شصت و هشتمین کرسی ترویجی

گزارش کرسی ترویجی شصت و هشتم: لزوم بازتعریف چیستی صلح در عصر پساجنگ سرد

۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۴ | ۰۸:۱۴ کد : ۲۶۶۶۰ اخبار فایل های صوتی چند رسانه‌ای گزارش کرسی‌ها
تعداد بازدید:۴۳
گزارش کرسی ترویجی شصت و هشتم: لزوم بازتعریف چیستی صلح در عصر پساجنگ سرد

شصت و هشتمین کرسی ترویجی عرضه و نقد ایده علمی «لزوم بازتعریف چیستی صلح در عصر پساجنگ سرد»، 20 اردیبهشت 1404 در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد. در این نشست دکتر مهدی کریمی، عضو هیأت علمی مرکز اسناد فرهنگی آسیا ارائه کننده ، دکتر مجتبی مقصودی، عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکز و دکتر هادی وکیلی عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی ناقدین این نظریه بودند ؛ مدیر علمی این کرسی نیز دکتر معصومه تقی زادگان عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی بود. 

در مقدمه این کرسی به اهمیت بازتعریف صلح پرداخته شد و اشاره شد که در دوران جنگ سرد و قبل از آن بیشتر منظور از صلح فقدان جنگ بین دولت‌ها انگاشته می‌شد و جنگ فقط به جنگ بین پادشاهان و بعدتر بین دولت‌ها تعبیر می‌شد. اما با فروپاشی نظام دوقطبی، ماهیت جنگ در دهه‌های اخیر به‌صورت چشم‌گیری تغییر یافت؛ به‌طوری که اگرچه عمدتاً جنگ‌های بین دولتی کاهش پیدا کرده، اما منازعات درون کشوری به‌طور قابل‌توجهی افزایش یافته است (Cortright, 2008, p. 5). بر همین اساس امروزه شاهد منازعات مسلحانه در داخل کشورها و بین جوامعی هستیم که از نظر قومیت، زبان، مذهب و یا جغرافیا از همدیگر متفاوت هستند. بر همین اساس دیگر نمی‌توان فقدان جنگ بین دو دولت را صلح دانست. موضوعات و مباحث جدیدی مانند حقوق زنان، عدالت، بحران‌های زیست‌محیطی و خشونت مطرح شده است که در بحث صلح بایستی مورد توجه قرار گیرند و همه این موارد باعث شده است که محققین به دنبال ارائه تعریفی جامع‌تر از صلح باشند.

در ادامه تعاریف ارائه‌شده از صلح مورد بررسی و نقد قرار گرفت و تعریف پیشنهادی ارائه شد.

تعاریف صلح و نقد آن­ها

  • نورمان کویسینز

صلح می‌تواند بردگی و یا آزادی، انقیاد و یا آزادی باشد؛ صلح واقعی پیشرفت به‌سوی جهانی آزادتر و با عدالت‌تر باشد (Cousins, 1945, p. 45).

نقدی بر تعریف: وی نیز در تعریف خود از مفاهیمی مانند آزادی و عدالت استفاده می‌کند، مفاهیمی که تعاریفی به مراتب دشوار داشته و نیاز به تعریفی دقیق دارند (عدم رعایت اصل اجلی و اعرف بودن تعریف منطقی). به علاوه، مفهوم آشکاری از خود صلح مبتنی بر عوامل و اجزاء تشکیل‌دهنده آن، ساختار مفهومی آن و همچنین رابطه بین اجزای تشکیل‌دهنده آن ارائه نشده است.

  • ام. هوارد

صلح چیزی فراتر از نبود جنگ است. صلح حفظ نظم و عدالت جامعه است. نظم در محفوظ بودن در برابر خشونت و اخاذی متجاوزان و عدالت در حفاظت شدن در برابر استثمار و سوءاستفاده توسط قدرتمندترها (p. 226 Howard, 1966,).

نقدی بر تعریف: وی در تعریف صلح از دو کلمه نظم و عدالت استفاده می‌کند. در ارتباط با نظم باید گفت که نظمی که مبتنی بر قوانین و قواعد ملل نباشد صلح ایجادشده صلحی موقتی خواهد بود. مفهوم عدالت نیز خود تعاریف متعددی دارد و مفهومی پیچیده است. در بحث تعریف استفاده از کلماتی که نیاز به تعریف نداشته باشد یکی از شروط یک تعریف منطقی است که در تعریف ام. هوارد رعایت نشده است. 

