متن سخنرانی دکتر حسینعلی قبادی در مراسم ویژه اختتامیه همایش ابعاد انسانی- اجتماعی مسئله کرونا در ایران

۲۰ خرداد ۱۳۹۹ | ۱۴:۴۳ کد : ۱۹۵۳۱ مهمترین اخبار خبر و اطلاعیه
تعداد بازدید:۱۳۱۸

متن سخنرانی دکتر حسینعلی قبادی ریاست محترم پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در مراسم ویژه اختتامیه همایش ابعاد انسانی- اجتماعی مسئله کرونا در ایران که در روز سه‌شنبه مورخ 1399/03/13 ایراد فرمودند به شرح ذیل است:

چو بنید کسی زهر در کام خلق        کِیش بگذرد آب نوشین به حلق؟     (سعدی)

با شیوع گسترده و سراسری ویروس کرونا، این روزها جامعه بشری با وضعیتی روبروست که به‌نظر می‌رسد در تاریخ جهان، نظیر آن دیده نشده و آدمی در حوزه پیشگیری از صدمات و تبعات آن نیز تاکنون چنین عزمی مشترک را تجربه نکرده است. تصمیم همگانی بشر در برابر این پدیده با دیگر حوادث طبیعی یا زیست‌محیطی کاملاً متفاوت به نظر می‌رسد؛ حتی با حوادث هولناک بشرساخته‌ای مانند رخداد مهیب و اهریمنی بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی (که البته هنوز انسان‌ها در حیرت از آن جنایت هولناک باقی مانده‌اند).

 

در دیگر رخدادهای طبیعی، زمان و مکان مشخص است و در هیروشیما و ویتنام بمب‌انداز و تیرافکن معلوم، ملموس و معین بود؛ اما این بار موجود موذی بسیار کوچک، که قامت آن کمتر از سر سوزنی است، بشریت را به حقارت گرفته و در مصافش با حریف که جمعی بزرگ و قدرتی سترگ را تشکیل می‌دهد، آنان را به تعظیم وا داشته است و حیرت‌آورتر اینکه آنان که قدرتمندترند و در ادعای آقایی جهان پرخروش‌تر، در این معرکه عاجزتر مانده‌اند.

پرداختن به این مقال، مجالی دیگر می‌طلبد؛ آنچه به ابعاد انسانی، اجتماعی، فرهنگی و تمدّنی مربوط می‌شود، باید اذعان کرد حضور کارساز در این میدان در هیچ نقطه‌ای از جهان به تنهایی کار دولتها و حکومتها نیست و مردم خود باید میدان‌دار باشند، بویژه دولت‌های توسعه‌طلب و اقتدارگرایی که آسایش انسان و رفع دغدغه‌های او در اولویتشان نیست- که اگر می‌بود چنین مصیبتی در این ابعاد پیش نمی‌آمد- پس در این عرصه، حضور همه سرمایه‌های اجتماعی امکانات مادی و معنوی جامعه بشری می‌تواند راهگشا باشد و اینگونه است که ادبیات، این شیرازه پیوند دهنده شاخه‌های علوم‌انسانی و حلقه واسط تمدن بشری به مثابه گستره‌ای بیکران در خلق امید و زدودن ناامیدی، بیم و اضطراب، می‌تواند عنصری مهم در تقویت منظومه سرمایه‌های معنوی ملت‌ها به‌شمار آید و نقشی کارساز درتوانمندتر کردن انسانها و تقویت اعتماد به آنان ایفا کند. همان ادبیاتی که در آثاری همچون هزار و یک شب تا در جستجوی زمان از دست رفته، تجلی پیدا کرده و مایه آرامش انسان شده و از هدم بشر جلوگیری کرده است. همان ادبیاتی که در شاهنامه فردوسی اینگونه متجلی شد که می‌فرماید:

چو با دانشی شد، گشاده جهان     به آهن چه داریم گیتی نهان

و در سنایی و عطار و مولوی و سعدی و حافظ به اوج رسید و صلح و مدارا و ترسیم جهان عاری از خشونت را در محور درونمایه‌های خود قرار داد. در روزهای اخیر شاهد بودیم که خبرگزاری‌ها از سخنان نخست وزیر اسپانیا (پدرو سانچز) نوشتند که با بهره‌گیری از سروده پرمایه و جهانی سعدی بزرگ، از همگان دعوت می‌کرد که در مبارزه با این بلای عالم‌گیر در اندیشه کمک به یکدیگر باشند. سعدی بزرگ که طنین سخنش زمان‌ها را در می‌نوردد و گویی انسان امروز را مورد خطاب قرار می‌دهد که:

بنی آدم اعضای یک پیکرند         که در آفرینش ز یک گوهرند

چو عضوی به درد آورد روزگار        دگر عضوها را نماند قرار

یا در جایی دیگر هنگامی که مردم دچار حرمان و مصیبت هستند، سعدی این چنین ژرف‌نگرانه از زبان یکی از بزرگان، ضرورت حس نوعدوستی و درد مشترک انسانی را بیان می‌کند:

