گزارش اولین نشست از سلسله نشستهای "روش‌های پژوهش در علوم انسانی و اجتماعی: رویکردهای نو پدید و چالش‌های پیش‌رو"

۱۷ آبان ۱۴۰۲ | ۱۳:۵۹ کد : ۲۴۴۹۹ خبر و اطلاعیه
تعداد بازدید:۱۶۶
اولین نشست از سلسله نشست همایش علمی «روش‌های پژوهش در علوم انسانی و اجتماعی: رویکردهای نوپدید و چالش‌های پیش‌رو» ۱۳ اردیبهشت‌ماه ۴۰۲ برگزار شد. مدیریت این نشست بر عهده دکتر فرزانه میرشاه‌ولایتی و ارائه دهندگان؛ دکتر سیدمحمدهادی گرامی و عبدالمجید مبلغی بودند.
گزارش اولین نشست از سلسله نشستهای "روش‌های پژوهش در علوم انسانی و اجتماعی: رویکردهای نو پدید و چالش‌های پیش‌رو"

معنا و کاربرد روش‌شناسی و روش تحقیق در علوم انسانی
در ابتدای نشست دکتر مبلغی(استادیار علوم سیاسی و رئیس پژوهشکده تمدن اسلامی) با موضوع «معنا و کاربرد روش‌شناسی و روش تحقیق در علوم انسانی» سخنرانی کرد و در مقدمه سخنانش گفت: در این نشست به بررسی چند گام اصلی می‌پردازم، ابتدا روش‌تحقیق و روش‌شناسی تعریف خواهد شد. دو مسیر را چشم‌انداز خود در این نشست قرار می‌دهم، در یک مسیر به روش‌شناسی‌های مؤثر پرداخته می‌شود؛ سپس روش‌شناسی بومی مورد بررسی قرار می‌گیرد. سرانجام به میزان بهره‌گیری از روش‌شناسی‌ها در حوزه مطالعات بومی و استفاده از روش‌شناسی گفتمان در مطالعات تمدن ‌می‌پردازم.
دکتر مبلغی در ادامه و در تعریف روش تحقیق و روش‌شناسی گفت: بحث با تعریف روش‌شناسی و روش‌تحقیق آغاز می‌شود، روش‌شناسی چارچوب عقلانیت و منطق نظری است که بر دو حوزه حاکم است؛ شیوه مراجعه به داده و سطح مراجعه به داده. در سطح نخست، ما با یک منطق درونی یا منطق افقی روبه‌رو هستیم که امکان روش‌شناختی را موجودیت می‌بخشد اما، در سطح دوم روش‌شناسی در دو بعد مکانی(هم‌افقی در مواجه با داده) و زمانی (هم‌شتابی) شکل می‌گیرد. سطح زمانی عبارت است از هم‌شتابی(از نظر زمانی) یا هم‌افق شدن در مواجه با داده همراه با ‌گونه‌ای کشسانی در زمان اتفاق بیافتد. درواقع ‌به‌عنوان دارنده یک منطق روش‌شناختی باید بتوانیم از چشم‌اندازی به موضوع مطالعه‌ای که در حال انجام آن هستیم بنگریم که با اقتضاعات مطالعه هم‌زمان باشد.