  • ریردان

وی اشاره می‌کند که صلح نبود خشونت در تمامی اشکال آن است چه در شکل فیزیکی، اجتماعی، روان‌شناختی و چه در شکل ساختاری آن (Reardon, 1988, p. 16).

نقدی بر تعریف: تعریف وی بر اساس عدم خشونت پایه‌ریزی شده و صلح عدم خشونت انگاشته شده است (عدم رعایت اصل دوری نبودن (از نوع مخفی) در تعریف یک مفهوم). مفهوم آشکاری از خود صلح مبتنی بر عوامل و اجزاء تشکیل‌دهنده آن، ساختار مفهومی آن و همچنین رابطه بین اجزای تشکیل‌دهنده آن توضیحی ارائه نشده است.

  • جان گالتونگ

وی در مقدمه کتاب صلح با استفاده از روش‌های صلح‌آمیز می‌نویسد که سه نوع خشونت وجود دارد: خشونت مستقیم (محکومی وجود دارد)، خشونت ساختاری (که از ساختار جامعه و انسان ناشی می‌شود) و خشونت فرهنگی (مشروعیت بخشی به دو نوع خشونت قبلی از طریق مذهب، ایدئولوژی و زبان). وی با توجه به این سه نوع خشونت دو نوع صلح را مطرح می‌کند. صلح مثبت و صلح منفی. صلح منفی به معنی عدم وجود خشونت مستقیم و صلح مثبت نیز به معنی عدم وجود خشونت غیرمستقیم است (Galtung, 1991). شکل زیر مفهوم صلح و خشونت را از دیدگاه گالتونگ نشان می‌دهد.

نقدی بر تعریف: تعریف گالتونگ مهم‌ترین تعریف ارائه­شده در ادبیات صلح و اساس مطالعات صلح است. اما در ارتباط با تعریف وی باید گفت که: در تعریف وی صلح بر اساس "مفهوم تقابلی" آن معرفی شده و بر اساس عدم خشونت پایه‌ریزی شده و صلح عدم خشونت انگاشته شده است (عدم رعایت اصل دوری نبودن (از نوع مخفی) در تعریف یک مفهوم). مفهوم آشکاری از خود صلح مبتنی بر عوامل و اجزاء تشکیل‌دهنده آن، ساختار مفهومی آن و همچنین رابطه بین اجزای تشکیل‌دهنده آن ارائه نشده است و تعریف وی در هاله نوعی تقسیم‌بندی بازتاب دارد (عدم رعایت اصل اجلی و اعرف بودن تعریف منطقی).

  • تروستل

صلح وضعیت رفاه است که با اعتماد، همدردی و عدالت مشخص است. در این وضعیت، ما به کشف و همچنین تجلیل از تفاوت‌هایمان و به جستجوی خوبی در همدیگر بدون نگرانی از درد شخصی و فدای خود ترغیب خواهیم شد... صلح به ما این شانس را  می‌دهد که به خود و دیگران مانند بخش‌هایی از خانواده انسانی و بخش از یک جهان بنگریم (Sandy & Perkins, 2002).

نقدی بر تعریف: تروستل بیشتر رویکردی ایدئولوژیک به صلح دارد و صلح را معادل رفاه می‌داند و از مفاهیمی همچون همدردی، عدالت و اعتماد در تعریف صلح بهره می‌جوید که این مفاهیم خود نیاز به تعریفی دقیق‌تر دارند. تعریف وی از توجه به عوامل و اجزاء تشکیل‌دهنده صلح و ساختار مفهومی آن غافل است و قدرت تبیین‌کنندگی کمی دارد.

