دومین همایش ملی «فلسفه برای کودکان»/ گفتگو با دکتر روح الله کریمی

۱۴ آبان ۱۴۰۴ | ۱۴:۴۹ کد : ۲۷۰۶۳ مصاحبه با استادان
تعداد بازدید:۱۱۲

«به نام او»

«فلسفه برای کودکان در ایران»

دکتر روح‌الله کریمی از استادهای شناخته‌شدة حوزة «فلسفه برای کودکان» و دانشیار گروه مطالعات فکرپروری کودکان و نوجوانان در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی  است. او سال‌هاست که در زمینة پرورش تفکّر، تربیت اخلاقی و گفت‌وگوی فلسفی با کودکان و نوجوانان فعالیت می‌کند.

او تحصیلات خود را در رشتة فلسفه در دانشگاه تهران به پایان رسانده است. دکتر کریمی اکنون در تلاش است تا بتواند علاوه بر تعمیق و تدقیق مبانی فلسفی برنامة فلسفه برای کودکان، شیوه‌های کاربردی و جدید و جذاب کار در کلاس با کودکان و نوجوانان را بکاود. از جمله آثار او می‌توان به کتاب‌های «حلقة کندوکاو اخلاقی»، «گفت‌وگوهای فلسفی در کلاس درس»، «دانشگاه کندوکاومحور» و «بازی‌ها، تمرین‌ها و فعالیت‌های فکری-فلسفی» اشاره کرد؛ آثاری که همگی بر شیوه‌های نوین آموزش و به ویژه استفاده از شیوة کندوکاومحور در آموزش تأکید دارند. دکتر کریمی در کنار تدریس و پژوهش، به تربیت مربی و طراحی برنامه‌های آموزشی فبک نیز پرداخته است و «پایگاه فکرپروری ایران» حاصل تلاش‌های اخیر ایشان در این حوزه است. 

۱) برنامة فبک چه نسبتی با آموزش رسمی در مدارس، دارد؟

به نظر می‌رسد فلسفه برای کودکان در ابتدای پیدایش خود، قرار بود درسی در کنار سایر دروس باشد. یعنی علاوه بر دروس دیگر، این درس هم تحت عنوان فلسفه به برنامة درسی اضافه بشود. بنیان‌گذاران، فبک را برنامهای تا حدّی الزامی می دانستند که قرار بود از سن ده سال به بالا اجرا بشود. جلوتر که آمدیم، اوضاع فرق کرد. علاوه بر اینکه دامنة سنی به کودکان خردسال(حتّی سه سال) تغییر کرد، کلیت برنامة درسی و شیوة آموزش نیز تحت تأثیر قرار گرفت. به تدریج برخی به این نتیجه رسیدند که اضافه‌کردن درسی به بقیة دروس، ممکن است باعث سنگین‌‌ترشدن برنامة درسی شود. در نتیجه، پیوستگی (integrity) مورد انتظار که قرار بود درس فلسفه متکفل آن باشد و کودک بتواند بین جزایر دروس مختلف با استفاده از این درس ارتباط برقرار کند، نهایتاً محقق نشود. یکی از کارکردهای درس فلسفه این است که چسبی بین دروس مختلف باشد؛ نه اینکه بر مشکل مجمع‌الجزایر دروس برنامة درسی اضافه شود. پس خود درس فلسفه اگر بخواهد درست اجرا بشود، باید به شکل تلفیقی بین دروس دیگر جا بگیرد.

از جنبة دیگر همان‌طور که اشاره شد وقتی در کنار فلسفه برای کودکان به سایر دروس هم توجّه کنیم، پارادایمی را شکل می‌دهیم. به نظر می رسید که لازم بود این روح فبک، به سایر دروس هم سرایت کند و اجازه دهیم سایر دروس را نیز تحت تأثیر قرار دهد.