روش تحقیق به مطالعه زنجیره آمادها و تدارک‌های پیش از هنگام مطالعه می‌پردازد و به توانمندی‌هایی که برای شناخت داده‌ها ضرورت دارد، معطوف است. برای نمونه توانمندی آشنایی با زبان‌های مختلف، توانمندی‌های محیطی برای شناخت داده مانند این‌که بدانیم چگونه از دایره‌المعارف‌ها استفاده کنم. بنابراین ظرفیت‌های درونی پژوهشگر در وهله نخست و ظرفیت‌های بیرونی(توانمندی‌های محیطی) و امکان‌های پروتکلی(قوانین) که این موارد را به هم وصل ‌می‌کند، در روش‌تحقیق مد نظر است. براین اساس روش‌تحقیق را ‌می‌توان این‌چنین تعریف کرد؛ هرآنچه نقش تمهیدی دارد از آشنایی با عرصه پژوهش گرفته تا دانستن زبان‌ها و پیش نیازهای مرتبط با پژوهش، توانمندی‌های فنی و نگارشی و صفحه‌آرایی که همچنین هرآنچه را که نقش تنظیمی دارد مانند طرح‌نامه‌نویسی، فرضیه‌نویسی، پرسش‌های فرعی و اصلی را نیز شامل می‌شود. روش تحقیق هر چیزی که نقش ابزاری دارد مانند تکنیک گرد‌آوری داده، مشاهده، ارجاع‌دهی و تفکیک بین متن و ادبیات را نیز دربر ‌می‌گیرد. در توضیح دقیق‌تر درباره تبیین روش‌شناسی از روش‌تحقیق می‌توان گفت؛ روش‌شناسی گویای عقلانیت و روش تحقیق تکنیک شیوه انجام پژوهش است. به دیگر سخن روش‌شناسی مبحثی ناظر برحوزه آگاهی و روش‌تحقیق ناظر بر حوزه آمادهاست. روش‌شناسی به استراتژی‌های فکری(منطق خِردنگر) مؤثر بر انجام پژوهش و روش‌تحقیق به تکنیک‌ها یا تاکتیک‌های(منطق کلان‌نگر) مؤثر بر انجام پژوهش ناظر است.
شکل‌گیری روش‌شناسی
دکتر مبلغی در مبحث دوم به ویژگی‌ها، نحوه بروز و ظهور و شکل‌گیری روش‌شناسی پرداخت و گفت: روش‌شناسی‌ها الهام‌گیرانه، انعکاسی و انتقادی هستند. روش‌شناسی‌های الهام‌گیرانه و انعکاسی ارائه‌دهنده چشم‌اندازهایی برای مطالعه هستند که به‌دنبال مراجعه پژوهشگر به پژوهش‌های مؤثر و تاریخ‌ساز حاصل می‌شود. معمولاً روش‌شناسی‌ مذکور به‌صورت پسینی دریافت می‌شود. روش‌شناسی‌ها چون دارای خط‌ مشی‌های فنّی در همان سطح بالا برای مراجعه به داده‌ها هستند، دارای جنبه اکتشافی‌اند. روش‌شناسی‌ها ابزار شناخت هستند یعنی به خودی خود ارزشی ندارند و کارکرد آن‌ها تبعی(پیرو) است. در این میان این پرسش مطرح می‌شود که آیا روش‌شناسی‌ها مترادف با ایدئولوژی هستند؟ در پاسخ باید گفت، روش‌شناسی‌ها ایدئولوژی نیستند بلکه آن‌ها معرف آگاهی سطح پایین‌تری ازایدئولوژی‌اند. ویژگی دیگر انتقادی بودن روش‌شناسی‌ها است. روش‌شناسی‌ها ابزارهای مؤثری برای توسعه نگرش انتقادی هستند؛ به محض این‌که نگاه پژوهشگر به روش‌شناسی، انتقادی نباشد باید مراجعه به حوزه مطالعه در قالب سنّت لحاظ شود که رویکرد پاسداشتی ‌می‌یابد. روش‌شناسی‌ها در سه‌گونه مدرن، پسامدرن و کلاسیک طبقه‌بندی می‌شوند. پژوهشگران در روش‌شناسی‌های مدرن در پی کشف واقعیت هستند؛ در روش‌شناسی‌های پسامدرن مسئله شناخت نحوه بروز و ظهور حقیقت است و موقعیت جایگزین حقیقت می‌شود. روش‌شناسی کلاسیک، به