیئت علمی در جلسه حضور دارند، به نظر می‌رسد می‌توانیم از منظرهای مختلفی چون زبان‌شناسی، شناخت‌شناسی، معنی‌شناسی و... به مسائل بپردازیم.

من چند مطلب از خودِ کتاب استخراج کرده‌ام، ولی بحث اصلی‌مان یک‌سری سؤالات و پرسش‌هاست که مطرح خواهم کرد تا درباره‌شان به گفت‌وگو بپردازیم.

برای شروع بحث، دو کار می‌توانیم بکنیم: از موضوعات کتاب شروع کنیم و به مسائل عمیق‌تر برسیم یا از مسائل زیربنایی شروع کنیم و بعد به موضوعات کتاب بپردازیم. پیشنهاد خود من این است که نکاتی را که هریک از عزیزان در کتاب دیده‌اند مورد بحث قرار دهیم و سپس به مباحث خارج از کتاب بپردازیم.

دکتر وحید قهرمان: طبق صحبت دکتر بهلولی، اگر صرفاً بخواهیم مباحث کتاب را دنبال کنیم، با توجه به گذشت سه چهار دهه از انتشار آن، محدود به این خواهد شد که آیا کتاب همچنان اثری قابل توجه است یا خیر و دراین‌صورت جلسه به‌سمت نقد کتاب خواهد رفت. البته ذکر این نکته ضروری است که جلسۀ قبل هم صرفاً به نقد کتاب پرداخته نشد و هریک از اعضای محترم مباحثی را مطرح کردند که ایده‌اش از کتاب گرفته شده بود. نکته‌ای که در کتاب برای من جالب بود این بود که در بخش تاریخچه، که دایره‌المعارف‌نویسی را به ادوار مختلفی تقسیم می‌کند، در دورۀ اول (بین قرن چهارم قبل از میلاد تا شانزدهم میلادی) یک‌سری علوم در دانشنامه‌ها درج می‌شده که ما اسمشان می‌گذاریم جادوگری یا علوم غریبه یا خرافات. درخصوص اینکه درج این علوم در دوره‌های بعدی حذف شده است بحثی به میان نیامده است. طبیعتاً علت آن مشخص است. من می‌خواهم دربارۀ آن اندکی بحث کنم و نظر شما را هم جویا شوم.

مسلماً اثرپذیریِ جهان قدیم از پدیده‌های علمیْ همیشه تأثیر علمی نبوده و عمدتاً با ابزارهایی بوده که در اختیار داشتند و مبتنی‌بر اساطیر و عقاید خاص خودشان بوده است. در یونان قدیم، که دورۀ اول دانشنامه‌ها در آنجا شروع شده است، خدایان متعددی داشتند و پدیده‌های طبیعی مثل زلزله و آتشفشان و مانند آن را به این خدایان نسبت می‌دادند. درواقع، علمی که می‌توانسته اینها را تفسیر کند، همان عقاید خودشان بوده است که اکنون ما خیلی از آنها را خرافی در نظر می‌گیریم. گنجاندن این موارد در دانشنامه، ازنظر یونانیان قدیم، به‌نوعی احصای علوم و تفاسیر آن زمان بوده که طبیعی هم بوده است. کما اینکه در دورهای بعدی هم، مبنای تفاسیری که از علم نجوم داریم کاملاً رد شده است. الان دیگر نمی‌توان روی عقاید کهلر در تاریخ‌شناسی استناد کرد. جالب است که این مسئله در دوره‌های بعدی هم کماکان ادامه دارد؛ کما اینکه دویست سالِ بعد، شاید خیلی از دانشنامه‌های فعلی ازنظر علمی خیلی جدی به نظر نرسند. مثلاً در دانشنامۀ مهرداد مهرین، درمورد تقسیم‌بندی کانی‌ها و سنگ‌ها، ممکن است امروز بعضی اسامی یا تقسیم‌بندی‌ها تغییر کرده باشد.

می‌خواستم این بحث را باز کنم تا اگر دوستان می‌توانند، مطالبی به آن بیفزایند.

دکتر بهلولی: نکتۀ خیلی جالبی است. دایره‌المعارف‌ها در دوره‌های مختلفْ محتواهای گوناگونی را انتخاب کرده‌اند و این تغییر محتواها امری بدیهی است. اما آنچه در این تقسیم‌بندی در ذهن مؤلفان یا تدوین‌کنندگان دایره‌المعارف‌ها می‌گذشته احتمالاً یک‌سری مؤلفه‌هایی بوده که باعث می‌شده آن علم را در یک دوره به یک شکل تقسیم‌بندی کنند و در دوره‌های بعد به‌شکلی دیگر. این امر ما را به یک سؤال مهم می‌رساند که آیا تغییر دایره‌المعارف‌ها فقط یک تطور و روزآمدی تاریخی بوده یا یک تطور و فرگشت تکاملی هم داشته‌اند؟ آیا دایره‌المعارف‌ها از نقصان به‌سوی کمال حرکت کرده‌اند؟ آیا از مجموعه‌های متراکم و متنوع به مجموعه‌های منسجم و هدف‌دار تبدیل شده‌اند؟ یا نه، در اعصار مختلف تاریخ، دایره‌المعارف‌ها بازتابی از آن دورۀ تاریخی بوده‌اند و به‌طور موازی، نه در طول بلکه در عرض، حرکت می‌‌کنند؛ حالا در پنج یا شش یا هر تعداد دوره؟

