گزارش کرسی چهل وچهارم: "ایران اشکانی، گسست یا استمرار فرهنگی"
چهل و چهارمین کرسی ترویجی به صورت مجازی با پخش آیاتی از کلامالله مجید آغاز شد. سپس خانم دکتر ایشانی، مدیر اجرایی جلسه در مورد برگزاری کرسیهای ترویجی در پژوهشگاه و همچنین ساختار کرسی دکترفرشید نادری عضو هیئت علمی دانشگاه شهید چمران اهواز، با عنوان "ایران اشکانی،گسست یا استمرار فرهنگی"توضیحاتی ارائه نمودند. سپس مدیریت علمی جلسه را به دکتر سیروس نصرالهزاده عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی سپردند.
آقای دکتر سیروس نصرالهزاده، مدیر علمی جلسه، ضمن عرض خیر مقدم به اساتید و ناقدین گرامی و حضار محترم بیان کردند حفظ ایرانیت در دورۀ اشکانی و ایستادگی در مقابل غرب که اجازه ندهند قیصران روم که تشبه به اسکندر میکردند منطقه را دوباره فتح کنند. اشکانیان توانستند زمینه مساعدی را فراهم بکنند و به ساسانیان انتقال بدهند و آنچه که ساسانیان ساختند مبتنی بر میراث اشکانیان است. نظرهای مختلفی است که اشکانیان با این میراث هخامنشی چگونه آشنا شدند. در زمینه تصویر بر روی سکّهها، تقویم زردشتی و مباحث دیگر می توان به این موضوع پرداخت. از جمله اینکه اشکانیان با تأسی از سلوکیان موفق شدن گاهشماری ثابت ایجاد کنند. همانطور که همه میدانند هخامنشیان و ساسانیان با توجه به تختنشینی پادشاه سالگذاری میکردند. اشکانیان که سال ثابت ایجاد کردند و به همین جهت اتفاق مهمی در تاریخ ایران است. و امیدوارم در این نشست فرصتی شود تا در این زمینه به این مواردی بیشتر از میراث اشکانی بپردازیم .در این چهارچوب ابتدا آقای دکتر نادری به ارائه و تبیین ایده خود خواهند پرداخت و سپس به نظرات و نقدهای ناقدین محترم گوش خواهیم داد.
در ادامه آقای دکتر نادری به ارائه ایدۀ خود پرداختند و گفتند:در پژوهشهای مرتبط با ایران باستان، برای سالهای متمادی، تاریخ اشکانیان چندان جدی گرفتهنشد. توجه بیشاز اندازه به شاهنشاهی هخامنشی و ساسانی، نقش به سزایی در به حاشیهراندن این بخش از تاریخ ایران ایفا کردهاست. از سویی نباید از نقش خاندان ساسانی در تخریب وجهۀ پادشاهی اشکانیان غافل شد. بازتاب این تخریب در گزارش مغرضانۀ خداینامه از پادشاهی اشکانی قابلتشخیص است. مشکل دیگر به سرشت منابع برمیگردد. از دوران پادشاهی اشکانیان حتی یک منبع مستقل که مستقیماً به آنها پرداختهباشد به دست نیامدهاست. نویسندگان یونانی و رومی نیز با دیدگاه بدبینانهای به آنها پرداختهاند. دیر زمانی به طول انجامید که تاریخ و فرهنگ ایران اشکانی در تحقیقات ایرانشناسی جدی گرفته شود و سهم قابل توجهی از انتشارات این حوزه را به خود اختصاص دهد. این رویه محصول نگاه بدبینانه به تاریخ و فرهنگ دورۀ طولانی و کمتر شناختهشدۀ اشکانیان است. در این جا تلاش میشود رویکرد اشکانیان نسبت به سنتهای کهن ایرانی از دریچۀ تازهای نگریسته شود. به نظر میرسد با بررسی مجدد و دقیق شواهد و مستندات تاریخی بتوان در خصوص پایبندی اشکانیان به سنن کهن ایرانی نتایجی متفاوت از نتایج و قضاوتهای گذشته به دست آورد. بایستی به نظریۀ رایج و مسلط گذشته، مبنی بر وجود یک شکاف و انقطاع فرهنگی بین دورههای هخامنشی و ساسانی در پرتو تحقیقات نوین با دیده تردید نگریست. این فرضیه با چنین رویکردی ارائه شده و تلاش دارد با بهرهمندی و استفاده از نظریات نوین برخی محققین حوزۀ تاریخ اشکانی، برخی اصول مسلم انگاشته شدۀ پیشین را مورد چالش و بازنگری قرار دهد. از جمله اینکه اشکانیان چه آگاهانه و چه بدون برنامهی مدونی، خواه با واسطه و خواه بدون واسطه تلاش داشتند خود را با سنت های کهن ایرانی از جمله هخامنشی پیوند دهند. گذشته از این، اشکانیان، متاثر از ریشههای کهن خویش در منطقهی آسیای مرکزی، با چنین سنتهایی آشنایی و قرابت داشتند. انعکاس تلاشهای اشکانیان در تحقق چنین برنامهای، در منابع بیگانه