از این دو جنبه، این نظر به وجود آمد که فلسفه باید درسی تلفیقی در سایر دروس باشد. پس ما باید به بعضی از مسائل و موضوعات فلسفی در بقیة دروس بپردازیم و این همان «پیوستگی» و «عقلانیت» است. مثلاً در «ریاضیات»، به چیستی مفهوم عدد پرداخته می‌شود. مهم است که کودکان به صورت عمیق، با مفاهیم آشنا شوند. خیلی وقت‌ها کودکان به ظاهر چیزهایی را یاد می‌گیرند و آن‌ها را در آزمون نیز ارائه می‌دهند، ولی معنا و مفهوم آن‌ مباحث را به‌طور عمیق و دقیق نمی‌دانند. ممکن است که دانش‌آموز بتواند انتگرال و مشتق بگیرد، امّا معنای دقیق این مفاهیم را نداند. مثلاً در درس «علوم» مباحث ماهیت علم، تفاوت میان علم و شبه علم، مرزهای علم، روش علم و اخلاق علم اهمیت دارند امّا مورد توجه قرار نمی‌گیرند. اینجا همان جایی است که پای فلسفه به میان می‌آید. این دسته می‌گویند نیازی نیست، که درس دیگری داشته باشیم. می‌توانیم در خود کتاب علوم، به این مباحث توجّه کنیم.

همچنین به لحاظ روشی، شیوة کندوکاومحور که در برنامة فلسفه برای کودکان مورد توجه است، خواه‌ناخواه به سایر دروس برنامة درسی مدرسه سرایت می‌کند. دانش‌آموز طلب می‌کند به جای اینکه به شکل حافظه‌محور صرفاً اطلاعات و آموزه‌هایی از دروس خود دریافت کند، به شکل مشارکتی، تعاملی و فعال به ساخت دانش بپردازد. پس می‌توانیم آنچه را که تحت عنوان ورود فلسفه به مدرسه دنبال می‌کنیم، به مثابة روحی ببینیم که به سایر دروس نیز سرایت خواهد کرد.

در نهایت، به نظر من هر دو جنبه لازم است. یعنی درسی مجزّا تحت عنوان فلسفه نیاز است. چراکه بسیاری از مفاهیم و موضوعات هستند، که در دروس دیگر به آن‌ها پرداخته نمی‌شوند. ما لازم داریم، تا در درس مجزّای فلسفه به آن‌ها بپردازیم. این مباحث (معرفت‌شناسی، ما بعد الطبیعه، زیبایی‌شناسی، اخلاق و...) در صورت سنّتی، همیشه ذیل فلسفه قرار می‌گرفته‌اند. آن‌ها به‌طور مجزّا در برنامة درسی آموزش و پرورش، نبوده‌اند. به علاوه مهارت‌هایی پایه‌ای مثل محتواهای موجود در درس «منطق» وجود دارند، که لازم است در این درس به آن‌ها پرداخته شود. بنابراین هم به لحاظ محتوایی و هم به لحاظ روشی و مهارتی و به جهت متمرکزشدن بر مهارت‌های تفکّر، از همان أوان کودکی نیاز به درسی مجزّا به نام فلسفه داریم. هرچند این نافی توجه به جنبة تلفیقی چه در محتوای سایر دروس و چه در سرایت روش کندوکاومحور در تدریس محتوای خود این دروس نیست.

۲) طی بیست سال گذشته، چه کارهایی در  ایران در زمینة گسترش فبک و آموزش‌های فبک انجام شده است و اکنون ما در کجا هستیم؟

من روندی را که دارد در زمینة فبک در ایران طی می‌شود، به‌طور کلی مثبت و رو به رشد می‌بینم. به نظر من، ما مسیر خوبی را طی کرده‌ایم و تا حدی بین مردم و در مطبوعات، فضای مجازی، مدارس (معلّم‌ها، مدیرها و...) نسبت به فبک شناخت پیدا شده است. منظورم این نیست که این شناخت خیلی عمیق و گسترده است، ولی قطعاً روندی رو به رشد بوده است. بنابراین فبک در جامعة علمی و تربیتی ایران، دیگر نام ناشناخته‌ای نیست و مسیر زیادی را در شناساندن آن طی کرده‌ایم.