دکتر آزیتا افراشی: می‌دانم که جلسۀ ما جلسۀ نقد کتاب نیست، اما پیش از رسیدن به پاسخ پرسش مهم شما، نکته‌ای دربارۀ فصل اول کتاب دارم که دوست دارم به آن اشاره کنم. در دورۀ نخست، که عصر آینه‌های امپراتور نام‌گذاری شده است، به دستاوردهای مختلفی از نقاط مختلف جهان اشاره می‌شود، اما به دایره‌المعارف‌نویسی در هند باستان اشاره نمی‌شود. چرا من به این مسئله اشاره می‌کنم، چون ما یک سپهر فرهنگی و فکری هندوایرانی داریم و اگر قرار است اندیشه‌ای را دربارۀ این سنت دایره‌المعارف‌نویسی در ایران به دست آوریم، نمی‌توانیم به آن سنت هندی بی‌توجه باشیم. به‌طور مشخص، از قرن اول میلادی، ما دایره‌المعارف‌های شناخته‌شدۀ هندی را داریم. ما ایرانیان به‌لحاظ تمدنی و فرهنگی یک وجه شاخص داریم و آن اینکه از همۀ دوره‌های تحول زبانمان متن یا کتیبه داریم. این ویژگی به‌لحاظ تاریخی بسیار مهم است و کمتر کشوری در دنیا از چنین ویژگی‌ای برخوردار است. هندی‌ها، درمقابل، در دورۀ باستان خود پُرمتن هستند و متون متکثری دارند. این دو ویژگی در میان هندیان و ایرانیان موجب دادوستد شده است. می‌دانید که ایرانیان اهل ایجازند و هندی‌ها اهل جزئیات. نگاه سبک‌شناسانۀ دکتر کوروش صفوی، تفکر هندی را مبتنی‌بر مَجاز (تکرارهای پشت سر هم) و تفکر ایرانی را مبتنی‌بر استعاره می‌داند. با ذکر این توضیحات می‌خواهم بگویم جای دایره‌المعارف‌نویسی در هند و تأثیر آن بر سنت فکری ما خالی است.

دکتر مریم علی‌نژاد: پیرو صحبت خانم دکتر افراشی، این سؤال برای من پیش آمد که آیا ذهنیت استعاره‌گرای ایرانی می‌تواند در دایره‌المعارف‌نویسی جایی داشته باشد؟

دکتر بهلولی: منظور شما باید دربارۀ کارکرد زبان در دایره‌المعارف‌نویسی باشد. اینْ اتفاقاً یکی از موضوعات مهمی است که قصد داریم در ادامه دربارۀ آن بحث کنیم؛ اینکه زبان دایره‌المعارف باید واقع‌نما باشد یا استعاری یا علمی یا... .

دکتر محمدعلی سلمانی ندوشن: من فکر می‌کنم نگاه خانم افراشی به استعاره نگاه زبان‌شناسانه است. ما دو سنت در زبان‌شناسی داریم: یکی، زبان‌شناسی بازنمایی است که به نظریات سوسور مربوط می‌شود و دیگری، نگاه ویتکنشتاینی است که نگاه استعاره‌ای دارد. بنابراین، من فکر می‌کنم نگاه خانم افراشی به استعاره از منظر و نگاه زبان‌شناسانه است.

دکتر علی‌نژاد: اگر من بخواهم سؤالم را به‌طور جامع‌تر تکرار کنم، منظور من از ذهنیت استعاره‌گرا زبان و ادبیاتِ نوشتاری دانشنامه است.

دکتر بهلولی: بله، بحث زبان بسیار مهم است و فکر می‌کنم می‌توانیم یک جلسۀ حلقه را به آن اختصاص دهیم. اگر اجازه بدهید، بحث امروز را دربارۀ کتاب ادامه دهیم و بعد به بحث تغییر محتوای دانشنامه‌ها در طول تاریخ و بحث زبان بپردازیم.

من کتاب را که جلو می‌آمدم، به ادعاهایی برخوردم که نویسندگان در جهت تقویت و اثباتشان از ارائة هرگونه منبع و استدلال خودداری کرده بودند. مثلاً در صفحۀ ۲۳ و ۲۴ از یک «طبقه‌بندی منطقی معارف بشری» برای نخستین‌بار در عصر روشنگری سخن به میان آمده است که من در آن تردید دارم؛ چون پیش از آن هم، در یونان باستان، ما طبقه‌بندی‌هایی داشته‌ایم که آن هم براساس منطقی بوده است. ضمن اینکه خود کلمۀ «منطق» در اینجا به چه معناست؟ به‌دیگر‌سخن، مؤلفان چه چیزی را ملاک و معیار طبقه‌بندی منطقی گرفته‌اند؟

در صفحۀ ۳۱ نیز گفته می‌شود طبقه‌بندی فرانسیس بیکن طبقه‌بندی «مستدل» است. چرا؟ اصلاً مستدل در طبقه‌بندی به چه معناست؟ هر طبقه‌بندی مبتنی‌بر یک پیشینۀ ذهنی، دریافت‌های فرهنگی، جغرافیای خاص و بسیاری عوامل پنهان است. حتی درنهایت به یک ذوق و سلیقه می‌رسد.

دکتر سلمانی ندوشن: اصلاً می‌شود بدون یک معیارْ طبقه‌بندی کرد.

دکتر بهلولی: بعد، آیا طبقه‌بندی درست و نادرست داریم؟

دکتر سلمانی ندوشن: حالا بحث فرانسیس بیکن را می‌شود پذیرفت، به این دلیل که دورۀ قبل از بیکن را دورۀ پیشاعلمی یا معارف بشری می‌نامند که براساس یک‌سری دریافت‌های فردی بوده است. اما در دورۀ پس از بیکن که پای فلسفه به علم باز شد و کانت و دکارت و دیگران آمدند و میان «مفاهیم علمی» و «مفاهیم ایمانی» تمایز قائل شدند، می‌توان پذیرفت که علم در دورۀ روشنگری یک شفافیتی پیدا کرد. حتی قبل از آن، در دورۀ اخوان‌الصفا، که در بغداد با یک نگاه فلسفی دایره‌المعارفی را گردآوری و تدوین کردند، اینها هم یک تقسیم‌بندی در ذهنشان داشته‌اند و همین‌طور باری به هر جهت یک‌سری اطلاعات پیدا نکرده‌اند و نام آن را دایره‌المعارف بگذارند. بنابراین، من هم با شما موافقم.