و همچنین شواهد سکهشناختی و دیگر بقایای مادی را میتوان علاوه بر موقع شناسی خاص اشکانیان، با تلاشهایی در راستای ایجاد مبانی مشروعیتزا نیز مرتبط دانست. از سوی دیگر بهتر است از نتایج قطعی و یکجانبه نیز فاصله بگیریم. بهتر است استمرار سنن فرهنگی ایرانی از ادوار گذشته به ویژه هخامنشی در دورۀ اشکانی را حاصل یک فرایند و جریان دیرپا در تاریخ ایران قلمداد نماییم تا یک برنامۀ مدون و آگاهانه. گر چه، شواهد تاریخی از تاکید برخی پادشاهان اشکانی بر پایبندی به این سنن نیز خبر میدهند. نکتۀ دیگر به سلسلۀ آتی یعنی ساسانی مرتبط می گردد. بعید به نظر می رسد بالندگی و شکوفایی سنن کهن ایرانی در این دوره را بتوان یک اتفاق تازه و بدیع تلقی نمود. سخن بر سر نقش درخشان و غیر قابل انکار اشکانیان و تلاش آنها در پاسداشت و نکوداشت سنن مذکور است. از نقش واسطهگونۀ اشکانیان نباید غافل بود. اینکه ساسانیان توانسته باشند یاد و خاطرۀ هخامنشیان را تا برپایی شاهنشاهی خود زنده نگه داشته باشند چندان منطقی نیست. از سوی دیگر اشکانیان خود از اقوام ایرانی نژاد و ایرانی زبانی بودند که دلبستگی خود را به سنن ایرانی در اشکال متنوع و متعددی نشان دادهاند. شاید شمایل شرقی سکه های آنان، بیگانهستیزی، آثار معماری و ایدئولوژی سیاسی مرتبط با آرمانهای شاهی بهترین شواهد این مدعا باشند. به نظر می رسد بهتر است از تعابیری نظیر سنن معطل ماندۀ ایرانی در دورۀ اشکانی و احیای ایرانگرایی ساسانی با تردید و احتیاط بیشتری سخن به میان آورد.
* به نظر میرسد هر محققی در خصوص تاریخ و فرهنگ ایران اشکانی میبایست از اظهارنظرهای قاطع، کلی و مطلق به شکل جدی پرهیز نماید. گذشته از وضعیت اسفبار منابع دست اول، عواملی دیگر نیز موجب واداشتن محققق به چنین حزماندیشی و احتیاطی میگردد. از جملۀ این عوامل باید به شمار ناچیز تحقیقات و انتشارات محدود معاصر در حوزۀ تاریخ ایران در این دوره اشاره نمود. جذابیت تاریخ ایران در دورانی نظیر هخامنشی و ساسانی نیز موجب کاهش اقبال محققان به تحقیق در وادی سنگلاخ تاریخ اشکانی گشته است. به عبارتی دیگر اغلب مورخان ترجیح میدهند دربارۀ دوران باشکوه هخامنشی و یا ساسانی به تحقیق و پژوهش بپردازند. اکراه برخی مورخین ممکن است با این عامل نیز در ارتباط باشد که تا مدتها تاریخ ایران در دوران اشکانیان را در توالی سلسلههای ایرانی از منظر ملیگرایی، یک میان پردۀ نامیمون معرفی میکرد. امروزه در پرتو تغییر رویکرد علم تاریخ و برخی یافتههای نوین، دیدگاه مذکور به شکل جدی و روشمندی به چالش کشیده شده و تاریخ ایران اشکانی از دریچه استمرار سنن و فرهنگ ایرانی و نه از منظر یک گسست و انقطاع فرهنگی مورد ارزیابی قرار میگیرد.
* در ابتدا می بایست جایگاه اشکانیان در تاریخ ملی ایران و یا تاریخ رسمی ایران را وارسی نمود. در بررسیهای خود به این نتیجه رسیدیم که تواریخ رسمی ایران که در قالب خداینامهها و تحت هدایت ساسانیان گرآوری شده اند، نگاه بدبینانه و مغرضانهای به تاریخ و فرهنگ ایران در دوران زعامت اشکانیان داشتهاند. این رویه در متون پهلوی، خداینامه ها و متون اسلامی که بازتاب و ترجمه خداینامهها هستند، انعکاس داشته است. توصیفاتی نظیر «دشخدایی»، «سرخدایی» و «ملوک الطوایفی» از چنین دیدگاهی نشات یافتهاند. همین موضوع را باید با تبلیغات و تخریبهای برنامهریزی شدۀ دستگاه تبلیغات ساسانی نیز در ارتباط دانست. در این دیدگاه دوران اشکانی به منزلۀ وقفهای نامیمون در توالی سلسلههای ایرانی قلمداد گشته است. از سوی دیگر توصیفات مغرضانۀ متون یونانی و رومی را نیز باید به این جریان اضافه نمود. با این اوصاف با کنار زدن دیدگاههای مغرضانۀ جریانات مذکور، برخی حقایق و واقعیات تاریخ و فرهنگ ایران اشکانی آشکار میگردد. در این دوره نیز همانند سایر ادوار تاریخی شاهد پویایی و سرزندگی سنن کهن ایرانی هستیم.