گونه دلداه کشف حقیقت هستند. بر این اساس به یک تیپولوژی(گونه‌شناسی) جهت ایجاد تمایز میان انواع روش‌شناسی‌ها می‌رسیم، تصور بر این است روش‌شناسی‌های مدرن بین روش‌شناسی‌های پسامدرن و کلاسیک میان‌دار هستند. در روش‌شناسی‌های کلاسیک و مدرن تقدّم و تأخر در معرفت‌شناسی و هستی‌شناسی طرح می‌شود؛ در حالی که روش‌شناسی پسامدرن از همان ابتدا شیوه را تغییر می‌دهد و معرفت‌شناسی را بر هستی‌شناسی مقدّم ‌می‌داند. «چگونه دیدن» مقدم بر این است که چه چیزی وجود دارد. روش‌شناسی‌های کلاسیک و مدرن هم‌داستان هستند و در مقابل پسامدرن صف‌آرایی می‌کنند و همچنین به شیوه‌ای دیگر مدرن در مقابل پسامدرن و کلاسیک صف‌آرایی می‌کند؛ که در آن به فیزیک و متافیزیک پرداخته می‌شود. روش‌شناسی‌های کلاسیک تابعی از متافیزیک هستند، در صورتی‌که روش‌شناسی‌های مدرن و پسامدرن دلداه فیزیک هستند. بر این اساس فهرستی از روش‌شناسی‌ها ارائه ‌می‌شو؛ بهره‌گیری از منطق ارسطو را باید ویژگی روش‌شناسی کلاسیک دانست. ‌بهره‌گیری از منطق ارسطو را ‌می‌توان در حوزه علوم اسلامی و مسیحی سراغ گرفت؛ مسیحی‌ها معمولاً از ارسطو (در معنای کلی آن) و مسلمانان هم از ارسطو در دو شاخه سینوی و شهودی آن( ایرانی) و ابن رشدی (غرب اسلامی) پیروی می‌کنند. عمده‌ترین شاخص گونه‌شناسی‌های مدرن، روش‌شناسی پوزیتیویسم(اثبات‌گرایی) است. روش‌شناسی تفهّمی مانند روش‌شناسی «وبر» به بحث از سرشت متمایزآگاهی در ارتباط با قوای شناختی متفاوت آدمی ‌می‌پردازد. در ارتباط با روش‌شناسی‌های تاریخی از رویکرد هگل می‌توان نام برد. روش‌شناسی انتقادی شامل روش‌شناسی‌هایی مانند روش‌شناسی بنیامین است. البته مهّم‌ترین مصداق روش‌شناسی انتقادی، عقلانیت ارتباطی هابرماس است که خِردورزی منتشر در سپهر همگانی را در دستیابی به آگاهی لحاظ می‌کند. روش‌شناسی‌های تفسیری نوع دیگری از روش‌شناسی‌ها است که در آن شناخت در سطح مؤلف، متن و مخاطب محدود می‌شود. پدیدارشناسی یکی دیگر از انواع روش‌شناسی‌هاست که گونه‌های مختلفی دارد مانند پدیدارشناسی هایدگر. یکی دیگر از انواع روش‌شناسی‌ها روش‌شناسی ‌زبان‌شناختی است و از جمله این روش‌شناسی ‌می‌توان به روش‌شناسی نشانه‌شناسانه سوسور اشاره کرد.
 در فراز بعدی بحث به روش‌شناسی بومی ‌می‌پردازیم. در بومی اندیشی بحث معناشناسی مطرح می‌شود. در این زمینه مطالعات فوق‌العاده مفیدی صورت گرفته و توانسته است ایجاد تحول کند و رویکردی تحلیلی، زمان آگاه و انتقادی پدید آورد. برای دستیابی به این همه این تلاش باید درکی(فهمی) از بروز و ظهور نظام آگاهی در پس آن حوزه مطالعاتی کسب کند؛ ‌به‌عنوان نمونه در المیزان علّامه، در رویکرد شیخ انصاری به دانش اصول، در رویکرد واقع‌نگر خواجه نظام‌الملک طوسی در مباحث مرتبط با سیاست‌نامه و اندیشه ایرانی، در دانش عمران ابن خلدون و در همه کتاب‌هایی که تولید محتوا فاخر داریم بختی برای درک منطق روش‌شناسی داریم.