دکتر بهلولی: چون اصطلاحاتْ معنای مهمی دارند، به‌نظر من می‌شد به‌جای «مستدل» برای بیکن از واژۀ «علمی» یا «تجربی‌مسلک» استفاده کرد.

دکتر سلمانی ندوشن: دغدغۀ من همیشه این بوده که وقتی از واژه‌ای استفاده می‌کنیم، تعریف درستی از واژه داشته باشیم. از اینشتین پرسیدند چگونه عالِم و غیرعالِم را از هم تمیز می‌دهی؟ گفت اگر فرد نتواند مطلب را با زبان «ساده»، «قابل فهم» و «دقیق» بیان کند، عالِم نیست. دقت در کاربرد واژه و روشن بودن آن خیلی مهم است. در رشتۀ ما، بین تعریف مفهومی و تعریف عملیاتی تمایز قائل می‌شوند. این نکته که زبان علم باید دقیق باشد، می‌تواند یکی از ویژگی‌های دورۀ علمی شدن دانشنامه‌ها باشد. یعنی تعریفی که ارائه می‌شود، چیزی را نتوان به آن افزود یا از آن کم کرد. فکر می‌کنم در این باره بیشتر می‌توانیم بحث کنیم.

دکتر بهلولی: در صفحۀ ۴۷ از «طبقه‌بندی معارف در پروپدیای بریتانیکا» ذکری به میان آمده که بسیار خاص و متمایز است؛ یعنی براساس زمین، ماده و انرژی، زندگی انسان. و منِ مخاطب نتوانستم آن را در دستۀ پیش از عصر روشنگری یا پس از روشنگری یا هر عصری بگنجانم. ادعا بر این است دانشنامۀ بزرگ فارسی از این طبقه‌بندی الهام گرفته است.

در صفحۀ ۵۶، مؤلفان کتابْ دورۀ چهارم را «عصر نسل دانش و آگاهی» می‌نامند و وجه تمایز این دوره با دورۀ پیش را بهره‌گیری از «فنّاوری جدید» می‌دانند. آیا با این امر موافق‌اید؟ آیا «عصر نسل دانش و آگاهی» دایره‌المعارف فقط به این خاطر است که از رایانه‌ها و ابزار الکترونیکی استفاده شده است؟ به‌نظر من، جدا کردن یک عصر شناختی از یک عصر دیگر تنها با تکیه بر عنصر فنّاوری، تقلیلِ یک مفهوم بسیار پیچیده به یک مؤلفۀ ابزاری است.

در صفحۀ ۹۸، ادعای جالب دیگری مطرح شده و آن این است که هر دایره‌المعارفْ یک پروپدی (به پیش‌دانشنامه ترجمه کرده‌اند یا همان طرح اولیه) دارد که «رابطۀ پروپدی با دایره‌المعارف مانند طبع روان شاعر است و سروده‌هایش، یا ذوق نقاش به آثارش، یا آنکه به بوی دلاویز آن گلی می‌ماند که سعدی در حمام روزی رسید از دست محبوبی به دستش... .» آیا واقعاً این رابطه یک رابطۀ ذوقی و طبعی است؟ من فکر می‌کنم این حرف با حرف‌های پیشین مؤلفان درخصوص طبقه‌بندی مستدل تناقض دارد. اگر طبقه‌بندی‌ها مستدل و منطقی و براساس اعصار و دریافت‌ها بوده، پس چگونه پروپدی‌ها ذوقی می‌شوند؟

دکتر علی‌نژاد: برداشت من از رابطۀ پروپدی و دایره‌المعارف، آن مفهوم ابزاری یا مقدمه‌ای است؛ همان‌طور که ذوق و طبع برای یک شاعر لازمۀ سرودن شعر است، پروپدی هم همین نقش را برای دایره‌المعارف دارد.

دکتر بهلولی: اگر من مثال بزنم که این رابطه مثل نقشۀ ساختمان برای معمار است، آیا مثال درست‌تری نیست؟

دکتر علی‌نژاد: گویاتر است.

دکتر بهلولی: گویاتر است یا درست‌تر؟

دکتر علی‌نژاد: درست‌تر است.

دکتر بهلولی: دو مفهوم متفاوت است دیگر: طبع و ذوق دربرابر نقشه و الگو.

دکتر اسمعیلی: اولی انتزاعی و دومی عینی و ملموس است.

دکتر بهلولی: وقتی می‌گوییم طبع و ذوق، نتایج و تبعات متعددی در پی خواهد داشت، ازجمله اینکه آزمون‌پذیری آن را از بین می‌برد.