چو بیند کسی زهر در کام خلق       کیَش بگذرد آب نوشین به حلق؟

ادبیات فارسی مشحون از ظرفیت‌هایی سازنده درتقویت امید اجتماعی و شوق به زندگی است. ظرفیت‌هایی که در این نوشتار کوشش شده تا به گوشه‌ای از آنها اشاره شود. از این رهگذر توان ادبیات فارسی در مواجهه با دوره‌هایی که اجتماع را رکود و فَترت‌فرا می‌گرفته و انسانها با یأس و نا امیدی روبرو می‌شدند، از طریق امیدبخشی اجتماعی و تقویت الفت و محبت بینافردی و اجتماعی نشان داده شود. به قول لسان‌الغیب شیرازی:

نبود نقش دو عالم که رنگ الفت بود        زمانه طرح محبت نه این زمان انداخت

مولوی نیز همواره دغدغه آرامش انسان در طوفان حوادث را دارد و از سلم و مدارا و صلح سخن می‌گوید:

من که صلحم دائما با این پدر      این جهان چون جنت استم در نظر

او با نفی و طرد اندوه و یأس، امید را مایه تحول روحی و نشاط انسان و شادی زندگی می‌داند:

چنان کز غم دل دانا گریزد         دو چندان غم ز پیش ما گریزد

گر دل از غم دنبا جدا توانی کرد    نشاط و عیش به باغ بقا توانی کرد

                                                                                        (کلیات شمس)

 

و اولویت آن است که دولتمردان ایران نیز - که به سرچشمه چنین ادبیاتی متصل‌اند- بیش از بیگانگان به بازآفرینی و بهره‌گیری از چنین شاهکارهایی دل بندند و قدر علوم‌انسانی را بهتر بدانند. علوم‌انسانی میراثی قدسی که در گذشته، عمدتاً در ادبیات تجلی پیدا می‌کرد و فلسفه و فرهنگ و آیین و باورها، آموزه‌های دینی و ملی همه را در برداشت. به همین دلیل در اینجا این جستار به ظرفیت امیدآفرینی برای جامعه امروز از نظرگاه مولوی متمرکز می‌شود.

به راستی، مولوی انسانی امیدوار است و رشته طلایی امید به گونه‌ای ناگسستنی با تار و پود اشعار او پیوند یافته است. از «آفتاب امید» می‌گوید و از «کوی نومیدی» بر حذر است: «نا امید را خدا گردن زده است» (مثنوی). جلال‌الدین محمد بلخی رومی هراسهای این دنیایی را در برابر لطف و عنایات حق ناچیز می‌شمرد:

در پناه لطف حق باید گریخت           کو هزاران لطف بر ارواح ریخت       (مثنوی)

به‌طورکلی، مسئله امید در بسیاری از داستان‌های مثنوی موجب گسترش پیرنگ روایت شده است.

مولوی،  اعتقاد به وصال حق را سرچشمه امید و نشاط بر می‌شمرد. او وصال را در گرو بندگی حقیقی و عمل به «موتوا قبل ان تموتوا» می‌داند و معتقد است که «وجود آدمی اقتضای بی‌رنگی و پاکی دارد و رنگ و آلودگی بعدا بر آن عارض گشته ... انسان می‌تواند بار دیگر، خود را از اسارت رنگی که بر او عارض گشته است، برهاند...» (مصفا، 1372، 15) و سبکبال بر آسمان وصال به پرواز درآید:

آفرینش و پویایی ادبی در اشعار مولانا از تجلیات امید در وجود است. «نوشدن و نوگفتن، خصوصیت مولوی بود؛ چرا که او به دریا متصل بود و کسی که به دریا متصل است و به خزانه‌های پایان‌ناپذیر دسترس می‌یابد، همیشه سخنان تازه دارد» (سروش، 1379، 6). حتی حزن مولانا نیز حزنی عرفانی است که در مبادی و سرآغازهای خود با الفت و امید استعلایی در پیوند است. به بیان دیگر، «غم عاشقان مقدمه طرب آنهاست. این غم، غم دنیا نیست؛ غم تنهایی هم نیست؛ ... غم جدایی است. این غم با شادی قابل جمع است» (سروش، 1379: 68-69).

آنچه از نظر گذشت، گوشه‌هایی بود از سر زندگی، امید و میل به آفرینش در ادبیات کلاسیک فارسی. ادبیاتی که با ظرفیت‌های سترگ خود در طول قرن‌ها تاریخ پر فراز و نشیب ایران سرمایه‌ای برای وحدت ملی، انسجام اجتماعی، امید به رهایی و میل به آفرینش بوده است. برهمگان بویژه اصحاب قدرت و دولت است که با شناخت و عزمی شایان در این برهه حساس در استواری و بالندگی چنین سرمایه‌ای گرانبها و ملتی فداکار و شریف که در طول تاریخ پرفراز و نشیب ایران، میراث دار این سرمایه ملّی و معنوی بوده و همواره بر سختی‌ها و مشکلات و ناامیدی‌ها غلبه کرده است، همت گمارده در تقویت روحیه امید کوشا باشند که به یاری خداوند بزرگ ایران امروز نیز با توجه به این میراث گرانبها از موج وحشت، ناامیدی و یأس آلودگی این روزهای کرونایی عبور کند و آفتاب زندگی را از پس سایه‌های مرگ بازشناسد.

بعد نومیدی بسی اومیدهاست         از پس ظلمت بسی خورشیدهاست       (مثنوی)

 


نظر شما :