موضوع دوم با مساله صحرانشینی و دوری اشکانیان از آداب تمدن و شهرنشینی مرتبط است. این مساله با تحقیقات باستانشناسی در ماوای اولیه اشکانیان منافات آشکار دارد. البته کسی منکر فرهنگ عشیرتی و قبیلگی طوایف داهه و َاپرنی نیست. اما سیستمهای پیشرفتۀ آبیاری، معماری تکاملیافته و سایر مظاهر تمدن در منطقۀ پارتیای کهن با دوری صرف اشکانیان از شهرنشینی و تمدن سازگاری ندارد.
موضوع سوم نیز پیوستگی فرهنگی سنن هخامنشی و اشکانی است. در این رابطه به عنوان نتیجه بحث می توان «شمایل و پوشش سکههای اشکانی» و استفاد از لقب هخامنشی «شاهخنشاه» را مدنظر داشت. گذشته از این، توسعهطلبیهای ارضی شاهان اشکانی را نیز میتوان در راستای اتصال ایدئولوژیک اشکانیان با هخامنشیان مطرح نمود.
* بر این اساس به عنوان نخستین مبحث، تاریخ ایران در دوران اشکانی را نمیتوان دورۀ انحطاط و افول سنن فرهنگی، سیاسی و اجتماعی ایرانی قلمداد نمود. از سویی با یاری گرفتن از برخی نظریات علم جامعهشناسی نظیر « نظریۀ تاریخ فرهنگی» و نیز بر اساس برخی خصایص و ویژگیهای تاریخ و فرهنگ ایران نظیر «تداوم فرهنگی» و « سختجانی سنن فرهنگی»، می توان ادعا نمود، سنن دیرپای ایرانی در دوران اشکانی نیز به شکلی پویا، بالنده و سرزنده به حیات خود ادامه داده است.
* دیگر اینکه در این راستا شایسته است به اقتضائات سیاسی اشکانیان در قبال جریان موسوم به هلنیسم اشاره نماییم. در این جا، لقب جنجال برانگیز «فیلهلن » بر سکههای اشکانی و رواج سنت دیوانسالاری یونانی را از این زاویه مورد بحث قرار میدهیم. با عنایت به جمعیت یونانینشین برخی شهرها و همچنین نیاز به برخی خدمات کاربدستان یونانی، در ابتدای پادشاهی تا میانههای آن، برخی ظرافتهای سیاسی منجر به صدور برخی رفتارهای سیاسی گشته است که در تاریخ از آن تحت عنوان شیفتگی اشکانیان به فرهنگ یونانی تعبیر کردهاند. با این وجود بر کسی پوشیده نیست که چنین تعمیمها و نتایجی کلی نمیتواند با اصول علمی تحقیق تاریخی سازگار باشد. در نتیجه، سجع جنجالبرانگیز «فیلهلن» بر سکهها و استفاده از زبان یونانی را نمیتوان با دلباختگی اشکانیان به فرهنگ یونانی در ارتباط دانست. گذشته از تسلط سیاسی یونانیان در اعمال قدرت که با فتوحات اسکندر و جانشیانش بستگی تام داشت، می بایست برخی ملاحظات و اقتضائات سیاسی زیر را دربارۀ اشکانیان به ویژه در نیمه نخست سلطنتشان مدنظر داشت:
1: رسالت اشکانیان در پاسداشت سنن ایرانی در مقایسه با سایر پادشاهیهای ایران باستان بسیار خطیر و سرنوشت ساز بوده است. آنان در شرایط نامساعدی بر سریر سلطنت تکیه زدند. به گونهای که از یک سو، می بایست بیگانگانی مهاجم را از مرزهای ایران برانند و از سوی دیگر در احیا و پاسداشت سنن کهن ایرانی که با فرهنگی بیگانه مورد تعرض قرار گرفته بود نیز بکوشند.
2: بر اساس شواهد تاریخی به ویژه سفالنبشتههای نیسا، نه تنها پادشاهان میانی اشکانی، بلکه اشکانیان اولیه نیز در توجه به سنن کهن ایرانی سهیم بودهاند. به عنوان مثال باید از کاربرد گاهشماری زرتشتی در سفالنبشتههای نیسا و همچنین اسامی ایزدان ایرانی یاد نمود.
3: به نظر می رسد علاقه و دلبستگی به برخی شعایر فرهنگ یونانی، عمدتا در میان طبقه اشراف و بزرگان جامعه ایران اشکانی طرفدارانی داشته است. دست کم می توان اینگونه نتیجه گرفت که در مورد سایر اقشار جامعه آگاهی مستندی در دست نداریم. شاید بتوان از جریانی دربارۀ تداوم ساختارهای اجتماعی و سیاسی گذشته جامعه ایرانی در عصر اشکانی دفاع نمود.
4: برخی آگاهیهای تاریخی از واکنش منفی و در مواردی شورش اشراف ایرانی علیه برخی شاهان اشکانی که نسبت به سنن کهن ایرانی بی توجهی نشان میدهند حکایت دارد. از این خبر میتوان استفادههایی به سود مدعای اصلی پژوهش مینی بر دلبستگی اشکانیان به تکربم و نگاهداشت سنن کهن ایرانی نمود. در منابع از شورش اشراف علیه « ونون » پادشاهی که در روم و به سبک رومی تربیت شده بود یاد می شود.