دکتر افراشی: اول بگویم که من طرفدار این دیدگاه خانم دکتر مشیری نیستم. دوگانه‌ای را مطرح می‌کنم تا دیدگاه خودم به دانشنامه‌نگاری را نشان ‌دهم. فکر می‌کنم که می‌فهمم خانم دکتر مشیری چه می‌خواسته بگوید. ایشان دربارۀ وجه خلاقانۀ دانشنامه‌نگاری صحبت می‌کند. درحقیقت، وقتی از طبع شاعرانه حرف می‌زند، منظورشان این است که برای دست به قلم بردن و دانشنامه‌ نوشتن باید خلاقیتی داشته باشیم. به‌نظر من، این وجه در تقابل با وجه علمی در دانشنامه‌نگاری قرار می‌گیرد و من فکر می‌کنم دانشنامه‌نگاری می‌تواند به‌عنوان یک شاخه از علم مورد توجه قرار بگیرد؛ هم به‌لحاظ زبانی که باید شفاف، دور از آرایه‌های ادبی، مَجاز، استعاره و ابهام باشد و هم اینکه یک اصول فعالیت علمی بر آن حکمران است. پس، فکر می‌کنم، این دیدگاه دو بُعد در افراطی‌ترین شکل دارد که خانم دکتر مشیری بیشتر وجه خلاقانۀ آن را مطرح می‌کند.

دکتر بهلولی: به‌نظر شما، رابطۀ خلاقیت با دایره‌المعارف‌نویسی چیست و این خلاقیت در کدام بخش به کار گرفته می‌شود.

دکتر افراشی: من فکر می‌کنم به‌طور طبیعی نمی‌توان خلاقیت را نادیده گرفت. دایره‌المعارف در معنای امروزی را اگر به دو ترکیب جداگانه از شورای علمی بدهیم، دو محصول متفاوت تحویل می‌گیریم. بنابراین، طبیعتاً رویکرد و زاویه دید تأثیرگذار خواهد بود و این امر به خلاقیت‌های افراد شورای علمی وابستگی دارد. البته که من قبول دارم کمابیش یک اصول ثابتی وجود دارد، ولی کمابیش.

دکتر بهلولی: پس، شما معتقدید با اینکه دایره‌المعارفْ زبان علمی واضح دارد، درعین‌حال پروپدی‌اش یک امر خلاقانۀ مبتنی‌بر دریافت، ذوق، شهود و سلیقۀ گردآورندگان آن است؟ یعنی از یک رابطۀ ذوقی-شوقی می‌تواند به یک رابطۀ علمی تبدیل شود؟ یعنی گردآورندگانی خلاق‌پیشه و هنرمندمسلک می‌توانند دایره‌المعارف علمی طراحی کنند. آیا به‌نظر شما این دو با هم سازگارند؟ من احساس می‌کنم با یک رابطۀ ناسازگارانه‌ای مواجه هستیم. اگر پروپدی یا طراحان دانشنامه از ذوق و سلیقه برخوردار هستند، زبان و سبک نگارششان هم می‌تواند در خدمت این نوع نگاه باشد.

دکتر افراشی: من چون نمی‌خواهم این بحث به یک گفت‌وگوی دونفره تبدیل شود، بنابراین خواهش می‌کنم شرکت نکنم.

دکتر قهرمان: من فکر می‌کنم مباحث ما برمبنای مفهومی از دانشنامه به‌عنوان یک مرجعِ محدود با تجربیات ماست. جدا از موضوعاتی که در این کتاب مطرح شده، مفهوم کتاب‌های مرجع مثل دانشنامه در نشر امروز بسیار وسیع‌تر از این مفاهیمی است که ما به‌عنوان یک مرجع علمی درباره‌اش صحبت می‌کنیم. اگر با دید کلی جامعۀ نشر نگاه کنیم، مسائل ذوقی و مبناهای نه چندان مستدل وجود دارد. مثلاً «دانشنامۀ اقتباس فیلم از ادبیات» (Encyclopedia of Movie Adaptation from Literature) بسیار سرگرم‌کننده نوشته شده است و این قابلیت را دارد که ساعت‌ها خواننده را با خود همراه کند. این دانشنامه شاید با مبانی قرص و محکم ما چندان سازگار نباشد، اما براساس اصولی برحسب ترتیب الفبا تقسیم‌بندی شده است. می‌خواهم بگویم اگر ما در چارچوب یک سازمان آکادمیک به دانشنامه نگاه کنیم، قطعاً بحث‌های ما محدودتر از آن چیزی است که در واقعیت وجود دارد. بنابراین، در جامعۀ نشر، آن نقش مرجعیت دانشنامه سرِ جای خود هست، اما خارج از حوزۀ آکادمیک هم آثار مرجع خوبی داریم که تمام نقش‌هایی را که یک اثر مرجع بازی می‌کند برای مخاطبانش بازی می‌کند و شاید نقش عمده‌ای در آموزش مخاطبان خاص خودش داشته باشد؛ البته که ممکن است الزاماً در خیلی از چارچوب‌ها نگنجد.

دکتر سلمانی ندوشن: در تعریف خلاقیت، باید دید از چه منظری به بحث وارد می‌شویم. در مفهوم عمومی، ما تعریفی از خلاقیت داریم. در رشتۀ آموزش فلسفه، تا جایی که یادم هست، افرادی نظیر جیمز کافمن می‌گویند خلاقیت مساوی است با task appropriateness به‌علاوۀ originality و چهار نوع خلاقیت را هم مطرح می‌کنند که من فکر می‌کنم کارِ خانم دکتر مشیری در نوع اول خلاقیت قرار می‌گیرد. از ابتدای کلمۀ لاتین خلاقیت، c را انتخاب می‌کنند و نوع اول خلاقیت را small c می‌نامند؛ یعنی فقط خودِ فرد از کاری که کرده لذت می‌برد. نوع دوم، یک سطح بالاتر است و little c نام دارد؛ غیر از اینکه خودِ فردْ کارش را خلاق می‌داند، خانواده‌اش هم آن را خلاق می‌دانند. نوع بعدی می‌شود big C. در اینجا، متخصصان آن رشتهْ کار فرد را (در دوره‌ای که زنده است) خلاقانه محسوب می‌کنند. چهارمین نوع خلاقیت legendary creativity است که هم‌زمانtask appropriateness و originality را دارد و در دوره‌ای که فردْ زنده است، کسی از آن خلاقیت سر در نمی‌آورد و حتی ممکن است به او حمله هم بکنند. اما سیصد چهارصد سال بعد می‌گویند عجب کاری کرده است. بنابراین، من فکر می‌کنم کارِ خانم دکتر مشیری در نوع اول خلاقیت قرار می‌گیرد.