در رابطه با آثاری که تولید کرده‌ایم و کارهایی که انجام داده‌ایم، می توانم به کتاب‌های زیادی که ترجمه کرده‌ایم اشاره کنم. گفته می‌شود شما در گام اوّل وقتی که قصد دارید سراغ یک حوزة شناختی بروید، باید آثار اصلی را ترجمه کنید. در این بیست سال، تقریباً همة کتاب‌های داستانی برنامة درسی لیپمن و بیشتر کتاب‌های راهنمای این کتاب‌ها ترجمه شده‌اند. بیشتر کتاب‌های نظری و مهم حوزة فلسفه برای کودکان هم، ترجمه شده‌اند. این امر قطعاً به رشد و گسترش این رشته به شکل اصولی کمک خواهد کرد.

ما این برنامه را از زمانی که بنیان‌گذاران فلسفه برای کودکان زنده بوده‌اند، شروع کرده‌ایم. یعنی هنوز برنامة اصلی در حال شکل‌گیری بود، که ما به آن پرداختیم. همکار من، دکتر سعید ناجی، در آن دوره مصاحبه‌هایی با بنیان‌گذاران و نسل اوّل این برنامه انجام دادند. آن مصاحبه‌ها ما را در این زمینه در دنیا مطرح کردند. چراکه آن‌ها بعدها در همة دنیا مورد توجه و رجوع متخصصان این حوزه قرار گرفتند.

ما به مرور و با توجه به اعتماد به نفسی که از ارتباط با پیشگامان این حوزه به دست آورده بودیم، به این نتیجه رسیدیم که لازم است خودمان هم در فبک، مانند سایر کشورهای پیشرو حرفی برای گفتن داشته باشیم. این شد که به نقد شیوة کلاسیک لیپمنی پرداختیم. به علاوه تلاش کردیم با آگاهی و شناخت سایر شیوه‌هایی که در برنامة فبک در دنیا در حال وقوع بود، شیوة خودمان را در این برنامه تئوریزه کنیم. من در این راستا، کتاب «گفت‌وگوهای فلسفی در کلاس درس» را نوشتم و تلاش کردم که پنج شیوة پیشبرد گفت‌وگوهای فلسفی را با یکدیگر مقایسه کنم، تا بتوانیم کم‌کم به شیوة خودمان برسیم. همچنین ما در حال تولید محتواهایی برای کلاس‌های درس هستیم، که برای کودکان امروز و کودکان ایرانی جذاب‌تر و معنادارتر باشند.

امروزه ما تا حدودی ضرورت وجود برنامة درسی فبک در ایران و واردکردن آن به برنامة درسی رسمی آموزش را درک کرده‌ایم. برای مثال، شروع درسی تحت عنوان «تفکّر» در پایه‌های ششم، هفتم، هشتم و دهم در مدرسه که گویا قرار است به سایر پایه‌ها نیز به شکل تلفیقی و حتی مستقل گسترش یابد، نشان‌دهندة پیشرفت ما در برنامة فلسفه برای کودکان است. همچنین نشان‌دهندة آن است که تلاش‌های کسانی که در این حوزه فعالیت کرده‌اند، مؤثّر واقع شده است.

برنامه‌هایی که برای آموزش مربی در ایران انجام شده‌اند، خیلی گسترده بوده‌اند. بعضی از آن‌ها اشکالاتی دارند، امّا این‌ امری طبیعی است. شما وقتی که می‌خواهید یک مجسّمة زیبا بسازید، همراه با آن زوائدی هم به وجود خواهند آمد و این امر ناگزیر است. باید بپذیریم که این‌ها جزء عوارض لاینفک هر برنامة مقبولی هستند. هرچند باید مراقب باشیم، که تا جای ممکن جامعه را از چنین ویترین‌هایی که صرفاً نام فبک را یدک می‌کشند اما بویی از آن نبرده‌اند، آگاه کنیم.