5: در مورد جریانی تحت عنوان خیزش جامعۀ ایرانی علیه جریان موسوم به هلنیسم بایستی با احتیاط قضاوت نمود. به نظر میرسد این استنباط - که عمدتا در آثار ولسکی و شاگردان مکتب او مورد توجه است – بیشتر با واکنشی افراطی در زدودن ننگ یونانی مآبی از دامان اشکانیان در ارتباط است. همچنین نمیتوان با قطعیت از یک برنامه مدون و حساب شده در خصوص احیای سنن معطل مانده کهن ایرانی توسط اشکانیان دفاع نمود. الیته طبیعی به نظر میرسد که اشکانیان پس از غلبه سیاسی بر سلوکیان تلاشهایی در این راستا صورت داده باشند. این تلاشها با فرضیه این پژوهش مبنی بر نظریه استمرار و تداوم فرهنگ ایرانی در تاریخ ایران بیشتر میتواند تفسیر گردد. به عبارتی خصلت دیرپایی و سخت جانی سنن ایرانی در عصر اشکانی هم مصداق داشته و اشکانیان نیز در انتقال و استمرار این سنن به ادوار آتی خود از جمله ساسانی نقش آفرینی کرده اند.
6: اشاعه و رواج فرهنگ یونانی در میان ایرانیان به ویژه خاندان شاهی و اشراف در تاریخ ایران به دوران ارشکها محدود نمیشود. این رویه پیش از آنها در عصر هخامنشی مسبوق به سابقه بود و حتی در دوران ساسانی نیز تداوم یافت.
7: با تحکیم قدرت سیاسی اشکانیان به ویژه پس از فتوحات مهرداد اول برخی اقتضائات سیاسی در توجه به فرهنگ یونانی از میان رفت و به تدریج توجه مضاغف به سنن ایرانی و ملی از اهمیت بیشتری برخوردار گردید. این تغییر البته نه ناگهانی، دفعتا و انقلابی بلکه تدریجی و به آرامی صورت پذیرفت.
.
*بر اساس شواهد و مستندات، اشکانیان برخی از سنن سیاسی کهن ایرانی از جمله تاکید بر استبداد مطلقه و قدرت بیحد و حصر شاهنشاه را در ساختار سیاسی و ایدئولوژیک خود مورد استفاده قرار دادند. بر این اساس تاکید بر محوریت شاه به عنوان کانون اصلی جامعه و اقتدار دربار به عنوان تداوم سنت های کهن شرقی، در عهد اشکانی وجه خاص ساختار سیاسی به شمار می آمد. برخی خصایص و ویژگیهای شاه آرمانی - که ریشه در سنتهای کهن ایرانی و شرقی دارد - از قبیل نژاده بودن، سلامت جسم و جان، سلحشوری و جنگاوری، دادگری و فرهمند بودن در عهد اشکانی جهت نیل به مقام شاهی از ضروریات به شمار می رفت. تا پایان سلسلۀ اشکانی هیچ مدعی قدرتی خارج از دودمان اشکانی توان ورود به رقابتهای عرصۀ سیاسی را نداشت. این مورد با خصایل آیین شاهنشاهی هخامنشی پیوستگی و تجانس دارد. بر این اساس می توان با احتیاط ادعا نمود عناصری ساختاری نظیر « شاه آرمانی » و « فره ایزدی » در این دوران به شکل پیراسته تری تکوین یافته و از مجاری ایران اشکانی به ساختار فرهنگی و سیاسی ایران ساسانی انتقال و استمرار یافته اند. از سوی دیگر به کارگیری لقب « شاهنشاه » توسط مهرداد دوم را باید تبعیت اشکانیان از ایدئولوی هخامنشی تلقی نمود. به نظر می رسد تداوم این لقب گزینی در دوره ساسانی نمی تواند بی تاثیر از نقش و ضجایگاه اشکانیان باشد.
ابتدا خدمت آقای دکترایمان پور و سپس آقای دکتر ملکزاده به عنوان ناقدین بیرونی و مهمان پژوهشگاه خواهیم بود .