دکتر بهلولی: من می‌خواهم سروشکلی به این سؤال بدهم تا آن را به بحث بگذاریم؛ فکر می‌کنم به‌لحاظ اجرایی هم برای ما مفید باشد. آیا دایره‌المعارف‌ها آثار خلاقانه و ابداعی هستند یا مجموعه‌ای تدوین‌شده و گردآوری‌شده؟ اگر بخواهم به زبان فرگشتی صحبت کنم، دایره‌المعارف‌ها را شکار می‌کنند یا گردآوری؟

دکتر اسمعیلی: این رابطۀ ذوقی میان پروپدی و دایره‌المعارف را که خانم دکتر مشیری در کتاب بیان کرده‌اند من نمی‌پسندم. نمی‌گویم ذوق در نوشتن دایره‌المعارف تأثیر ندارد، اما اندک است. شاید به تعبیر دکتر ندوشن در همان سطح اول باشد. این کار کارِ ذوقی نیست. من از دایره‌المعارف فارسی استاد مصاحب نام می‌برم؛ استاد مصاحب بیشتر آدم دقیقی بود تا آدم خوش‌ذوقی. اگر بخواهیم درحال‌حاضر نمونه‌ای عینی از یک دایره‌المعارف خوب را نام ببریم، قطعاً دایره‌المعارف مصاحب است، با وجود اشکالاتی هم که دارد. دقت استاد مصاحب باعث شده که تعریف کند مقالات ریاضی یا ادبیات چگونه نوشته شود. به‌نظر من اگر بخواهیم بین ذوق و دقت یک خط‌کشی داشته باشیم، دایره‌المعارف‌نویسی کاری دقیق است تا ذوقی. مقالات دایره‌المعارفی وجه گردآوری‌شان غلبه دارد، ولی می‌توانند منشأ مقاله‌های ذوقی و خلاقانه بشوند.

دکتر بهلولی: دکتر اسمعیلی به مثال خوبی اشاره کردند. اینکه بهترین دایره‌المعارف موجود فارسی را در مرحلۀ پی‌ریزی، یک مغز کاملاً دقیق ریاضی با یک الگوی نظری دقیق و شفاف طراحی کرده است و در نگارش مقالات هم جا را بر ذوق‌آزمایی و جملات مبهم بسته است. آیا رابطۀ بالعکسِ این را سراغ دارید؟ فکر می‌کنم خوب باشد اگر بتوانیم در این زمینه بحث کنیم که آیا دایره‌المعارف‌نویسی یک کار ذوقی و ابداعی است یا یک کار ریاضی‌وار و دودوتاچهارتایی و آن‌گاه خروجی هرکدام چه خواهد بود و برای مدعای خودمان شاهدمثال بیاوریم.

دکتر اسمعیلی: اگر بخواهم نمونه‌ای از دقت استاد مصاحب را بیان کنم، می‌توانم به خاطرۀ یکی همکارانش از او اشاره کنم که برای صحت بازۀ زمانی یک موضوع (اینکه در روز اتفاق افتاده است یا شب)، مقاله را به نویسنده برمی‌گرداند تا تحقیق بیشتری انجام دهد. حتی دربارۀ برخی هنرهای سنتی ایران، نویسنده به استان مربوطه اعزام می‌کند تا با تحقیق میدانی و مصاحبه با هنرمندان بومی، مقاله را تکمیل کند. همین نکتۀ تحقیقات میدانی و حتی مصاحبه می‌تواند در آینده یکی از موضوعات جلسات حلقۀ ما باشد.

