بمناسبت ولادت حضرت امام علی (ع) و بزرگداشت روز پدر

تعداد بازدید:۸۲
هوالحکیم مسجـــــود ملایک که شد آدم، ز علی شد آدم چو یکی قبلـــــــــــه و مسجود علی بود آن عارف سجّاد ، که خاک درش از قــــــــدر بر کنگــــــره عرش بیفـــــــــــــــزود علی بود هم اول و هم آخـــــر و هم ظاهـــــر و باطن هم عابـــــــد و هم معبد و معبود ، علی بود فخر کائنات، مولای متقیان امام علی (ع) گوهر یگانه عالم امکان، مولود کعبه و چراغ راه و نور فروزان مسیر شیعیان در زندگی دنیایی و حیات اخروی است. سنت و سیره او و کلام زرینش نوری است که چشم بینا از دیدن آن به شعف می‌آید...

هوالحکیم

مسجـــــود ملایک که شد آدم، ز علی شد
آدم چو یکی قبلـــــــــــه و مسجود علی بود

آن عارف سجّاد ، که خاک درش از قــــــــدر
بر کنگــــــره عرش بیفـــــــــــــــزود علی بود

هم اول و هم آخـــــر و هم ظاهـــــر و باطن
هم عابـــــــد و هم معبد و معبود ، علی بود

فخر کائنات، مولای متقیان امام علی (ع) گوهر یگانه عالم امکان، مولود کعبه و چراغ راه و نور فروزان مسیر شیعیان در زندگی دنیایی و حیات اخروی است. سنت و سیره او و کلام زرینش نوری است که چشم بینا از دیدن آن به شعف می‌آید.نهج البلاغه به عنوان آنچه از کلام او تألیف شده است به بشر معنای زندگی را می‌آموزد. به بشر می‌آموزد که چگونه معنا دار و معنوی و انسانی زندگی کند تا به سمت کمال رود. به بشر می‌آموزد چگونه زندگی کند تا در تعامل با انسان، در تعامل با جامعه، در تعامل با موجودات عالم و فراتر از همه در عبودیت و تعامل با خالق هستی به گونه‌ای عمل کند که به مقصد برسد.

در آموزه‌های نهج البلاغه، انسان سه چهره دارد. اول چهره انسان دنیا زده، انسان اسیر هواها، انسانی که فقط به خودش می‌اندیشد، انسان خودمدار، انسان خود محورو انسان خود بنیاد. دوم انسان تلاش‌کننده برای رفتن و رسیدن و سوم انسان واصل شده به آن مرتبه‌ای که برای آن آفریده شده است. امیر مؤمنان(ع) انسان خود محور و خود بنیاد را، انسان هلاک شده و انسان بی‌هویت معرفی می‌فرمایند. چهره دیگر، انسانی است که در راه است، انسان در راه، انسانی است که در راه آموختن، تلاش کردن، طلب کردن و ساختن خود به سر می‌برد.چهره سوم هم چهره انسان تربیت یافته است، انسانی که آموزه‌های راه گشای الهی را وارد زندگی و عمل کرده است. در حکمت 147 نهج البلاغه خطاب به کمیل این تقسیم‌بندی آمده است: «الناس ثلاثه: فعالم ربّانی و متعلم علی سبیل نجاه و همج رعاع». مردم سه دسته هستند؛ یک دسته انسان‌هایی هستند که خودشان را تباه کرده‌اند، انسان‌هایی که بی‌هویت اند.یک دسته هم انسان‌های آموزنده در راه نجات‌اند و یک دسته هم انسان‌هایی که ربانی و الهی شدند. پس انسان در نهج البلاغه سه چهره دارد. اول انسان دنیا زده و تباه شده.دوم انسان در راه، در راه تعلیم، آموختن ودر حال ساختن خود و سوم هم انسان تربیت یافته و الهی. در خطبه 88 آن حضرت ازانسان خود محور و خود بنیاد با چنین شاخصه‌هایی یاد می‌کند: «المعروف فیهم ما عرفوا» نیک نزد آنان آن چیزی است که خود نیک می‌دانند.خود معیار خوب و بد‌اند «والمنکر عندهم ما انکروا »و زشت نزد آنان آن چیزی است که خودشان زشت می‌شمارند. «کأنّ کل امریء منهم امامه نفسه »هر کدام از اینها گویا امام خودش است. مثل این می‌ماند که ما خودمان امام خودمان باشیم، خودمان خدای خودمان باشیم. هوای نفس خودمان را خدای خودمان بدانیم. این برخی از مشخصات انسان‌های دسته اول است. یک انسان‌هایی هم هستند که در راه ودرتلاش هستند. انسان‌های در راه و درتلاش در واقع انسان‌هایی هستند که مخاطب اصلی امیر مؤمنان‌اند. مثلاً حضرت آنان را دعوت به وارستگی می‌کند و می‌فرماید: «ألا حرّ یدع هذه اللماظه إلی أهلها؟» آیا آزاده‌ای نیست که روابط پست و بی‌ارزش را برای خواستارانش واگذارد؟ گویی حضرت با آنان حرف می‌زند و آنها را به راه می‌آورد و رشدشان می‌دهد.  دسته سوم هم انسان‌هایی هستند که تربیت یافته‌اند وبه نظر می‌آید که پیشوایان الهی باشند، چنان که در خطبه 87 آمده است: «فزهر مصباح الهدی فی قلبه و صار من مفاتیح أبواب الهدی» چراغ هدایت در دل اینان روشن است و اینان کلید درهای هدایت گشته‌اند. امام(ع) درباره عملکرد خودش فرموده است: «و ألبستکم العافیه من عدلی و فرشتکم المعروف من قولی و فعلی و أریتکم کرائم الاخلاق من نفسی» من از عدالت خود لباس عافیت بر تنتان کردم و با گفتار و کردار خویش معروف را میان شما گستردم و با رفتار خود به شما نشان دادم که اخلاق گزیده و بزرگواری‌های اخلاقی چیست. انسان الهی چنین انسانی است.
نهج البلاغه از سویی در واقع تفسیر و تبیین  قرآن است. از سوی دیگر مضامین قرآنی، مفاهیم قرآنی، آموزه‌های قرآن و روح قرآن در مطالب نهج البلاغه آمده است