آقای دکتر ایمانپور، استاد دانشگاه فردوسی که به عنوان ناقد در این جلسه حضور داشتند، به نقد ایدۀ دکتر نادری پرداختند و گفتند: ضمن تقدیر وتشکر از دکتر نادری و برگزارکنندگان کرسی، برای فهم اینکه آیابه اصطلاح اشکانیان تا چه اندازه آگاه بودند به گذشته یا بحث گسست یا تداوم فرهنگ ایرانی در دولت اشکانیان، بایستی ابتدا خاستگاه اشکانیان را بشناسیم. همانطور که میدانیم اشکانیان بخشی از اقوام آریایی هستند. اینها در بخش شرقی دریای خزر حضور داشته که منطقه بسیار وسیع و گستردهای بود حتی تا دریاچهی اورال و تا شمال خراسان در این مناطق گسترده حضور داشتند و تفاوتشان با مادها و هخامنشیان این بود که اینها خیلی جلوتر نیامدند. به دلیل اینکه منطقه اشغال شده بود از نیروها و گروهای مختلف از جمله پارسها و مادها که در این منطقه باقی ماندند. مادها و پارسها با اقوامی که به زاگرس رسیدند و منطقه میانرودان نزدیک شدندو استفاده کردند از ایلام و بابل و آشوریان. به هرحال اشکانیان این شانس را نداشتند که با ملل متمدن بیشتر آشنا شوند لذا آنها همان زندگی کوچروی را داشتند. اینها یک فرهنگ مشترک با هخامنشیان دارند یعنی اصالتاً بخشی از قوم آریایی هستند. هخامنشیان با گرفتن این تجربیات امپراطوری عظیمی را ایجاد میکنند که آن سنت و تمدن و یا فرهنگی که متعلق به هخامنشیان است ترکیبی است یعنی برگرفته از ملل تابعه است و نه تنها بینالنهرین چند صد سال پیشتر با امپراطوری آشنا شده بودند توانستند تجربیات گرانبهای کسب کنند وقتی امپراطوری هم تشکیل شد خصوصا وقتی حاکمیت برپاشد توانستهاند 200سال بر مصر با آن تمدن بسیار کهن و مجاورت با یونانیان آسیایی صغیر که گذشته متمدنتری داشتند اینها را هم گرفتهاند و آن چیزی که با عنوان فرهنگ و تمدن هخامنشیان میگویم دیگر آن فرهنگ آریایی دیگر نیست یا به اصطلاح فرهنگ ترکیبی و مشترکی است که از ملل گرفته شده است و نماد آنرا تخت جمشید و یا پرسپولیس را ببینیم همه این مجموعه برآیند فرهنگ وملل تابعه است شاید چیزی که در بحثهای دکتر نادری از ابتدا شاید نقد داشته باشد از همان عنوان شروع کنیم که بحث سنت ایران گفته میشود که با سنت هخامنشیان نتوانستهاند تفکیک نمایند. لذا تداوم سنتها و گسستها ایرانی در دوره اشکانیان این اصطلاح خیلی درست نباشد چون ایرانی نداریم؟ یاباید سنتّهای آریایی را بگویم یا سنّت آریایی و فرهگ آریایی که کاملاً تحت تاثیر از فرهنگ و سنن ملل تابع دچار تحول شده ضمن اینکه بن مایهاش سنّت آریایی است باورهای اهورا مزدا و خدایان که نام برده میشود بخشی از آن آریایی است ولی چیزی که ما بخواهیم از تداوم سنت گذشته یا هخامنشیان یا اصطلاح کاربردی برای دکترنادری،ایرانی که گفتم شاید اصطلاح آریای درست تری باشد. برای همین تفکیکها خیلی مهم است و لذا کل بحث را جدا نمایم یا بگویم سنّتها هخامنشیان در دوره اشکانی است یا گسست؟ یا سنتهای آریایی است؟
اگر سنتهای آریایی بگویم که طبیعتاً با نکتهای که گفته شد اینها خودشان آریایی هستند هرچند سنتهای هخامنشی به دلیل تغییرات ایجاد شده متفاوت است یا سنتهای هخامنشی که این در بحث جداگانهای باشد. بحث سنتهای آریایی که خودشان آریایی هستند موضوع بعدی هم که اضافه میشود بحث یونانیان است که میدانیم یونانیان بعد از آمدن اسکندر تنها یک برخورد نظامی یا فروپاشی امپراطور هخامنشی نیست. بلکه به دنبالش ورود یونانیان سیّار از تجار و سیاحان گرفته و به اشکال مختلف اینها به دنبال اسکندر روان میشوند و بعد از او حاکمیت سلوکیان همچنان ادامه دارد که تشبیه میکنم به آمدن اعراب به ایران.