ما در ایران، در حال انجام شیوه‌های نوینی هستیم؛ مثل شیوه‌ای که من طی دو سال اخیر روی آن کار می‌کنم. این شیوه «پیش‌بردن فلسفه برای کودکان از طریق سناریو» است. همچنین شیوه‌ای وجود دارد که من و دکتر ناجی روی آن تحت عنوان «بازگشت به داستان‌های کهن» به قصد استفاده از آن‌ها برای پیشبرد کلاس‌های فلسفه برای کودکان، کار کرده‌ایم. ما امروزه به این درک رسیده‌ایم که شاید شیوة کلاسیک فلسفه برای کودکان یا همان شیوة لیپمن یا لااقل برنامة درسی لیپمن، در کلاس قابل اجرا نباشد. بنابراین ما نیازمند تحوّل هستیم. این تحوّل را خودمان شروع کرده‌ایم و کارهایی را که ذکر شدند انجام داده‌ایم. برنامة فبک حتی این قابلیت را دارد که الگویی قابل عرضه برای دیگر کشورها، به ویژه کشورهای مسلمان باشد. بدون شک ایران در منطقة خاورمیانه و میان همسایگان خود، در برنامة فکرپروری و فلسفه برای کودکان پیشرو و برجسته است. دستاوردهای ایران در این زمینه، می‌تواند برای لااقل کشورهای همسایة ما جالب توجه باشد.

۳) چه مواردی در این بیست سال، فبک را مورد تهدید قرار داده‌اند؟

در سؤال قبلی اشاره کردم. زمانی که برنامه‌ای شروع به رشد می کند و مخصوصاً برای افرادی منبع درآمد می‌شود یا می‌تواند بشود، فسادهایی هم همراه با آن به وجود خواهند آمد. این امر ریشة بسیاری از تهدید‌هاست. به همین خاطر از اصلی‌‌ترین‌ تهدیدها این است که دوره‌هایی در سراسر ایران توسّط افرادی برگزار می‌شوند، که مشخّص است هیچ تخصّص و مطالعة دقیقی در این حوزه نداشته‌اند. آن‌ها کسانی هستند، که حتی یک مقاله یا کتاب در این زمینه ننوشته‌اند امّا ادعای تربیت مربی در این حوزه را دارند! چنین افرادی به صرف مطالعات دورادوری که در این زمینه داشته‌اند، خود را در سطحی می‌دانند که دورة تربیت مربی برگزار کنند. قطعاً این امر جزو تهدیدها محسوب می‌شود. مدارسی هم که از فبک بدون آگاهی و تخصّص و صرفاً به عنوان یک ویترین و تبلیغ برای جذب دانش‌آموزان استفاده می‌کنند، تهدید محسوب می‌شوند.

تهدید دیگر، شامل بدفهمی‌هایی است که گاهی از این برنامه مشاهده می‌شود. غالباً اوّلین بدفهمی این است که فلسفه برای کودکان قرار است فلسفه را برای بچه‌ها ساده بکند. بدفهمی دستة دیگر این بود، که می‌گفتند در برنامة فلسفه برای کودکان، فلسفة غربی به شکل زیرپوستی صادر شده است و فرهنگ غربی در بطن این برنامه به نوعی در حال ترویج است. خب، روشن است که هر دوی این نظرات ناشی از فهم نادرست نسبت به برنامة فبک است. دلایل تفصیلی برای این نظرات را قبلاً در جاهای دیگر گفته‌ام و نوشته‌ام.