  • لئو آر. سندی و رای پرکینز

این دو در مقاله‌ای با عنوان "طبیعت صلح و تأثیرات آن برای آموزش صلح" اشاره می‌کنند که دو نوع صلح وجود دارد: صلح سرد و صلح گرم. در صلح سرد دیدگاه بی‌طرفی نسبت به دشمن قبلی وجود دارد. دشمنی متقابل اندکی وجود دارد ولی همچنین روابط متقابل با هدف توسعه اعتماد، وابستگی متقابل و همکاری وجود ندارد. در این شرایط ناسیونالیسم و انزواگرایی رشد می‌یابد. هدف معینی وجود ندارد چرا که دشمن کاملاً تعریف‌شده‌ای وجود ندارد. در مقابل، صلح گرم شامل تلاش‌های همکاری در جهت ایجاد پل‌هایی بین دشمنان حال و گذشته است. این امر شامل جستجو برای زمینه مشترک و توسعه تهدیدات غیرانسانی جدید (تهدیدات نسبت به سلامت و رفاه نوع بشر و سیاره زمین) می‌شود. صلح گرم وابستگی متقابل جهانی، حقوق بشر، دموکراتیک کردن، سازمان ملل مؤثرتر و کاهش حاکمیت ملی را ارتقا می‌دهد و در واقع با این موارد تعریف می‌گردد (Sandy & Perkins, 2002).

نقدی بر تعریف: این دو تعریفی از صلح ارائه نکرده‌اند و فقط به انواع آن پرداخته‌اند. تقسیم‌بندی ارائه‌شده توسط این دو نویسنده متأثر از جنگ سرد بوده و صلح را بر اساس جنگ سرد و گرم به دو نوع صلح سرد و گرم تقسیم‌بندی کرده‌اند؛ به‌علاوه از توجه به صلح در داخل کشورها و یا دیگر مقیاس‌های جغرافیایی غافل‌اند و فقط به صلح میان دولت‌ها پرداخته‌اند.

  • دوروثی تامپسن

صلح نبود مناقشه نیست، اما حضور جایگزین‌های مبتکرانه برای پاسخ به مناقشه است، جایگزین‌هایی برای پاسخ‌های منفعل و یا تهاجمی، جایگزین‌هایی برای خشونت (Madlala-Routledge & Liebenberg, 2004).

نقدی بر تعریف: تعریف ارائه‌شده توسط تامپسن بیشتر بر جلوگیری از مناقشه و خشونت متمرکز است و بر صلح منفی متوجه است؛ همان طور که پیشتر اشاره شد صلح نبود مناقشه یا خشونت نیست. به‌علاوه تعریف مفاهیمی همچون خشونت و مناقشه در هاله ابهام قرار دارد. مانند اغلب تعاریف ارائه‌شده این تعریف نیز شرایط یک تعریف منطقی را ندارد.   

  • ولفگانگ دیتریچ و ولفگانگ سوتزل

این دو با ارائه تعریفی واحد و همه‌جانبه مخالف‌اند و ایده صلح‌های متعدد[1] را ارائه داده‌اند و عنوان می‌کنند که چون تعریفی صحیح و منفرد از صلح وجود ندارد، صلح بایستی به‌عنوان چندگانگی درک شود. این درک پست‌مدرنیستی از صلح بر پایه فلسفه ژان فرانسیس لیوتارد است (Dietrich & Sützl, 2006).

نقدی بر تعریف: این دو با متأثر از پست‌مدرنیسم با ارائه تعریفی واحد از صلح مخالف‌اند. در نقد این تعریف باید گفت که اگرچه در شکل و فرم ممکن است صلح متعدد باشد ولی امکان ارائه تعریف منفرد و واحدی از صلح وجود دارد چرا که علی‌رغم فرم، درون‌مایه و مضمون صلح یکی است.

  • دوآن ال. کدی

صلح تجلی حس جامعه بودگی، حس علایق متقابل و اهداف مشترک است، تا حدی که بر علایق منازعه آمیز، اهداف متضاد و عدم توافق برتری دارد (Cady, 2010, p. 82).

نقدی بر تعریف: کدی در تعریف خود بر اشتراک اهداف تأکید دارد اما به خاطر وجوهات مشترک هرگز نمی‌توان از تفاوت‌های اساسی چشم پوشید. تأکید بر اشتراکات به خاطر مصلحت و یا با هدف احراز مقاصد معین، امری موقتی خواهد بود. تأکید بر اجتماع اهداف بجای تأکید بر اشتراک اهداف در امر صلح مؤثرتر خواهد بود.