دکتر بهلولی: آخرین نکته از کتاب، بحثی است که خانم دکتر مشیری دربارۀ دایره‌المعارف قیاسی مطرح می‌کنند. فکر کنم در جلسۀ قبل هم گفتم که دکتر مشیری ادعا دارند که برای اولین‌بار در زبان فارسی فرهنگ فارسی قیاسی را نوشته‌اند و بر‌همین‌مبنا دایره‌المعارف فارسی را دایره‌المعارفی قیاسی می‌دانستند. ایشان در صفحۀ ۱۰۲ کتاب می‌گویند: «و قیاس در دایره‌المعارف قیاسی به‌گونه‌ای است که دو یا چند موضوع را چنان به هم متحد می‌کند که تفکر در مورد هریک از آنها، موضوع دیگر را به‌ خاطر می‌آورد و این فراخوانی اندیشه‌ها یا تداعی معانی است.» ایشان مبنای قیاس را منطقِ صوری و مبنای تداعی معنای را تجربیات فردی، احساسات درونی و خاطرات می‌دانند؛ ارتباط ایده‌ها در قیاس را عینی، نظام‌مند و قابل اثبات و در تداعی معانیْ شباهت و همراهی می‌دانند. به‌نظر ایشان، قابلیت رد و اثبات در قیاسْ منطقی است و در تداعی معانیْ غیرقابل اثبات است. کاربردِ قیاس در علم، فلسفه، ریاضیات و حقوق است و کاربرد تداعی معانی در ادبیات، هنر، روان‌شناسی. نوع استفاده از قیاسْ دقیق و مستقیم و در تداعی معانی کاملاً ذهنی است. حال، چطور ایشان قیاس را همان تداعی معانی قلمداد کرده‌اند، من فکر می‌کنم «قیاس» و «تداعی معانی» دو مفهوم جدا هستند و اطلاعات در دایره‌المعارف از جنس تداعی معانی است نه قیاس. منظور من محتوای دایره‌المعارف نیست بلکه مبنای ارتباط مقالات یا اطلاعات در دایره‌المعارف است. ادعای من این است که مخاطب دایره‌المعارف یک تجربۀ ذهنی از جنس روان‌شناسی در مواجهه با دایره‌المعارف کسب می‌کند. ما در مواجهه با دایره‌المعارف با فضا و اتمسفر روان‌شناختی در اطلاعات می‌گردیم و نه یک رابطۀ علّی‌معلولی که عرضۀ اطلاعات در آن لزوماً باید به اطلاعات بعدی شیفت پیدا کند. بلکه ما برمبنای تجربیات فردی، احساسات درونی، و بسیاری از فاکتورهای زیستیْ دریافت‌هایی داریم که برای ترسیم چرخۀ اطلاعات آن‌چنان شفاف نیستند. درنتیجه، ورود و خروج اطلاعات را نمی‌توان در یک رابطۀ علّی مشاهده کرد. به‌تعبیری‌دیگر، سرویراستار دایره‌المعارف نمی‌تواند یک نقشه به نویسنده دهد که اگر از این مدخل وارد شود و اگر راه را درست برود، از آن مدخل بیرون می‌آید. یعنی براساس یک رابطۀ علّی‌معلولی. من می‌گویم این‌طور نیست و راهِ کاملاً متفاوتی است؛ یعنی من می‌توانم از مدخلی وارد شوم و از مدخلی خارج شوم که شما قطعاً نمی‌توانید از آن مدخل بیرون بیایید. حتی من می‌توانم امروز وارد مدخلی شوم که براساس حال و احوال خودم از مدخلی خارج شوم که سال پیش نمی‌توانستم. اگر شما هم در این زمینه نظری دارید بفرمایید.

دکتر افراشی: من این نظر را قبول دارم و واقعاً قابل پیش‌بینی نیست که آدم از کدام مدخل شروع کند و این ارتباط به کجا ختم شود، ولی حرف شما با بخش اول صحبتتان تناقض داشت. یعنی مقدمۀ بحث شما، شما را با رویکرد دیگری معرفی کرد. من دارم می‌بینم شما جایی برای خلاقیت قائل می‌شوید ولو ناخودآگاه. چرا این را گفتم، چون ازنظر معنی‌شناسی، تداعی ابعاد ناخودآگاهی هم دارد؛ یعنی همۀ تداعی‌ها خودآگاهانه نیستند، ولی قیاسْ خودآگاه و ارادی است. بنابراین، من با استناد به همین مسئله تصور می‌کنم شما جایی برای خلاقیت باز می‌گذارید.

دکتر بهلولی: من اعلام موضع نکردم بلکه طرح پرسش کردم که به‌نظرتان یک الگوی معماری و ریاضی‌وار است یا ذوق و سلیقه هم در آن دخیل است؟ درخصوص بحث قیاس و تداعی معنایی نیز، اول اینکه خانم دکتر مشیری هر دو را یکسان گرفته‌اند که جسارتاً فکر می‌کنم اشتباه است و خود من دومی یعنی تداعی معانی را قبول دارم و شما هم ظاهراً با من هم‌نظر هستید.

دکتر افراشی: من هیچ‌وقت نمی‌توانم عنصر خلاقیت را نادیده بگیرم.

دکتر علی‌نژاد: سؤال من این است که خلاقیت چگونه با بی‌طرفی نویسنده (پرهیز از اعلام نظر شخصی)، که ازجمله معیارهای اصلی نوشتن مقالات دانشنامگی است، در کنار هم قرار می‌گیرند؟

دکتر بهلولی: این پرسش شما ما را به این پرسش مهم می‌رساند که آیا در دایره‌المعارف‌نویسی، گذر از اول‌شخص به سوم‌شخص امکان‌پذیر است یا خیر؟ و آیا لزوماً دایره‌المعارف باید از منظر سوم‌شخص نوشته شود؟

دکتر قهرمان: اگر اجازه بفرمایید می‌خواستم یک مسئلۀ کلی را بیان کنم که البته مرتبط با پرسش شما هم هست. چگونگی نوشتن مقالات دانشنامگی بحثی کاملاً آکادمیک است. آقای دکتر ندوشن در مقالات متعددی این بحث را درمورد مقالات علمی و پایان‌نامه‌ها در قالب تحلیل گام‌های کلامی (move analysis) مطرح کرده‌اند که یک‌سری تحلیل‌های آماری انجام می‌شود و براساس داده‌هایی که گردآوری می‌شود (که باید کاملاً نمایانگر آن جامعۀ آماری باشد؛ مثلاً چند دانشنامۀ مختلف)، یک الگوی مشخص را درمی‌آوریم. برای مثال، یک‌سری گام‌ها گام‌های اختیاری و یک‌سری دیگر گام‌های رایج می‌شوند.‌

دکتر بهلولی: دربارۀ مقالات دانشنامگی هم چنین چیزی صدق می‌کند.