اما برای فهم کلام و سیره این انسان کامل، این همراه پیامبر که رسول خدا در وصف او فرمودند من و علی پدران امتیم و یا من و علی دو باب شهر علم هستیم، باید به یکی از اصلی ترین و بارزترین وجوه زندگی و شخصیت امام علی (ع) توجه کرد و آن بهای عقل در هندسه تفکر و کلام علی (ع) است

نقش ارزشی و اخلاقی عقل نمونه های احادیثی که از امام علی (ع) در زمینه نقش ارزشی و اخلاقی و عملی عقل وارد شده است، بیش از احادیث بیان کننده کارکرد دیگر عقل است. در اینجا تنها چند نمونه از بیانات حضرت ذکر میشود کمال نفس با عقل به دست می آید». «ادب در انسان همچون که اصل و ریشه آن عقل است «اخلاق نیکو از میوه های عقل «عقل درختی است که میوه اش سخاوت و حیا است». «میوه عقل، مدارا کردن با جوانمردی انسان به اندازه عقل اوست». «عقل دوری جستن از گناه
با افزایش عقل، حلم و بردباری افزایش می یابد». «میوه عقل راستگویی «اطاعت از خدا به اندازه عقل است. آن که عقلش کمال یابد رفتارش نیکو ردد شیخ صدوق، ۱۴۰۳ / ۶۳۳). از نشانه های عقل عمل به عدالت است. بدین سان خوب و بد افعال را به انسان می نمایاند و کمال آدمی و فضایل اخلاقی همچون ادب سخاوت و مدارا و جوانمردی و حلم و راستگویی و عدل به وسیله عقل شناخته می‌شوند.

 

