از خاطره جمعی تا تاریخ حافظه: چیستی تاریخ فرهنگی و اهمیت پرداختن به آن در مطالعات باستان

۰۲ مهر ۱۴۰۱ | ۱۰:۵۴ کد : ۲۲۸۲۸ اخبار همایش
تعداد بازدید:۳۰۹

 دکتر یاسر ملک زاده

«تاریخ فرهنگی» اصطلاحی نسبتاً جدید است که از تطور فکر تاریخی پدید آمده است.منشاء فکر تاریخی که منجر به پیدایش این اصطلاح شده است می‌تواند همزمان با پیدایش تاریخ علمی در اواخر قرن نوزدهم درنظر گرفته شود. حتی می‌توان زمان آن را به آغاز نهضت ضد اثبات گرایی در اوایل قرن هجدهم به عقب برد و نحله‌هایی از آن را در دیدگاه‌های ویکو یافت. این دیدگاه بر ضد دیدگاهی شکل گرفت که در آن تاریخ به تابعی از علوم طبیعی تقلیل داده می‌شد. در این دیدگاه اخیر منابع فکت (امرواقع) تلقی می شدند و بر اساس آن تاریخ انتقادی یا جزئی شکل می‌گرفت. تاریخ‌نگاری مبتنی بر دیدگاه اثبات گرایانه عبارت بود از نوشتن تاریخ بر اساس بررسی انتقادی منابع، انتخاب جزییات از مطالب معتبر و ترکیب جزئیات در روایتی که در آزمون روش‌های انتقادی تاب بیاورد. در این دیدگاه تولیدات تاریخی ماهیت جوهری و بنابراین تغییرناپذیر و ابدی داشتند. تاریخ واقعی بطور مستقل و به مثابه کنه امر واقعوجود داشت و ماموریت مورخ یا تاریخ پژوه این بود که آن را کشف یا استخراج کند یا به حریم آننزدیک و نزدیک تر شود.