دستیابی به روش‌شناسی بومی
دکتر مبلغی در ادامه سخنانش با طرح این پرسش که چگونه می‌توان به روش‌شناسی بومی دست یافت، شرح داد: زمانی‌که یک حوزه مورد مطالعه قرار ‌می‌گیرد در واقع آن را به‌صورت یک سنّت درمی‌آوریم. رویکرد مواجهه با سنّت به دو صورت است: رویکرد احیاء تراث و رویکرد نگرش انتقادی. رویکرد احیاء تراث به تقلید و تکثیر منتج می‌شود. در رویکرد انتقادی دو مسئله ممکن است نتیجه شود؛ نو‌اندیشی و روش‌شناسی. نواندیشی به این‌صورت است که با ‌بهره‌گیری از سنّت منطقی حاصل شود و ذیل آن پرسش‌نگرانه به مسئله مورد بررسی بازگردیم اما اگر به میراث به شیوه انتقادی بنگریم و به‌دنبال زایش از متن باشیم و گسترشی پایه‌ای حاصل شود، در شرایطی که روش‌شناسی بومی مدنظر باشد، با نگرش انتقادی روبه‌رو هستیم. بر این اساس می‌توانیم به ویژگی‌های روش‌شناسی بومی بپردازیم، درواقع روش‌شناسی بومی حاصل مراجعه انتقادی به‌نظریه‌های موفق است؛ رجوع به سنّت جهت ارائه چارچوب نظری در افق‌ها و سطوح جدید. ویژگی‌های روش‌شناسی بومی از این قرار است: انتقادی بودن (اجازه می‌دهد سنّت از گذشته، حال و آینده انتقاد کند) و کاشفانه و شناختی بودن (آنچه را که در راستای سنّت است کشف می‌کند). در این رویکرد انتقادی بودن مترادف است با پرسشگرانه بودن و شکّ کردن در مفروضات پیشین. بر این اساس اگر بخواهیم از المیزان علّامه طباطبایی منطق شناختی استنباط کنیم، شیوه معنایابی روش‌شناسی در دو حوزه از المیزان حاصل ‌می‌شود: مبنای شناخت در المیزان و شیوه مراجعه معتبر در المیزان. در شناخت المیزان با چند مؤلفه روبه‌رو می‌شویم: وجود نفس شناسنده مستقل، وجود عین شناسایی شونده و واقع‌گرایی معرفتی. در گام نخست شیوه مراجعه به قرآن در رویکرد علّامه مورد بررسی قرار می‌گیرد ذیل رویکرد عقلانی است که مراتب شناخت قرآن با دو ستون رویکرد سیاقی و رجوع به شواهد بیرونی دیده ‌می‌شود. نکته این‌جاست که رویکرد نوآورانه علامه در زمینه رجوع به قرائن بیرونی در میان دیگر مفسران تاریخ نقش بدعت‌گذارانه دارد.

نمونه بهره‌گیری از روش‌شناسی در مطالعات تمدنی
عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی ادامه داد: یکی از بحث‌های مهّم در مطالعات اسلام فهم کل‌نگر از شیوه بروز و ظهور تمدن اسلامی است، جهت گنجاندن آن در یک چارچوب. برای دستیابی به این رویکرد بسیار خطیر باید به روش‌شناسی متوسل شد. روش‌شناسی که برای نمونه ذکر ‌می‌شود، تبار شناسی فوکو است. برای تبارشناسی تاریخ تمدن اسلام باید بر شناخت چگونگی مشروعیت یافتن نهادها متمرکز شویم. نهادهای تأسیس شده از جمله نهاد نبوّت و خلافت که در پژوهشی از این دست مورد تأمل قرار می‌گیرد باید از نقطه‌نظر چگونگی شکل‌گیری مورد بررسی قرار گیرد و ذیل آن چندوچون اعمال و اظهارات گفتمان آشکار شود. توضیخ بیشتر اینکه این روش‌شناسی، روش‌شناسی ‌زبان‌شناسانه است؛ بنابراین شیوه‌های مسلمان بودن و زبان عمومی مسلمان بودن در ادوار مختلف مدنظر قرار می‌گیرد. برای بررسی این مهم باید بکوشیم تا درکی از نحوه پدیداری و اهمیّت‌یابی اظهارات و آرایشی از مفاهیم مرکزی به‌دست آوریم و این غایتی‌ روش‌شناسانه است. به زبان دیگر تحلیلی که با استفاده از منطق فوکو مطرح می‌شود تحلیل سازوکارهای موجود در جامعه است و برای حصول این مهم از منطق فوکو و تبارشناسی فوکو، و تحلیلی که منجر به شناسایی ساز و کارهای قدرت در تاریخ شود، استفاده می‌شود.