 از مجموع آموزه های امیرمؤمنان علی (ع) میتوان دریافت که ذات معرفت دینی باور عقلانی است که ایمان بیاورد و ،ایمان پذیرش قلبی و درونی و تسلیم بودن در برابر حقیقت هستی و امر و نهی و باید و نباید اوست«الْإِسْلَامُ هُوَ التَّسْلِیمُ وَ التَّسْلِیم؛ هُوَ الْیَقِینُ وَ الْیَقِینُ؛ هُوَ التصدیق وَالتَّصْدِیقُ هُوَ الْإِقْرَارُ وَالْإِقْرَارُ هُوَ الْأَدَاءُ وَالْأَدَاءُ هُوَ الْعَمَل (حکمت (۱۲۵) اسلام همان تسلیم در برابر خدا و تسلیم همان یقین داشتن و یقین اعتقاد راستین و باور راستین همان اقرار درست و اقرار درست انجام مسئولیتها و انجام مسئولیتها همان عمل کردن به احکام دین است. در محتوای تعبیر امیر المؤمنین (ع) عقل و دین در تعامل همیشگی با هم و دارای رابطه ای ریشه دارند چنانکه در جملات دیگری می فرماید: «الدِّینُ لَا یُصْلِحُهُ إِلا العقل» چیزی دین را اصلاح نمیکند مگر عقل آمدی ، ج ۳۵۳/۱) و عقل وجودی اصیل در آدمی و رابطه آن با دین امری جاری و گویای نوعی نگاه به زندگی و روابط و مناسبات انسان، با جهان هستی و خالق آن خود و دیگرانسانها است. چنانکه امام علی(ع) اصالت انسان را به وجود عقل دانسته و روابطی که در سایه آن شکل می گیرد را به دینداری در جایگاه عقل در معرفت دینی از نگاه امام علی(ع)
تعبیر نموده اند «أصلُ الْإِنْسَان لبه وعقله دینه مجلسی ، ۱۴۰۳: ج ۸۲/۱). و همچنین کمال دینداری را در تناسب با عقول انسانها مید دانند یعنی هر اندازه عقول انسانها کامل تر و قوی تر، به همان نسبت معرفت در دین کامل تر است «علی قدر العَقْل یَکُونُ الدِّین دین انسانها به اندازه عقل آنان است آمدی، ج ۳۱۳/۴) ۲۱
از این رو بعد خاصی از معارف و آگاهیها تعیین کننده عقلانیت معرفت در دین و دینداری نیست بلکه بکار گیری آموزه های دینی در زندگی و روابط و مناسبات انسان به گونه ای که علامت و نشانه استقلال عقل در هر گزاره ،معرفتی از جمله گزاره های دینی وحدت و عدم اختلاف همه یا اکثر قریب به اتفاق عقلا در مورد آن است. و ریشه این عدم اختلاف سازگاری و هماهنگی معارف با هنجارهای عالی بشری است اصول بدیهی قطری که همان موارد و مصادیق عقل عملی است نیز به همین صورت است نظیر حسن عدالت و صداقت و کمک به ضعیفان و افتادگان به قدر امکان و توان و... زشتی ستم و دروغ و بی تفاوتی عدم مدیریت زمان و عمر، خوبی اجتماعی عام المنفعه و عمران و آباد آنها بین عقلا اختلاف چندانی نیست و از مشترکات انسانی به شمار می آید. از دیگر وجوه عقلانیت این است که نباید ادعا و مطلبی را بدون دلیل بپذیرد چنانکه قرآن می فرماید: «وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْم (اسراء (۳۶) انسان موظف است تا چیزی را با برهان حل نکرده تصدیق نکند و نپذیرد .