دکتر ندوشن: بله، من در مجلۀ دانشگاه تهران مقاله‌ای دربارۀ مقالات دانشنامگی دارم که کامل‌شدۀ سخنرانی‌ام در همین‌جاست. یکی از حوزه‌هایی که نظریۀ زبان برای اهداف ویژه (Language for specific purposes) می‌تواند در آن دخیل باشد، همین مقالات دانشنامگی است. نظریه (approach) یک‌سری گام‌های اجرایی را به method پیشنهاد می‌کند، آن‌گاه procedure آن گام‌های اجرایی را به مرحلۀ اجرا درمی‌آورد. در نگارش مقالات (چه پژوهشی و چه دانشنامگی)، می‌توانیم دو رویکرد top down یا bottom up داشته باشیم. می‌توانیم یک نگاه deductive داشته باشیم و یک نگاه inductive. در اولی، از کلیت به اجزا می‌رسیم، اما در دومی، از اجزا به کل می‌رسیم. من فکر می‌کنم برای اینکه صورت مدونی به دانشنامه‌نویسی بدهیم، راه صحیح این است که به‌صورت inductive وارد بحث شویم. لازم است اینجا یک خط تمایز هم بکشم و میان مفهوم «دانشنامه» و «دایره‌المعارف» تمایز قائل شوم؛ به همان سیاق که باید میان معرفت و علم تمایز قائل شد. اگر بحث ما دایره‌المعارف‌نویسی باشد، کشکول‌ها، گلچین‌ها، مجموعه مقالات و... هم می‌توانند جزوشان باشند. اما در دانشنامه، علمْ گردآوری می‌شود. در دانشنامه، براساس منحنی نرمال و توزیع c و t در علم آمار، تعداد مداخل دانشنامه را population حساب می‌کنیم و از آن نمونه می‌گیریم و آن‌گاه از آن نمونه، move analysis می‌کنیم و یک‌سری گام (move) استخراج می‌کنیم. دراین‌صورت، این گام‌ها برای نگارش مقالات دانشنامگی ضروری خواهند بود. اگر این گام‌ها در ۶۶ تا ۹۹ درصد مقالات دیده شده باشند، گام‌های رایج هستند و زیر ۶۶ درصدْ گام‌های اختیاری خواهند بود. با انجام چنین تحلیل‌هایی، ما خواهیم توانست یک چارچوبِ مدونِ برش‌خوردۀ بسیار تمیز تعریف کنیم و به‌عنوان یک دستور عمل در سطح جهانی مطرح کنیم. درواقع، یک شیوه‌نامه براساس یک پیکره خو‌‌اهد بود.

دکتر افراشی: اگر من بخواهم یک جمع‌بندی برای خودم داشته باشم، این تمایز اول‌شخص و سوم‌شخص که مطرح شد، یک تمایز دستوری نیست؛ یعنی یک نظر یا رویکرد را مطرح می‌کند و نباید به یک‌سری توصیفات دستوری خاتمه پیدا کند. فکر می‌کنم می‌توانیم در یک جلسه به این موضوع یا بحث «زمان»ی (tense) که این جملات در قالب آن نوشته می‌شوند بپردازیم. درست است که یک بُعد آن زبان است، ولی بُعد دیگرش ذهن و جهان هستند. درحقیقت، این سه‌گانه رویکرد به دانشنامه‌نگاری را نان می‌دهد.

دکتر بهلولی: سؤال من این بود که آیا گذر از اول‌شخص به سوم‌شخص ممکن هست با خیر؟ یعنی آیا می‌توانیم اندوختۀ شناختی، ژنتیکی، محیطی، جغرافیایی، و فرهنگی خود را کاملاً رها کنیم و موقع نگارش، کاملاً لخت و عور، با زبان علمیِ دقیقِ موشکافانۀ مدرّجِ مرحله‌ای بنویسیم. اعتقاد من این است که اگر در مقاله‌نویسی (چه علمی-پژوهشی چه دانشنامگی) یک الگوی شفاف داشتیم، با این کثرت گونه‌های دانشنامه‌نویسی مواجه نبودیم؛ شاید پاسخ شما این باشد که بعضی از اینها دانشنامه نیستند و دایره‌المعارف‌اند. اما مسئله یک‌مقدار پیچیده‌تر است. بحث بر سر این نبوده که از آن خطوطْ آگاهی نداشتند و چون نمی‌دانستند، رفته‌اند دایره‌المعارفی را شروع کرده‌اند که هیچ‌کدام از اسلوب‌های دانشنامه‌های کلاسیک را ندارد. ازنظر من، اتفاقاً با آگاهی تمام این مرحله را پشت سر گذاشته‌اند. به‌عبارتی، مراحل گوناگون تاریخی دایره‌المعارف فقط دوره‌های تاریخی به‌لحاظ اعصار و ابزارها نیست. امروزه دایره‌المعارف به‌لحاظ معرفتی به‌طوری نگاشته می‌شود که می‌تواند در نقطۀ مقابل یک دایره‌المعارف حتی ابتدای قرن بیست و یکمی قرار بگیرد و هر دو را می‌توان دانشنامه نامید بی آنکه یکی را با معیار غیرعلمی بودن کنار بگذاریم. در همین کتابخانۀ خودمان سه چهار دانشنامه داریم که اصلاً مدخل ندارد و فصل به فصل است. این امر به ما می‌گوید: گذشت دورانِ سوم‌شخصِ با فاصله و با زاویه دید دانای کل. اصلاً جدا شدن از زاویه دید شخصی در نگارش، اگر نگوییم امری محال، تا حدود خیلی زیادی غیرممکن است.

دکتر ندوشن: بالاخره شما در نگارشْ زاویه دید شخصی خودتان را دارید؛ واژگانی که هر فرد در نگارش استفاده می‌کند با فرد دیگر متفاوت است. بحث من این است که ماهیت برخی از انواع نگارش به‌گونه‌ای است که به شما اجازه می‌دهد ذوق‌آزمایی کنید، اما برخی دیگر از انواع نگارشْ این اجازه را به شما نمی‌دهد. برای مثال، در متن‌های حقوقی صادره در دادگاه از کلمات ثابت و مشخصی استفاده می‌شود. بحث من این است که چون ما یک مرکز تخصصی دانشنامه‌نویسی هستیم، تکلیفمان روشن می‌شود که فقط علم را گردآوری کنیم، آن‌گاه دانشنامه‌های مختلف را براساس آنچه در بالا توضیح دادم بررسی کنیم و گام‌هایی برای نگارش مقالات احصا کنیم.