فبک به لحاظ روشی، تا حد زیادی حاصل و نتیجة تفکر بشر است. نمی‌توان ادعا کرد که «فکرکردن»، «آموزش تفکر»، «گفت‌وگو» و «فلسفیدن» اموری غربی هستند. دربارة محتوای آموزش هم همان‌طور که اشاره کردم، در تلاش هستیم که از فرهنگ خودمان در محتواهای فبک بهره ببریم. ما می‌خواهیم به مسائلی بپردازیم که مسائل کودکان ما باشند. سپس پاسخ‌های محتملی را در تمرین‌ها و داستان‌ها بیاوریم، که غالباً در فرهنگ ایران مورد نظر هستند و لازم است کودکان به چنین پاسخ‌هایی بیندیشند.

ما برای اینکه بتوانیم برنامة فلسفه برای کودکان را اجرا کنیم، لازم است تحولات مهمّی در دیدگاه‌‌هایمان نسبت به کودک، فلسفه، آموزش و اندیشیدن به وجود آوریم. البته این تغییرات به مرور اتّفاق می‌افتند. با این حال مثلاً اگر ما همچنان کودک را یک موجود ناقص و نادان بدانیم، راه گفت‌وگوی فلسفی را از ابتدا بسته‌ایم. از این نوع نگاه، آموزش و پرورش حافظه‌محور و کنترل‌گرانه زاده می‌شود؛ نه کلاس فبک.

ما تا وقتی اهمیت اندیشیدن اصیل را ندانیم، به نام اندیشیدن پیش می‌رویم امّا در واقع همچنان دنبال انتقال یک سری مفاهیم به کودک خواهیم بود. در آن صورت، خواسته‌مان رساندن کودکان به نتایج از پیش‌تعیین‌شده‌ای خواهد بود که از نظر ما قطعی و درست هستند. این رویکرد تفکّر را به مثابة ابزاری می‌بیند که لازم است بچه‌ها از آن استفاده کنند، امّا باید نهایتاً به نتیجه‌ای برسند که ما دوست داریم. این تفکّر اصیل نیست. اگر ما همچنان فلسفه را مخصوص تعدادی از افراد خاص برج عاج‌نشین و مضر برای عموم مردم بدانیم، دیگر نمی‌توانیم آن را به مثابة ابزاری برای ارتقای تفکر فلسفی در کودکان یا بنا به تفسیری دقیق‌تر به مثابة سبکی از زندگی در نظر بگیریم. هر کدام از این نگاه‌ها می‌تواند باعث شود که برنامة فلسفه برای کودکان از ریل اصلی‌اش خارج شود و به شکل تحریف‌شده و شیر بی‌یال و دمی درآید که نتواند کارکرد مورد انتظار را داشته باشد. بعد هم بگوییم ما فبک را اجرا کردیم، امّا جواب نداد.

گاهی می‌بینیم مؤسسات و مراکزی بودجه‌هایی می‌گیرند و مدعی تولید نسخه‌ای بومی از فبک در ایران می‌شوند. آن‌ها حتی پیش از تئوریزه و تدقیق‌کردن برنامه، نام‌های عجیب و غریبی بر وزن «فبک» بر کار خود می‌گذارند. این در حالی است، که وقتی دقت می‌کنیم متوجه می‌شویم به نوعی متعارض و پارادوکسیکال صحبت می‌کنند.

در نهایت من علی‌رغم این تهدیدها و برخی سوء‌استفاده‌ها، کلیّت ماجرا را در مسیر درست ارزیابی می‌کنم. به نظر من جریان فبک در ایران خیلی قدرتمندتر از آن است که این تهدیدها بتوانند آن را متوقّف کنند.

۴) مرز تقریبی فبک با سایر برنامه‌های شبه فبک، چیست؟

خوب است نگاه «ذات‌گرایانه» به فبک نداشته باشیم. یعنی بهتر است، که نگوییم فبک دارای یک سری ذاتیات قطعی است و اگر این‌ها را نداشته باشد، دیگر فبک نیست. فبک مفهومی است، که یک تاریخ شصت‌ساله را در جهان پشت سر گذاشته است و مسلّماً در این سال‌ها، دچار تحوّلاتی شده است. این تحوّلات نشان می‌دهند که نمی‌شود این برنامه را صرفاً مطابق با فهم و تعریف لیپمن تعریف کرد.