یک مورد خود اشکانیان هستند که با سابقه آریایی میباشند و فروپاشی امپراطوری هخامنشی و آمدن یونانیان و نفوذ و حضور فرهنگ در بخشهای امپراطوری و بخشهای شرقی یا منطقه بین النهر که مرکز تمدن اشکانیان و سلوکیان و تیسفون اینها میشود و به شدت این فرهنگ حضور دارد و این فرهنگ هخامنشیان است که دچار فروپاشی شده و یونانیان آمدهاند در منطقه آنها هم فرهنگشان افزوده شده بر این موارد حالا وقتی اشکانیان موفق میشوند با ان پس زمینه وارد میشوند و این سرزمین را بگیرند و سلوکیان هم آن حاکمیت سیاسیشان از بین رفته است. لذا اشکانیان در چنین فضای وارد میشوند فضای که فرهنگ یونانیان به شدت گسترده شده و هخامنشیان هم تداوم پیدا کرده و هر چند بخشهای دچار تحول و فرهنگ یونانی حالا اینها(اشکانیان) که وارد میشوند به طور طبیعی بُن مایهی اینها آریایی است ولی وقتی اینها سرزمین وسیع وارد میشوند به طور طبیعی برای اداره این کشور نیاز به کارگزاران پیشین نیاز دارد پیش از 70 سال تحت تاثیر قرار گرفتهاند به یک نحو یونانیزده شده و با این حال اداره کشور و سیستم را به خوبی میتوانستند ادراه کنند لذا اشکانیان وقتی میآیند به طور طبیعی گروههای استفاده میکنند و رابطه آنها به صورت خصمانه نمیباشد که اشکانیان اینها را حذف نمایند به طور طبیعی از تجربه آنها استفاده میکنند ولی در عین حال همچنان آریایی هستند و شرایط بوجود آمده از کارگزاران اول پیش از اشراف تحت تاثیر فرهنگ یونانی هستند بر همین است شاید مشکلی که وجود دارد را تفکیک فرهنگ ایرانی و هخامنشی میباشد. اول ایرانی را آریایی بگویم و این هخامنشی است آیا چقدر توانستهاند در واقع تداوم را به وجود آورند و اشکانیان آگاه هستند درواقع به تدریج تحت فضای آن موقع قرار میگیرند. و مجبور هستند از کارگزاران استفاده کنند که اول فرهنگ کمرنگ میشود. و سنتّها هخامنشیان که تجربه گرانبهای از حکومت دار است که برآیند از سنتهای کل است. و کاملا هم در آن جهت پیش میروند و سنتهای آریایی هم همراه هم که باعث کمرنگ شدن سنتهای یونانی میشود به تدریج بعد ار یک دوره کوتاه حالا بگویم به صورت نیاز استفاده میشوند در جهت کمرنگ شدن آنهاست که از نیمهها به تدریج بازگشت به همان فرهنگ کهن آریایی و هخامنشیان را داریم. و نقدی که میتوان داشت اینها را باید تفکیک نمایم آیا منظور سنّتهای هخامنشی است؟ یا بازگشت به سنهای آریایی؟
مدیر علمی جلسه پس از ارائه نقد دکتر ایمان پور، از ایشان تشکر کردند و گفتند: آقای دکترنکات و نقدهای مختلفی در مورد ایده و دیدگاههای ارایه شده مطرح کردهاند. در این بخش از دیدگاههای آقای دکتر ملک زاده و نقدهای ایشان استفاده می کنیم تا در پایان توضیحات دکتر نادری را در مورد نقدها داشته باشیم.
ناقد دوم جلسه، آقای دکتریاسرملک زاده ، عضو هیئت علمی دانشگاه فردوسی مشهد در نقد ایدۀ دکتر نادری گفتند:ضمن تشکر از دکتر نادری و دکتر ایمان پور، بحث آریا و ایران که آریایی همان ایرانی است ولی به معنای قومی و زبانی و نه به معنای سرزمین یعنی ملّت ایرانی نداریم و سرزمین به رسمیت شناخته نمیشود به عنوان ایرانی و درمورد هخامنشیان صدق میکند. آریا همان اقوام ایرانی هستند که وارد فلات ایران میشوند و بخشی که در سرزمین پارت ساکن میشوند و به عنوان پارتیان که اقوام ایرانی زبان هستند شاید اقوام غیر ایرانی هم بین آنها باشد.
حال در این مکان ما یک قوم پارتی و یک قوم اَپرنی که زبان اینها متفاوت است و اشکانیان اولیه همان اپرنیانی هستند که باز هم معادل آریا و به زبان ایران غربی شمالی صحبت میکنند یعنی همان زبان مادها. اما پارسیان که از شمال شرق وارد فلات ایران میشوند حالا به چه شکلی اقوام ایرانی بودهاند یا نه.
پارسیان اقوامی هستند که همه آنها به زبانهای ایرانی صحبت نمیکنند زبانهای ایرانی با پارسیان تداخل دارند با اقوام که مهمترین آنها ایلامیها میباشند که این یک تلفیق میباشد غیراز این وقتی که پارسیان وارد میشوند اقوام متمدنی نیست فرهنگ غنی داشتند اما متمدن نیستند در هنگام ورود اینها با تمدنهای هزار ساله آشنا میشوند و تمدن را از آنها اخذ میکنند و در آن حل میشوند و در دوره هخامنشیان که ورودشان در هزاره اول شروع میشودتا 550تازه سلطنت هخامنشی صورت میگیرد. وقتی با این بحث وارد دوره اشکانیان میشویم با یک تمدن هخامنشی فرهنگ یا تمدن آسیایی و ایرانیان یک بخشی از آن هستند. آیا ما در دوره هخامنشیان همین بحث گسست و استمرار فرهنگی را صحبت میکردیم از چه مواردی صحبت میکردیم؟ ایرانیها یا آریاییها که در پیکرهای هخامنشیان هستند اینها تاثیری در دوره خودشان گذاشتند و تداوم این در دورههای بعدی میبینم بنابراین ما هم در دوره هخامنشی آثار ایرانی را میبینیم هم تداومش را در دوره سلوکی و هم اشکانیان و هم ساسانیان این تداوم را میبینیم اما این تداوم تاثیرات و غلبه فرهنگی نیست که شامل دو مبحث میباشد.
بحث اول: پارتیان و اشکانیان حکومتی را تاسیس میکنند و به شکل خالص آن ایرانی هستند و از جایی نگرفتند در حالیکه در میراثی در دست میگیرند هم فرهنگ آسیایی هخامنشی و تمدن آسیایی سلوکی پشت سر آنها است که اجزا و عناصر ایرانی دارد و اجزا و عناصر یونانی هم دارد که هر دو فرهنگ به اینها ارث میرسد.