و تا چیزی را با دلیل نفی نکرده تکذیب نکند (جوادی آملی،۱۳۸۷: ۱۳). تکیه بر عقلانیت و استدلال در مکتب علوی، از شاخصه های بزرگ این مکتب است. اعتبار عقل تا بدان پایه است که پذیرش دین باید از روی تحقیق و استدلال و اقناع فکری باشد. پذیرش هیچ مطلبی، بی دلیل مجاز نیست و تقابل با فطرت انسانی است. قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (ع) «الْمُتَعَبِّدُ عَلَى غَیْر فِقْهِ کَحِمَارِ الطَّاحُونَهُ یَدُورُ وَ لَا یَبْرَحُ) متعبد بدون فهم عمیق مانند خر آسیا است که به دور خود می گردد و راه به جایی نمی برد مفید، ۱۴۱۳ (۲۴۵. اگر پذیرفتن و تصدیق نمودن بدون دلیل، عادت ورویة کسی شود، از فطرت اعتدال انسانی خارج است (صدرالدین شیرازی، ج ۳۶۵/۱). تأکید متون علوی بر منزلت و اعتبار عقل در معرفت دین تا جایی است که امام اصلاح دینداری را به عقل می داند: «الدین لا یصلحه إلا العقل» آمدی، ج ۳۵۳/۱) امیر مؤمنان (ع) در تلاش برای استقرار حاکمیت ،عقل، ضمن آن که بیانات خویش را مبتنی بر حقیقت میدانند قوالذی لا اله إلا هو إنّى لعلى جاده الحق سوگند به خدا من در مسیر حق و در جاده حقیقتم (خطبۀ ۱۹۷) بند (۶) یادآوری مینماید در حاکمیت بیخردی هر آنچه انسان را به حقیقت میرساند و به انسانیت معنا می بخشد و ارزشها را در مجرای خودش جاری می سازد دگرگون میشود: فَعِنْدَ ذَلِکَ أَخَذَ البَاطِلُ مَآخِذَهُ ورَکِبَ الجَهْلُ مَرَاکِبَهُ وعَظُمَتِ الطَّاغِیَةُ وَ قَلتِ الدَّاعِیَةُ وَ صَالَ الدَّهْرُ صَیَالَ السَّبْعِ الْعَقُورِ وَ هَدَرَ فَنِیقُ الْبَاطِلِ بَعْدَ کُظُومٍ وَ تَوَاحَى النَّاسُ عَلَى الْفُجُورِ وَ تَهَاجَرُوا عَلَى الدِّین... در این هنگام باطل بر جای استوار میشود، و نادانی میدان دار می،گردد و گردنکش ستمگر بزرگ میشود و دعوت کننده به حق اندک می گردد و روزگار چون درنده گزنده می تازد و باطل پس از ،آرمیدن چون شتر نر بانگ بر می دارد مردم در تبهکاری دست برادری به یکدیگر میدهند و بر دینداری از هم جدا و دور می شوند (خطبۀ ۱۰۸ فراز (۱۴) پس با تمسک به ،عقل خود را از تردید و گرفتار شدن در دو راهه کج فهمی و نافهمی دین نجات دهید. َ لَاتَکُونُوا کَجْفَاهُ الْجَاهِلِیَّة لا فِی الدِّین یَتَفَقَّهُونَ ولا عن اللهِ یَعْقِلُونَ کَقَیْضَ بَیْض فی أدَاحَ یَکُونَ کَسْرُهَا وزَراً و یُخرج حصانها شراً» همچون مردم درشت خوی عهــد جاهلیت مباشید که نه در دین فهمی دارند و نه شناسای کردگارند همانند تخم شتر مرغی در گودالی در ریگستان که شکستن آن گناه باشد و اگر نشکنندش بسا از درون آن ماری زاید»(نهــج البلاغه، خطبه ۱۶۶ / فراز (۱) کج فهمی دینی و یا نافهمی آن دو راهه است چون تخم افعی در لانه پرندگان که شکستن آن خطا است زیرا گمان میرود تخم پرنده است اما جوجه آن شر و زیانبار است؛ زیرا در حقیقت تخم افعی است.
در عصر کنونی که معارف دینی مورد هجمه و شبهات و ایرادهای مختلف کلامی اجتماعی و سیاسی فقهی و حقوقی و اقتصادی و.... قرار گرفته است که با ادبیات و روشهای روانشناسانه به تفسیر گزاره های دینی پرداخته و به طور گسترده و تأثیرگذار که محصول ضرورتهای زمان و سرعت ارتباطات رسانه ای میباشد بخش عظیمی از معارف بشری را در انحصار خود در آورده اند و رشته پیوند با حقیقت در جوامع گسسته شده، و به تبع آن ارزشهای انسانی لگد مال گردیده است ضروری ترین راه مقابله با آن تکیه برعقلانیت آموزه های علوی در بخشهای عقیدتی و فقهی، اخلاقی است.[1]

اگر ما وظیفه‌ای در قبال اندیشه علوی و تشیع داریم معرفی آن به تشنگان معرفت با محوری‌ترین و ارزشمندترین گوهر آن یعنی جایگاه عقل در آن و پیوند و بلکه تشاوی عق و دین در آن است.

 

[1]  نوشته حاضر از این دو منبع بهره گرفته است: مقاله جایگاه عقل در معرفت دینی از نگاه امام علی(ع)، نوشته فاطمه الهی و https://www.cgie.org.ir/fa/news/129378/%D9%85%D8%B5%D8%B7%D9%81%DB%8C-%D8%AF%D9%84%D8%B4%D8%A7%D8%AF-%D8%AA%D9%87%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C--%D8%AF%D9%87-%D8%A7%D8%B5%D9%84-%D8%B7%D9%84%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C-%D8%B4%DA%A9%D9%88%D9%81%D8%A7-%D8%AF%D8%B1-%D9%86%D9%87%D8%AC%E2%80%8C%D8%A7%D9%84%D8%A8%D9%84%D8%A7%D8%BA%D9%87


نظر شما :