اگرچه ممکن است ما ندانیم که چهارچوب اصلی فبک به‌طور قطع چه چیزهایی است، امّا می‌توانیم به طور سلبی مرزهایی تعیین کنیم. می‌توانیم خطوط قرمزی معیّن کنیم و بگوییم چه چیزهایی قطعاً فبک نیستند و شبه فبک هستند. اندیشة کسی که گفت‌وگو با کودک و همپایه‌بودن تعقّل‌ورزی با کودک را نمی‌پذیرد و می‌خواهد تلقین کند، در چهارچوب این برنامه نمی‌گنجد. کسانی که می‌خواهند در برنامه‌هایشان فلسفة اسلامی را آموزش بدهند، فبکی نیستند. چنین برنامه‌ای هم می‌تواند برنامة مفید و جالب توجهی باشد، امّا برنامة فبک نیست. کلاس‌هایی که به مهارت‌های اندیشه‌ورزی توجّه ندارند یا اندیشه‌ورزی را صرفاً به شکل برنامه‌های تفکّر نقّادانه و به سبک آموزش مهارت‌های زندگی پیش می‌برند، فبک نیستند. کلاس‌های خلاقیت‌پروری و مهارت‌های زندگی بسیار مفید و حیاتی هستند، امّا فبک نیستند. کلاس‌های قصه‌گویی، فن بیان، روان‌درمانی و نمایش خلاق هر کدام به جای خود مفید هستند، اما هیچ‌کدام فبک نیستند. فبک ممکن است باعث بهبود فن بیان هم بشود یا به بچه‌ها کمک بکند که مشکلات روحی و روانی خود را بهتر مدیریت و حل کنند. همچنین ممکن است ما در کلاس فبک از داستان، بازی، و نمایش خلاق هم به عنوان محرک یک گفت‌و‌گو استفاده کنیم، اما این کلاس‌ها کلاس فبک نیستند. حتی کلاس‌هایی که می‌خواهند بدون توجّه و به بحث گذاشتن سؤالات فلسفی کودکان مهارت‌های تفکر را آموزش دهند، ارزشمند هستند اما فبک نیستند. حتماً می‌شود به موارد دیگری هم، اندیشید.

۵) به عنوان عضو کمیتة علمی این همایش، انتظار دارید چه دستاوردهایی در این همایش حاصل شود؟

حداقل انتظاری که از دومین همایش ملّی فلسفه برای کودکان می‌رود، این است که بتوانیم اشکال‌های همایش اوّل را مرتفع کنیم و همایش سطح بالاتری داشته باشیم. به علاوه مستندسازی بهتری انجام بدهیم و پیش‌نشست‌ها را به صورت نوشتاری، صوتی یا تصویری در سایت همایش بارگذاری کنیم تا برای داشتن گام‌های بعدی مورد رجوع همگان قرار گیرد. مهم است که جامعة علمی و متخصصان این حوزه بدانند که ما اکنون کجای کار هستیم، تا کارهای تکراری انجام نشود و قدمی به پیش برداریم. این همایش باید تجلی آخرین وضعیت و دستاوردهای اخیر ما در حوزة فبک در ایران باشد.

همچنین انتظار می‌رود که بتوانیم ایران را به عنوان کشوری که حرف‌های جدیدی در این حوزه دارد، مطرح کنیم. ما می‌توانیم در این همایش به دستاوردهای ایرانی این برنامه مثل «طرح‌های پایگاه فکرپروری ایران»، «داستان‌های سناریومحور» و «بازگشت به ادبیات کهن» بپردازیم. 

تهیه کننده: مهراوه مجتهد


نظر شما :