بحث دوم: خود سلوکیان هم از هخامنشیان میراث داری میکنند. فرهنگ آسیایی یا هخامنشی تداوم پیدا میکند تا در دوره اشکانیان که اشکانیان یک فرهنگ ایرانی دارند که نگویم خالص ولی غلبه فرهنگی دارد در قبائل و سرزمین خودشان در واقع یک فرهنگ محلی است و یک فرهنگی به ارث میبرند که التقاطی از فرهنگها متفاوت میباشد این مطلب را دکتر ایمان پور به عنوان فرهنگ هخامنشی معرفی کردند. سوالی که مطرح میشود آیا ساسانیان میراثی را که از آن مجموعهای که به ارث میبرند بدون هیچ انشقاقی چسبیده یا از آن فرهنگ بسیار دوری که ما نمی فهمیم چه بلایی به سر آنها میآید مسلّما از آن هم آثاری مستقیم و غیر مستقیم به آنها میرسد. ساسانیان در پارس بودند که یک سری فرهنگهای از هخامنشیان بجامانده بود از آنها اخذ کردهاند اما این 500سال اطلاعات ما که دربارهای آن کم است در حق این 500سال بی انصافی شده است میخواهم از گفته دکتر نادری یک گام جلوتر بروم و بگویم فرهنگ ایرانی را اتفاقاَ اشکانیان هدیه کردهاند به ساسانیان. اشکانیان این فرهنگ ایرانی را از هخامنشیان نگرفته اند بلکه از شمال شرق ایران وارد کردهاند مباحث دکتر نادری و دکتر ایمان پور در کنار هم قرار میگیرد و ما تفاوت پارتیان و پرنیان و اشکانیان را در مورد شان فکر بکنیم بنابراین برنامه هخامنشی و اشکانی که دکتر نادری بحث کردند بنده تدوام را همان چیزی می دانم که میگویند استمرار و تداوم پادشاهی آسیا یعنی اینکه این برنامه هخامنشی سازی و اشکانیان اتفاقاً از خود سلوکیان اخذ کردهاند که خود اسکندر اعتقاد داشت که برترین پادشاه هخامنشی یا حتی اعتقاد دارند برادر بودند و از سلوکیان نشئت میگیرند.
مدیر علمی جلسه، آقای دکترنصراله زاده پس از اتمام نقدها و دیدگاههای دکتر ملک زاده گفتند: دربارۀ منشا اشکانیان گفتهاند که اصل سکایی داشتند از تیره پرنی و از طایفه داهه؛ که در شرق دریایی مازندران یا کاسپین و داهستان زندگی میکردند و زمینههای فرهنگی هم آنجا وجود داشته که باید به آنها هم توجه شود که وقتی وارد استان پرثوه یا پارت میشوند که زبان خودشان را رها میکنند و زبان پارتیان را اخذ میکنند و نام پارت که اصطلاح جغرافیایی بوده تبدیل به نام قومی میشود. دکتر نادری هم از استمرار فرهنگی گفتهاند که نکته مهمی است و از همان آغاز میبینیم از الفبای آرامی بر روی سکههای خود استفاده کردند و هم در زمینه تصویر چرخش سربه سمت چپ، بر خلاف سلوکیان، را نشان میدهند و محققان میگویند یعنی از همان آغاز عنصر یک خودآگاهی سنّت وجود داشته که به دورههای بعدی منتقل میشود و این خود آگاهی به سنت همیشه در میان ایرانیان نجات بخش بوده و اشکانیان هم از آن استفاده و موفق میشوند سلسله مهمی را در تاریخ ایران از جهت فرهنگی و سیاسی و نیز طول حکومت، 474 سال، را پایه گذاری میکنند.
در این بخش به توضیحات و نکات دکتر نادری در پاسخ به مطالب و نقدهای ناقدین محترم گوش می دهیم.