دکتر بهلولی: اینکه ما چه محتوایی را در دانشنامه پوشش دهیم (علم یا دانش)، یک بحث دیگر است. عرض من این است که اگر قرار باشد من و خانم دکتر علی‌نژاد مقاله‌ای دربارۀ سعدی بنویسیم، فقط واژگان و اصطلاحات هریک از ما تفاوت ندارد بلکه به دریافت ما از موضوع تفاوت دارد و دو خروجی متفاوت می‌دهد.

دکتر قهرمان: باید دید مخاطب دانشنامه کیست. اگر بخواهم مثال بزنم، کتاب «زبان خوراکی‌ها» تألیف دکتر جزایری را نام می‌برم که بیش از پنجاه بار تجدید چاپ شده و یک اثر دانشنامگی است، گرچه در عنوانش اسمی از دانشنامه یا دایره‌المعارف نیامده است. مقصودم از این مثال این است که مخاطب را باید درنظر گرفت. اگر به تعبیر دکتر ندوشن، مخاطب آثار ما جامعۀ متخصص دانشگاهی است، باید معیارهای خاص آن را در نظر گرفت که برمی‌گردد به تحلیل ما و الگوهای برآمده از آن.

دکتر بهلولی: قطعاً بحث مخاطب یکی از ملاک‌هاست. اما بحث من این است که اگر دو فیلسوف کونتینانتال و آنالتیک بخواهند دربارۀ جان دیویی یک مقاله بنویسند، خروجی‌شان دو دیوییِ متفاوت است. می‌خواهم بگویم برای نگارش مقالۀ دانشنامگی آیا می‌توانیم از دریافت و تفسیر و جهان‌بینی خودمان جدا شویم و یک متن پالودۀ مرجع برای مخاطب بنویسیم که وقتی آن را خواند، بگوید این همان دیویی است که در واقعیت است نه آن‌که در ذهن نویسنده است. حال ممکن است مقالات مختلفی براساس دیدگاه نویسندگان مختلف دربارۀ دیویی داشته باشیم، چه معیاری داریم که بدانیم کدام دریافت درست‌تر است؟

دکتر ندوشن: اگر عینی (objective) باشد، همه یکسان می‌نویسند. دعوا آنجا رخ می‌دهد که انتزاعی (subjective) می‌شود.

دکتر بهلولی: وقتی از فیزیک و شیمی و ریاضی صحبت می‌کنیم، بحث‌ها شفاف‌تر است. وقتی بخواهیم دربارۀ ادبیات و فلسفه و زبان‌شناسی صحبت کنیم...

دکتر ندوشن: من از ابتدا، حرفم این بوده دقت (precision)، دقت، دقت. دقت در تعاریف. حالا چه من تعریف کنم چه شما یا فردی دیگر. اگر تعریفْ objective باشد، این موضوع برطرف می‌شود. برای همین است که من گفته‌ام برویم سمت operational definition.

دکتر بهلولی: به‌نظرم شما objective را با کمّی‌گرایی درست می‌گویید.

دکتر ندوشن: منظور من از objective، از نقطۀ ارشمیدسی است؛ یعنی خودمان را از دل مقاله بکشیم بیرون و describe کنیم.

دکتر بهلولی: من همین را به بحث و سؤال گذاشتم...

دکتر قهرمان: ببینید اینجا بحث تکثرگرایی مطرح است. درست است که ما یک سازمان آکادمیک هستیم، ولی قرار نیست حرف اول و آخر را بزنیم. ما براساس دیدگاه‌هایمان و تحلیل‌هایی که براساس یک تحقیق کرده‌ایم، یک‌سری مقالۀ دانشنامگی می‌نویسیم که قطعاً جامع و مانع و کامل نیست. اصلاً قشنگی کار علم همین است که در یک دوره بخشی را می‌نویسید و قطعاً کمبودهایی هم دارید. به سیاست‌های حاکم بر سازمان و معیارهایی که بر ما تعریف می‌شود هم باید توجه کرد. به‌نظر من، راه صواب همان تحلیل دانشنامه‌ها براساس move analysis است و یافتن گام‌هایی برای نگارش مقالات دانشنامگی. ضمن اینکه از نقش سرویراستار هم نباید گذشت که در متن مقالات اثرگذار است.

دکتر اسمعیلی: من سخنرانی دکتر ندوشن را شنیده‌ام، ولی مقاله‌شان را نخوانده‌ام. تا آنجا که به یاد دارم، آن سخنرانی براساس تحلیل دانشنامۀ ادبیات جهان بود. به‌نظر من، جای انجام چنین تحلیلی بر یک نمونۀ فارسی خالی است. و آن‌گاه می‌توان بحث کرد که آیا می‌شود به گام‌های قطعی رسید یا خیر؟ نکتۀ دوم اینکه من هم معتقدم نظر نویسنده در مقاله جاری و ساری خواهد بود و دستیابی به مقاله‌ای که صد در صد عاری از نظر نویسنده باشد سخت خواهد بود.

دکتر افراشی: من یک دلیل شناختی دارم: انسانِ بدون احساسات و ایدئولوژی وجود ندارد؛ اگر این دو را از انسان بگیریم، می‌شود هوش مصنوعی. چنین مقاله‌ای را می‌شود از هوش مصنوعی انتظار داشت، اما وقتی دو انسان آن مقاله را می‌نویسند، قطعاً با هم فرق دارند.

تدوین گزارش: مسعود امیرخانی


نظر شما :