در نهضت ضداثبات گرایی این دیدگاه وحی منزل تلقی شدن منابع «معتبر» به چالش کشیده شد. میزان اعتبار منابع در هر شرایطی نسبی و قابل نقد دانسته می‌شد. حتی آن چه که بدیهی‌ترین گزاره‌های تاریخی تاریخ پژوهان دانسته می‌شد نیز مورد تردید قرار می‌گرفت. از نظر برخی از ضد اثبات گرایان امر واقع به عنوان ابژه با تبدیل شدن به حافظه به سوژه‌ای مستقل از ابژه تبدیل می‌شد و دیگر نمی‌شد آن را امر واقع تلقی کرد.در ادامه در رویکردهای متاخر این نهضت تاریخ جزئی به عنوان ابزار و نه هدف در نظر گرفته می‌شد. در این دیدگاه این ابزار در خدمت آن‌چه که تاریخ کلی یا تاریخ فلسفی نامیده شدقرار می‌گرفت. در نظر طرفداران افراطی‌تر این دیدگاه، تاریخ جزئی حتی تاریخ یا بخشی از تاریخ هم دانسته نمی‌شدو هرآن چه که تاریخ بود همین تاریخ کلی یا فلسفی بود. تاریخ کلی عبارت بود از روند تکامل فکر تاریخی. این دیدگاه منکر وجود یک تاریخ واقعی مستقل بود. این که یک تاریخ واقعی در جایی پنهان وجود داشته باشد و وظیفة مورخ پیدا کردن آن باشد از دید طرفداران این دیدگاه ایده آلیستی و خام اندیشی تلقی می‌شد. این خط فکری توسط رمانتیسیست‌ها و بعدها تکامل گرایان عصر داروین تداوم پیدا کرد. تاریخ فکر تاریخ ارادة انسان بود. فکر موجودی در حال تکامل بود که از شکل جنینی رشد کرده به بالندگی می‌رسید و لذا تاریخ هم یک پدیدة درحال تکامل بود و از این نظر تاریخ انسان‌ها و به طریق اولی حافظة تاریخی در هر زمانی تاریخ واقعی و مظهری از فکر و اردة در حال تکامل انسان تلقی می‌شد. در این دیدگاه تعریف جدیدی از تاریخ نگاری ارائه می‌شد. هر نوشتاری که بازتاب دهندة فکر تاریخی در دوره‌های زمانی مختلف بود نوشتة تاریخی و هر نویسنده‌ای چنین تاریخی مورخ دانسته می‌شد. همتراز دانسته شدن تاریخ با اندیشه باعث شد که معنای مورخ و تاریخ نگار از این هم گسترده‌تر در نظر گرفته شود. گرچه پسوند «گرافی» برای علومی مورد استفاده قرار می‌گرفت که با نوشتن سروکار داشت اما در دیدگاه وسیع‌تر هر اثری که در دوره‌ای از تاریخ با هدف انتقال مفهومی تاریخی (معادل با آنچه که تاریخ فکر خوانده می‌شد) آفریده می‌شد اثری تاریخ‌نگارانه و آفرینندة آن یک مورخ محسوب می‌گردید. با اختراع ضبط صوت و سایر رسانه‌های سمعی و بصری و ظهور مفاهیم جدید به نام تاریخ شفاهی و تاریخ نگاری شفاهی از سویی و نگاه ویژه به سنت شفاهی خصوصاً در مکتب هاروارد از سوی دیگرتعریف اخیر تاریخ نگاری گستردگی بیشتری پیدا کرد. سنت شفاهی ابتدا تنها به شکل منظوم و سپس حتی در شکل منثور آن در لابه لای آثار مکتوب کشف و تلاش شد شکل اولیة آن بازسازی شده مبداء زمانی کهن‌تر برای آن در نظر گرفته شود و نخستین مردمان سازندة آن و نسل‌های بعدی منتقل کنندة آن به عنوان گونه‌ای از مورخان در سنت شفاهی معرفی شدند. پژوهشگران در این حوزه با موضوعی سروکار پیدا ‌کردند که حافظه یا خاطره نامیده می‌شد. در بررسی خاطره آن چه که باید بررسی می‌شد ابژه به عنوان امرواقع یا فکت نبود بلکه خود سوژه در مفهوم ذهنی آن به عنوان داستانی بود که در ذهن به وجود می‌آمد. این داستان حتی اگر داستانی تخیلی نبود و مبتنی بر یک ابژه و امری واقع به وجود آمده بود به دلیل این که سوژه‌ای ذهنی بود وجود عناصر ذهنی در آن مسلم فرض می‌شد و در نتیجه در هر صورتی وجود عناصری از تخیل در داستان مفروض دانسته می‌شد. داستان به طرح‌های ذهنی افراد تبدیل می‌شد و نام خاطره پیدا می‌کرد. خاطره‌ دو مشخصة مهم داشت: 1. به گذشته تعلق داشت 2. پویا بود.خاطره با گذشت زمان چه در داخل ذهن و چه هنگامی که بازگو می‌شد دچار تغییر می‌شد. هنگامی که از دریچة ذهن فرد یا افراد در گروه‌ها به اشتراک گذاشته می‌شد در میان افراد گروه توزیع می‌شد و درنتیجه در نزد هر عضو گروه به شکل متمایز از عضو دیگر گروه و در میان هر گروهی متمایز از گروه دیگر به شکل روایت‌هاییدر اشاره به یک خاطرة مشترک بازتولید می‌شد و با گذشت زمانیادآوری می‌شد. این یادآوریباعث ایجاد حس تعلق می‌شد که از ملزومات اساسی برای پایداری گروه‌های اجتماعی است. برای داشتن حس تعلق باید گذشتة مشترکی را به یاد آورد. از خاطرة مشترک با عنوان خاطرة جمعی یادکرده‌اند. خاطره جمعی ابزاری بود که اعضای یک گروه اجتماعی با آن از هویت خود و تعریف عضویت خود در آن گروه آگاه می‌شدند. خاطره جزء مهم و حیاتی ساخت هویت و تعلق گروهی تلقی می‌شود. گروه‌ها گذشته‌ای دارند و این گذشته تداوم، استمرار و انسجام آن‌ها را در طی زمان نشان می‌دهد و در نتیجه به هویت جمعی آن گروه اعتبار می‌دهد. بنابراین خاطرة جمعی به ایجاد هویت جمعی کمک می‌کرد. خاطرة جمعی هرچند به یک گروه خاص تعلق داشت اما در زمان دچار تطور و تغییر می‌شد به طوری که خاطرة جمعی یک گروه در نقطة زمانی الف با خاطرة جمعی همان گروه در زمان ب تفاوت داشت. خاطره با حرکت از در طول زمان نقطة الف به ببه مجموعه‌ای از خاطرات جمعی متفاوت تبدیل می‌شد. آن چه که باعث دگردیسی خاطره جمعی در طول زمان و تبدیل شدن آن به یک میراث می‌شد تغییرات فرهنگی گروه هدف بود. مجموعة خاطرات جمعی یک دورة زمانی که به شکل میراثی تاریخی به زمان حال منتقل شده بود نقاط به هم پیوسته‌ای بودند که پاره خطی را به وجود می‌آوردند که از آن با عنوان خاطرة فرهنگی یاد می‌شود. خاطرة فرهنگی نیز هویت ساز بود و در شکل‌گیری و تقویت هویت فرهنگی تاثیرگذار بود. خاطرة فرهنگی هنگامی که به نحوی از انحاء چه به شکل نگارش یا به اشکال دیگر ثبت می‌شد تبدیل به تاریخ فرهنگی می‌شد. پژوهش بر روی تاریخ فرهنگی، و پیش از آن حافظة فرهنگی و حافظة جمعی کار پژوهشگر «تاریخ حافظه» بود. «تاریخ حافظه»  اصطلاحی نوظهور بود که نخستین بار توسط یک پژوهشگر تاریخ مصر باستان برای پژوهش بر روی تاریخ فرهنگی پیشنهاد شد. تفاوت تاریخ فرهنگی و «تاریخ حافظه» با تاریخ جزئی و انتقادی بسیار واضح است. تاریخ فرهنگی و «تاریخ حافظه» بخشی از حوزة وسیع‌تر تاریخ کلی یا تاریخ فلسفی یا تاریخ فکر هستند که در آن هدف محقق رسیدن به کنه امر واقع یا پیدا کردن واقعیت تاریخی (اگر بشود به آن رسید!) یا دانستن آن چه را که مردمان در دوره‌های تاریخی انجام داده‌اند نیست. بلکه در این جا هدف پژوهشگر این است که بفهمد مردمان در هر مقطع زمانی با آثار فرهنگی که پدید آورده‌اند چه فکری می‌کرده‌اند و چگونه فکر می کردند. چرا وچگونه خاطرة و هویت جمعی و فرهنگی خود را به یاد می‌آورده‌اند. چه گزینش‌ها، حذف‌ها، تحریف‌هایی را در مسیر تحول خاطرة خود انجام داده‌اند. این تغییرات توسط گروه‌ها در کدام بخش‌ها عامدانه و در کدام بخش‌ها ناخودآگاه صورت گرفته است.


نظر شما :