پس از بررسی و نقد تعاریف موجود از صلح، دکتر کریمی به ارائه تعریف پیشنهادی خود از صلح و تقسیم بندی آن پرداختند. به بیان وی:

«علم جغرافیا مهارت و توانایی دیدن روابط مختلف موجود را به ما می‌دهد؛ به‌عبارت‌دیگر به ما می‌آموزد که نگاهی سیستمی داشته باشیم. بر اساس دیدگاه سیستمی، ما می‌توانیم روابط موجود را به سه دسته طبقه‌بندی نماییم:

  • رابطه انسان با خود
  • رابطه انسان با انسان (در قالب روابط فردی، گروهی، ملی، منطقه‌ای و جهانی)
  • رابطه انسان با طبیعت

با این توصیف، صلح نوعی سازه[2] است که در نتیجه هماهنگی[3] میان روابط سه‌گانه اشاره شده شکل می­گیرد. در واقع اگر میان این روابط سه‌گانه هماهنگی به وجود آید، به‌نوعی شرایط زندگی صلح‌آمیز حاصل می‌شود».

بر اساس تعریف ارائه‌شده در بالا می‌توان صلح را از نظر کمیت و کیفیت به دو دسته تقسیم کرد:

تقسیم‌بندی صلح از نظر کمی یا مقیاس

مفهوم مقیاس، ما را قادر می‌سازد تا پدیده صلح را در مقیاس‌های مختلف مورد بررسی قرار دهیم. بر این اساس صلح از نظر کمیت به 5 دسته تقسیم می‌شود که از کل به جزء عبارت‌اند از:

  • صلح جهانی: در این سطح از صلح، نوعی هماهنگی عمومی اشاره‌شده در تعریف صلح در سطح جهانی دیده می‌شود. متولی اصلی ایجاد این هماهنگی سازمان ملل است.
  • صلح منطقه‌ای: اگر هماهنگی عمومی بین روابط سه‌گانه بالا در سطح منطقه‌ای حاصل شود، صلح منطقه‌ای شکل می‌گیرد. کارگزار اصلی در این امر سازمان‌های منطقه‌ای هستند.
  • صلح ملی یا کشوری: صلحی است که در نتیجه هماهنگی عمومی در سطح کشوری یا ملی به وجود می‌آید. دولت ملی مسئول اصلی ایجاد صلح در سطح ملی است.
  • صلح محلی: اگر هماهنگی عمومی در سطح محلی حاصل شود صلح محلی شکل می‌گیرد. دولت محلی متولی ایجاد صلح در سطح محلی است.
  • صلح فردی (درونی): این نوع صلح همان است که صلح با خود و یا صلح واقعی (Holler, 1984) نیز نامیده شده است. در این نوع صلح فرد با خود به‌نوعی هماهنگی می‌رسد. به قول مولانا: تو با درون خود صلح کن، جنگ در جهان پایان می‌پذیرد.

تقسیم‌بندی صلح از نظر کیفی

از نظر کیفی نیز صلح به سه دسته واقعی، غیرواقعی و تاریخی تقسیم می‌شود. هر یک از این سه دسته تقسیمات فرعی دیگری نیز دارد که در ادامه تشریح می‌گردد.

  • صلح واقعی: این صلح به دو نوع اساسی و پایدار تقسیم می‌شود:
  • صلح پایدار: صلحی است که تمام عوامل شکل‌دهنده هماهنگی، ایجاد و نهادینه شده است؛ به‌طوری که آن عوامل دستخوش افول و عوامل تزلزل زا نگردد.     
  • صلح اساسی: این صلح همان صلح پایدار است اما افول پذیر است؛ در واقع عوامل تزلزل زا از بین نرفته است.
  • صلح تاریخی یا تدریجی: در این نوع صلح گذر تاریخ، ملل و جوامع را بر اثر رشد و تکامل در عرصه زمان به سمت صلح سوق می‌دهد.
  • صلح غیرواقعی: این صلح به سه نوع تحمیلی، موقتی و ظاهری تقسیم می‌شود:
  • صلح تحمیلی: صلحی است که سازگاری بر اساس عوامل نظامی و یا مصلحت‌های سیاسی- اقتصادی صورت می‌گیرد.
  • صلح موقتی: در این نوع صلح سازگاری در یک برهه تاریخی شکل می‌گیرد و بعداً از بین می‌رود.
  • صلح ظاهری: در صلح ظاهری پتانسیل جنگ و نزاع و ناسازگاری در جوامع نهفته است، ولی در ظاهر نوعی هماهنگی کاذب وجود دارد.