 گذار از داده به دانایی در مطالعات تاریخی_اسلامی با تأکید بر سطوح روش تحقیق
در ادامه نشست دکتر هادی گرامی(استادیار و رئیس پژوهشکده مطالعات علوم قرآنی) با موضوع «گذار از داده به دانایی در مطالعات تاریخی_اسلامی با تأکید بر سطوح روش تحقیق» سخنان خود را ارائه کرد و گفت: آشفتگی‌هایی در مباحث روش‌شناسی علوم انسانی با توجه به رویکردهای کمّی و کیفی وجود دارد، تا حدی این آشفتگی‌ها در مطالعات اسلامی و الهّیات نسبت به رشته‌های دیگر بیشتر است؛ بسیاری از دانشجویان و حتّی استادان در مقاطع تحصیلات تکمیلی درخصوص مباحث مربوط به کاربست روش‌شناسی اتفاق نظر ندارند و این‌که دانشجویان رشته‌های مذکور، کمتر با روش‌شناسی‌های مدرن و پسامدرن روز آشنا هستند؛ یک معضل دیگر در رشته‌های مذکور این است که عدّه‌ی به‌دنبال فروکاستن و کم‌اهمیّت دانستن این رشته‌ها ‌به‌عنوان رشته‌های دانشگاهی هستند از این‌رو برای حل این چالش چاره‌ای جز ترسیم چشم‌اندازی اولیه از مباحث روش‌شناسی و سپس بررسی اجزای آن وجود ندارد.
دکتر گرامی ادامه داد: در گام نخست باید مطالعات اسلامی در ایران را به دو گونه تاریخی_ برون‌دینی و الهیاتی_ درون دینی تقسیم کرد. در نظر کلی به انواع علوم و راه‌های دستیابی به معرفت پرداخته ‌شود، در مجموع ‌می‌توان از سه گونه: «دانش‌های تجربی»، دانش‌های «تاریخی و انسانی» و دانش‌های «فلسفی و برهانی» یاد کرد. چنین به‌نظر می‌رسد که مطالعات اسلامی_ تاریخی و مطالعات اسلامی_ الهیاتی باید در دو گونه متمایزی از دانش‌ها طبقه‌بندی شوند. هدف دانش تجربی تبدیل داده‌های مشاهده‌ شده به گزاره‌های علمی است که در روش‌شناسی آن بحث از نوعی استقراء خواهد شد؛ دانش‌های تاریخی و انسانی که هدف آن تبدیل داده‌های تاریخی و اجتماعی به روایت‌ها و تفسیرهاست که داده‌های تاریخی می‌تواند به‌صورت متنی یا شواهد تاریخی(مثل سنگ نوشته‌ها) نیز باشد و علوم برهانی مثل ریاضیات و فلسفه تحلیلی(منطق، کلام و اصول فقه) که روش مورد استفاده برای این موضوعات نیز منطق می‌باشد. بر این اساس، مطالعات اسلامی_تاریخی باید ‌به‌عنوان زیرمجموعه‌ای از دانش‌های انسانی_تاریخی با روش‌شناسی‌های خاص خود در نظر گرفته شود؛ این درحالی است که مطالعات اسلامی_الهیاتی از سنخ دانش‌های فلسفی و برهانی است.


 اوّلین نکته‌ی که مطرح می‌شود تفکیک حوزه‌های دانایی و دانش از یکدیگر می‌باشد، اگر قادر به اثبات‌گرایی در علوم انسانی باشیم آن‌گونه که «آگوست کنُت» مطرح کرد، این روایت (بنده) زیر سؤال خواهد رفت، که علوم برهانی و استدلالی را از سایر علوم باید جدا کنم، همان‌گونه که علوم انسانی از اقتصاد، مدیریت و فلسفه جداست و نباید از روشناسی‌های علوم تجربی برای علوم انسانی استفاده کرد. در مطالعات اسلامی موضوعی که خیلی مهّم است خلاقیت تفسیری می‌باشد، که قدرت تفسیر و ارتباط دادن شواهد مختلف را با یک قدرت خلاقانه داشته باشید. در تحلیل استدلالی و برهانی، نیاز به خلاقیت نیست، ولی در روایت‌های تاریخی و علوم انسانی همواره نیاز به یک خلاقیت است، به این صورت که شواهد تاریخی را به یکدیگر متصل می‌کنیم تا به یک کلام روایت منتج شود، این درجه خلاقیت در علوم تاریخ‌نگاری‌نوین، نسبت به تاریخ‌نگاری سنتی تشدید می‌شود. ژانر تاریخ‌نگاری نوین بیشتر تاریخ‌محور است و عموماً به تاریخ اقوام می‌پردازد. نکته مهّم روش‌شناسی که اینجا وجود دارد، این است که تاریخ‌نگاری سنّتی بیشتر به موضوعات عینی می‌پردازد، ولی در تاریخ‌نگاری نوین قرار است تاریخ‌نگاری یک امر غیرعینی و انتزاعی باشد. وقتی مبنا بر استفاده از امور غیرعینی است، کار بسیار پیچده خواهد شد. در تاریخ‌نگاری کلاسیک بسیار آسان‌تر می‌توان فرضیه را طرح کرد؛ مثال اینکه فلان اتفاق در جنگ جهانی دوّم رُخ داده است یا خیر؟ به نقل از درویزن، کار مورخان یک اقدام علمی نیست، بلکه یک تفسیر است.