دکتر نادری، ارائه دهندۀ ایدۀ مورد بحث در این کرسی، پس از شنیدن نقد ناقدان این چنین پاسخ دادند:بنده هم از جمله افرادی هستم که موافق نیستم که ساسانیان قصد داشتهاند همۀ آثار اشکانیان را مورد تخریب قرار بدهندو یا نام و نشان آنهارا به طور کامل حذف بکنند. با این حال با این موافق هستم ایدئولوژی رسمی که در دوره ساسانیان تولید میشد منبعث از خاندان شاهی و دیدگاه مذهبی موبدان بود که یک زاویهای با برخی نگرشهای اشکانیان دارد. از جمله بحث کوتاه کردن دوره سلطنت این به یک شکلی با بحث در تقسیم بندی هزارههای زردشتی شاید در ارتباط باشد بحث عمر جهان در انگارههای زردشتی رو به پایان بوده یک ایدئولوژی دینی تاثیر گذاشته که کوتاه بکند سلطنت دوره اشکانیان را با این حال در توضیحات خود عرض کردم که پادشاهی ساسانیان اتفاقاً تلاش میکردند که پیوند برقرار کنند یک نوعی مشروعیت بگیرند از خاندان ساسانی البته ما از سوگند ساسان در طبری و بلعمی آگاهیم که سوگند میخورد که هیچ یک از اشکانیان را زنده نگه ندارند که منتقل شده به منابع بعدی و با این دیدگاه افراطی موافق نیستم که ساسانیان به طور کل میراث اشکانیان را نابود کردهاند اما ایدئولوژی رسمی که در این دوران شکل میگیرد زاویهها و مشکلاتی دارد با دیدگاه اشکانی به مسائل آن اشاره کردم و بازتاب آن در خدای نامه و پهلوی نامه و ... میتوانیم ردیابی کنیم و نمی تواند اتفاقی و تصادفی باشد.مسأله بحث سنت ایرانی که باید تفکیک شود از سنت هخامنشی. دیدگاههای مختلفی وجود دارد ممکن است کسانی که شکلگیری ایدۀ ایران را دوره ساسانی بدانند و بحث ایران شهر را نیز در دوره ساسانیان بدانند. بنابراین در دوره ساسانیان ایدۀ ایران به اوج خود میرسد. در شکلگیری این ایده که ریشه های آن پیداست در سنت های اوستای حداقل این مراحل را میبینیم که در کتیبههای هخامنشی اینها را میبینیم به نظر میرسد که ما اگر شکلگیری ایده ایران را منحصر بدانیم به دوره ساسانی مشکلاتی ایجاد شود. در سنت اوستایی و برخی اشارات در کتیبههای هخامنشی شکلگیری ایدۀ ایران آشکار است و خودنمایی میکند . منظورمن حضور عنصر و هویت ایرانی در دوره اوستایی یا پیش از اساطیر و اینهاست. بعد در دوره هخامنشی و اینکه تاکید دارم بر سنت ایرانی و یا هخامنشی زیرا دوره هخامنشی نقطه عطفی است در شکلگیری فرهنگ ایرانی و برجسته شدن عناصر ایرانی به تعبیری و هخامنشیان هم بخشی از فرهنگ ایرانیان بودند و ترکیب شدن با فرهنگ یونانی و از جاهای دیگر از یونانیان و آشوریان و بابلیان و... تاثیر گرفتهاند و پیوند جدایی ناپذیری از سنتها داشتند و گرنه منظورم در سنتّهای ایران بیشتر نظرم برشکلگیری ایده ایران را ما از دوران اوستایی در نظر بگیریم و منحصر نکنیم هدف بحث در تداوم سنت بخش آریایی یا هخامنشی است؟ بله هردو سنتهای هخامنشی ترکیب میشود با سنتهای میان رودان و غیره اما شاکله آن میتواند سنتهای ایرانی باشد همانطور که اشکانیان در اقامت طولانی مدتشان در پیرامون ایلامیها و میان رودانیها و تاثیر گرفتن از آنها رسمیت نداشته باشد.
اما بحث خاستگاه اشکانیان که دکتر ایمانپور اشاره کردند به پرنیان یا اپرنیها داههها و حتی دکتر نصراله زاده و ملک زاده همه اینها را توضیح دادند اما در بحث کوچرو بودن اشکانیان دو نظریه وجود دارد اگر ما اشکانیان را مهاجرین یا مهاجمین بدانیم که براساس دیدگاه ولسکی که تازه قرن سوم پیش از میلاد آمدند و در مناطق پارتیان کهن داخل شدند قضیه فرق میکند و اگر آنها را ساکنان بومی که از خیلی وقت پیش آمده باشند و اقامتشان طولانی بوده قضیه فرق میکند در منطقه آسیایی مرکز محل نشو و نمایی فرهنگ ایرانی و بحث دین ایرانی و سنت های ایرانی.
در مورد اظهارات، دکتر ملکزاده که توضیح دادند در مورد بحث تفکیک اپرنی و پارتی. پرنیها از زبان خود دست کشیدند. زبان آنها که از زبانهای شرقی ایرانی است. اشکانیان دیوان سالاری و مکاتبات خود را براساس زبان پارتی دایر کردند. بحث ایرانی که به صورت زبانی مطرح شده من مخالف این قضیه هستم بالاخره اینکه در دیدگاههای اوستایی ما بحث ایرانویج را داریم که اشاره میکند به سرزمین آرمانی یا مأوای اولیه که حدود و ثغوری برای آن قائل میشود و در اوستایی فاصله دارد با آن چیزی که بعد شکل میگیرد. (صدا قطع شد)
در مورد اینکه اشکانیان فرهنگ ایرانی را آوردند و آن را منتقل کردند به فرهنگ ساسانیان کاملا موافق هستم و این انتقال و استمرار برخی از سنتهای ایرانی از مجرای اشکانیان به ساسانیان اشاره کردم و در مورد تاثیر سلوکیان بر میراث هخامنشیان هم صدق میکند.
پس از اتمام صحبتهای دکتر نادری، مدیر علمی جلسه پس از جمعبندی نهایی ، از حاضران خواستند تا اگر سوال و یا نظری دارند، بیان کنند: که سوالی نبود.
سپس دکترنصراله زاده ضمن سپاس از برگزارکنندگان کرسی و ارائۀ این ایده توسط دکتر نادری و نقد ناقدان؛ ختم جلسه را اعلام نمودند.
نظر شما :