در ادامه بحث بر اساس تعریف اشاره‌شده، اجزای اصلی تشکیل‌دهنده صلح یا ستون‌های صلح مورد بحث قرار گرفتند.  

اجزای اصلی تشکیل‌دهنده صلح یا ستون‌های صلح

اجزای سازنده

معرف‌ها

1- الزام رعایت حرم و احترام انسان- طبیعت (اومانیسم- ناتورالیسم)

1- محوریت انسان و پایبندى به خواست‌ها و علایق انسانى؛ 2- اعتقاد به بنا نهادن اخلاق و جامعه بر مبناى خودمختارى و برابرى اخلاقى؛ 3- اعتقاد به جامعه باز و تکثرگرا؛ 4- تأکید بر دموکراسى؛ 5- پرورش هنر مذاکره و گفتگو، به‌عنوان ابزار حل تفاوت و تقابل فهم‏هاى مختلف؛ 6- جلوگیری از تخریب محیط زیست و پایداری زیست‌محیطی.

2- وجود فرهنگ و جامعه مدنی

1- آزادی بیان؛ 2- آزادی تجمع؛ 3- آزادی از تبعیض؛ 4- مشارکت در سیاست‌گذاری؛ 5- احترام به قانون.

3- احقاق حقوق ملی و شهروندی

1- حقوق مدنی؛ 2- حقوق سیاسی؛ 3- حقوق اقتصادی- اجتماعی؛ 4- حقوق فرهنگی؛ 5- حقوق قضایی.

4- احساس مسئولیت

1- مسئولیت‌پذیری فرد در برابر خود و جامعه و بالعکس؛ 2- مسئولیت‌پذیری نهادها در برابر جامعه و فرد و بالعکس.

5- اخلاق

1- اخلاق فردی؛ 2- اخلاق اجتماعی؛ 3- اخلاق سیاسی.

6- علاقه و تعلق‌خاطر به زندگی اجتماعی

1- افزایش انعطاف‌پذیری اجتماعی؛ 2- حفظ جامعه و ارزش‌های آن؛ 3- جلوگیری از بحران‌های بین نسلی.

همچنین عوامل تهدیدکننده صلح نیز مورد بحث قرار گرفتند. این عوامل در دو دسته کلی عوامل روبنایی و زیربنایی قرار گرفتند که در جدول پایین آمده است.

مهم‌ترین عوامل تهدیدکننده صلح

عامل روبنایی

عوامل زیربنایی

1- نزاع بر سر منابع انرژی و آب

2- نزاع بر سر منابع غذایی

3- بحران‌های تنفسی

4- تجاوز و جنگ

5- تسلیحات هسته‌ای

6- تروریسم

7- اختلافات ارضی- مرزی (در مقیاس­های محلی تا جهانی)

8- عدم توجه به رفع نیازهای مادی انسان­ها و افزایش نابرابری­ها

1- کینه‌توزی تاریخی و متأخر و احراز غرور و تکبر در روابط دیپلماتیک؛

2- برخورد ایدئولوژی‌ها؛

3- آسمیلاسیون عقیدتی و فرهنگی؛

4- برخورد سلایق؛

5- تخریب منابع و موقعیت‌های زیست محیطی؛

6- نزاع بر سر اطلاعات؛

7- تجاوز به حریم جغرافیای فردی؛

8- سرقت تکنولوژی و علوم؛

9- عدم توجه به حقوق قومیت‌ها؛

10- خشم و خشونت‌گرایی؛

11- توهم دشمن سازی؛

12- نژادپرستی، فاشیسم و شوونیسم.

شناسایی پویای این عوامل در هر سطح و مقیاس بر عهده نهاد مربوطه است که در مقیاس­بندی صلح مشخص شد. این نهاد از طریق قانون‌گذاری و آموزش صلح باید به‌صورت پویا این عوامل را شناسایی و سعی در رفع آن‌ها داشته باشد.