چنین به‌نظر می‌رسد که مراحل گذار از داده به دانایی (براساس روش‌شناسی) در مطالعات اسلامی _تاریخی اساساً باید براساس روش‌شناسی‌های معطوف به دانش‌های انسانی_تاریخی صورت گیرد. این مراحل در تقسیم‌بندی کلی شامل: پارادایم‌شناسی، رویکردشناسی، چارچوب نظری، چارچوب مفهومی، تکنیک تحلیل متن و روش تحقیق به معنای اخصّ آن است.


دکتر گرامی افزود: پارادایم در کتاب‌های مختلف بسیار مورد بحث قرار گرفته‌است؛ مثلاً در مطالعات اسلامی، به یکسری دوگانه‌های پارادایمی اشاره شده است، یکسری از مردم در پارادایم درون دینی و یکسری در پارادیم غیردینی و آکادمیک فعال هستند. در حوزه تفسیر متن، دو کلان پارادایم وجود دارد، تاریخ‌نگری و پدیدارشناسی. امّا برای رویکردشناسی، می‌توان ‌به‌عنوان مثال مطالعات تاریخی_اسلامی، تاریخ سیاسی، تاریخ فرهنگی را عنوان کرد. برای چارچوب نظری ‌به‌عنوان مثال رویکرد «هِنری تاچِل» یا جریان‌های ایرانی اسلامی ذکر کرد؛ چارچوب مفهومی، مفاهیمی که در نظریه وجود دارد و نیاز به توضیحاتی در مورد آن است، گفته می‌شود؛ تکنیک تحلیل متن، روش معمول که بر اساس دانش زبانی و عقلانی که در مواجهه با متون به‌کار برده می‌شود را گویند. تحلیل گفتمانی، تحلیل مضمونی، تحلیل محتوا، معناشناسی ساختاری، روابط هم‌نشینی و ریشه‌شناسی تکنیک‌هایی برای تحلیل متن هستند که مورد استفاده قرار می‌گیرند. فیش‌برداری، ایده‌پردازی و سابقه پژوهش سطح دیگری از روش تحقیق(البّته خُردترین سطح روش تحقیق) است که همه پژوهشگران باید در مورد آن اطلاعات داشته باشند. جدول سطوح تحقیق در مطالعات تاریخی_اسلامی ضرورت دارد وقتی تحقیقی از منظر مطالعات اسلامی انجام می‌شود، حتماً باید پارادایمی داشته باشد و امکان خودآگاهی در قبال آن تحقیق ایجاد شود؛ این‌که بعضی ممکن است خودآگاهی داشته باشند و بعضی نه؛ اصولاً رسیدن به خودآگاهی پارادایمی بسیار مهّم است. از نظر رویکردشناسی، قطعاً باید پژوهش رویکردی داشته باشد؛ و می‌تواند خودآگاه یا ناخودآگاه باشد. چارچوب نظری و مفهومی، در مطالعات اسلامی ضروری نیستند و اگر وجود داشته باشند خودآگاه هستند. تکنیک تحلیل متن ضروری است و می‌تواند خودآگاه یا ناخودآگاه باشد. روش تحقیق فی‌الامر اخصّ، ضروری و خودآگاه است. روایتی که در علوم انسانی وجود دارد این است که این موارد را شناسایی کنیم و نخواهیم از روش‌شناسی علوم تجربی استفاده کنیم./پایان


نظر شما :