آخرین بحث این جلسه به آموزش صلح اختصاص داشت. بر این اساس آموزش صلح اینگونه تعریف شد:

«آموزش صلح، فرایند کسب دانش و ارزش‌ها جهت توسعه گرایش‌ها، حالات و رفتارها برای زندگی هماهنگ با خود، محیط‌زیست و دیگری است. این فرایند بایستی اجزای اصلی تشکیل‌دهنده صلح یا ستون‌های صلح را در انسان ایجاد و توسعه داده و نسبت به شناسایی عوامل تهدیدکننده صلح حساس نموده و فرایندهای رفع مبتکرانه آن‌ها را در انسان‌ها و جوامع توسعه دهد».

به صورت خلاصه، هدف این کرسی ترویجی تلاش برای نقد تعاریف ارائه‌شده از صلح و ارائه تعریفی جدید از آن بود. بر همین اساس، صلح را نوعی سازه تعریف کردیم که حاصل هماهنگی میان روابط سه‌گانه اشاره شده است که از طریق دو ابزار یعنی آموزش صلح و نهاد حقوقی مستقل و مشروع امکان تحقق دارد. بر اساس تعریف ارائه‌شده سعی شد: 1) صلح از نظر کمیت و کیفیت دسته‌بندی شود؛ 2) اجزای اصلی تشکیل‌دهنده صلح یا ستون های صلح شناسایی شوند؛ 3) عوامل تهدیدکننده صلح مشخص شوند؛ 4) حوزه عمل و تمرکز آموزش صلح مشخص شود.

پیشنهادهای ناقدین:

پیشنهادهای دکتر مقصودی:

  1. به روش تحقیق و پیشینه پژوهش اشاره شود.
  2. حوزه تخصصی افرادی که تعریفی از صلح ارائه بودند، مورد توجه قرار گیرد.
  3. به نقش نخبگان صلح گرا  در صلح سازی پرداخته شود.
  4. به نقش دولت در صلح سازی بیشتر مورد توجه قرار گیرد.

پیشنهادهای دکتر وکیلی:

  1. شماره صفحات در رفرنس دهی اضافه شود.
  2. کلمه هماهنگی تعریف شود.
  3. سازه انگاری خود مورد نقد قرار گرفته است. به این نقدها پرداخته شود.
  4. در آموزش صلح ساختارها مهم هستند. به آثاری که به این مسئله پرداخته اند، رجوع شود.

جلسه با پاسخ به نقدهای ناقدین محترم و پاسخ به سوالات حاضران در جلسه پایان یافت.

فهرست منابع:

  • Cady, D. (2010). From warism to pacifism: A moral continuum: Temple University Press.
  • Cortright, D. (2008). Peace: A history of movements and ideas: Cambridge University Press.
  • Cousins, N. (1945). Modern man is obsolete: The Viking Press.
  • Dietrich, W., & Sützl, W. (2006). A call for many peaces. Key Texts of Peace Studies, 282-305.
  • Fischer, D. (2007). Peace as a self-regulating process. Handbook of peace and conflict studies, 187.
  • Galtung, J. (1991). Peace with peaceful means: PRIO.
  • Howard, M. (1966). Problems of a disarmed world. Studies in War and Peace.
  • Madlala-Routledge, N., & Liebenberg, S. (2004). Developmental peacekeeping: what are the advantages for Africa? African Security Studies, 13(2), 125-131.
  • Reardon, B. (1988). Comprehensive peace education. New York: Teachers.
  • Sandy, L. R., & Perkins, R. (2002). The nature of peace and its implications for peace education. Online Journal of Conflict Resolution, 4(2), 1-8.
  • Spinoza, B. (2001). Theological-Political Treatise, translated by Samuel Shirley: New York: Hackett Publishing.

 

[1]. Many Peaces

[2].  به ساختار سازمان­دهی شده از سوی انسان گفته می‌شود. ساختار فرمی طبیعی دارد، اما سازه دارای طراحی انسانی است.

[3]. توافق، هم‌سویی و یا تطابق بین دو یا چند پدیده یا موضوع در راستای تحقق هدف مشخص.


نظر شما :