گفتگو با دکتر فرشته ابوالحسنی: عدم کفایت آموزش های موعظه محور و حفظ طوطیوار ، در رشد اخلاقی فرد

۲۳ آذر ۱۴۰۱ | ۰۷:۵۰ کد : ۲۳۲۵۲ مصاحبه ها
تعداد بازدید:۲۲۱
گفتگو با دکتر فرشته ابوالحسنی: عدم کفایت آموزش های موعظه محور و حفظ طوطیوار ، در رشد اخلاقی فرد

 

خانم دکتر ابوالحسن استادیار دانشکده الهیات و ادیان  دانشگاه مازندران

 

با توجه به اینکه شما در حیطه فلسفه خواجه نصیر پژوهش هایی داشته اید لطفا بفرماییدکه  رویکرد خواجه نصیر تا چقدر مبتنی بر آموزش تفکرمحور است؟

در مورد  این سوال باید بگویم دیدگاه های اندیشمندان در باب تعلیم و تربیت، از دیدگاه ایشان در باب رشد انسان و استکمال انسان و مبانی فلسفی شان به ویژه علم النفس برمی خیزد. مثلا در باب تربیت اخلاقی دیدگاه متفکران براساس نظریه های ایشان در رشد و استکمال اخلاقی انسان بنا میشود. میتوان گفت بحث از رشد اخلاقی، مسأله توصیف و است ها است. یعنی توصیف انسان و استکمال اخلاقی، برنامه فرآیندی برای تعالی ابعاد مختلف و عوامل ذخیل در رشد اخلاقی و تربیت اخلاقی بحث از بایدها و نبایدها است یعنی در نظام آموزشی، براساس آن توصیف از انسان و فرآیند تکامل آن، چه برنامه ای با چه محتوا، اهداف، اصول و روشی اتخاد می گردد

خواجه طوسی نیز از این امر مستثنی نیست. ایشان نیز در تعلیم و تربیت که بیشتر در اخلاق ناصری و آداب المتعلمین به آن پرداخته است، نظریات خود را برسایر نظریات رشدی، استکمالی خود بنا نهاده است. طوسی در بحث از رشد اخلاقی، تقریباً خردگرا است، تقریباً می گویم زیرا بیشترین و غالبترین وجهه را بعد عقلانی-شناختی و تفکری دارد و البته نه همه آن. زیرا سایر عوامل نظیر عوامل درونی مثل مزاج، توارث، جنسیت، عوامل بدنی و جسمانی، عواطف و ...، و در عوامل بیرونی مثل جامعه، دین، فرهنگ، معلم و .... در رشد اخلاقی دخیلند. اما با این حال، بعد شناختی از همه مهمتر است و آنچیزی که غالب است تفکرمحوری است. طوسی همچون فلاسفه یونان به نقش شناخت در تحول اخلاقی اهمیت ویژه مبذول میدارد. استنباط و استدلال موضوعات کلی و جزیی اخلاقی که منشاء رفتار است از پیشانگارههای معرفتی عقل نظری توسط عقل عملی صورت میپذیرد. براین اساس کارکرد اخلاقی انسان فرآیندی فعال با خاستگاه سرشتی، متضمن نظمدهی رفتارهای آدمی توسط شناخت در بافت هنجارها و ارزشهای محیط است، به نحوی که در طول زمان و ممارست و تجربه، این انتظام برای انسان به صورت ملکه که ارزشهای خودساخته زیربنایی رفتارند، درونی میشود. این تحول اخلاقی، به شکل نظاممندی نظیر الگویی مرحلهای از کودکی شروع به شکلگیری میکند و مراحل آن تا بزرگسالی ادامه دارد و در بزرگسالی نیز دارای سطوح و مراتب متعددی است. طوسی برای هر یک از مراحل، اصول تربیتی بیان داشته است. در مباحث استکمال اخلاقی نیز طوسی، با یک قیاس عملی، دیدگاه نوآورانه خود را در خصوص مبادی رفتار و فلسفه فعل تبیین کرده است. این قیاس عملی که نوعی استدلال اخلاقی است، برانگیزاننده شوق و قوای انگیزشی و سپس صدور رفتار است. مسلماً برای تربیت اخلاقی و آموزش اخلاق، این مبادی تأثیر گذار است کمااینکه می بینیم در آداب التعلمین، بر بعد شناختی و تربیت عقل عملی علاوه بر نظر برای صدور رفتار اخلاقی برنامه منسجمی وجود دارد. البته بنده بیشتر بر مباحث رشدی و استکمالی طوسی متمرکز بوده ام و تأثیر آن ها را در فیشهای مطالعاتیم در تعلیم و تربیت دیده ام، با این حال تعلیم و تربیت طوسی نیازمند پژوهش مستقلی است و همچنان در فلسفه اسلامی، جای مطالعات و کار پژوهشی بسیار باز است و باید بیش ازین بر مفاخرمان فخر بفروشیم و پژوهش کنیم

 

تا چه میزان عقلانیت فلسفی در رشد اخلاق اجتماعی متأثر است؟

 به نظرم بهتر است این سوال دقیتر شود. پرسیده اید تا چه حد عقلانیت فلسفی در رشد اخلاق اجتماعی دخیل است. اولاً باید بپرسیم عقلانیت فلسفی یعنی چه؟:  ثانیاً فلسفه به معنای دانستن تاریخ فلسفه و فنون منطق و ... منظور است یا تأکیدمان بر تفکر با همه اقسام آن است؟

بله منظورم تفکر فلسفی است و فلسفه ورزی نه حفظ کردن مکاتب فلسفی

 بگذارید کمی گسترده تر صحبت کنیم. یعنی از جایگاه تفکر در رشد اخلاق اجتماعی بحث کنیم و نه فلسفه. باور دارم در بحرانهای مختلف کشور، اگر تفکر، محور باشد، خیلی از مسائل پیش نمی آید و اگر بیاید به راحتی قابل حل است؛ یا برخی از چالشهای اجتماعی مثلا مسأله هویت جوانان و ...، اگر بعد شناختی و تفکری را بیش ازین اهمیت میدادیم اساساً چالشهای کمتری بر خانواده ها و جامعه تحمیل می‌شد. به هر روی سوال بسیار کلی است، چون باید از اخلاق اجتماعی هم بپرسیم مقصودتان از اجتماع و جامعه چیست؟ من به اخلاق در ساحتی جامعه نگر متوجهم یعنی فرای افراد. و فرای اخلاق بین شخصی افراد در جامعه. یعنی با قطع نظر از بحثهای حقیقت‌شناختی، هیأت متشکل از مجموع افراد، دارای خصلتهایی است که حاصل از ساختار، نوع چینش و هماهنگی افراد آن است. نظیر اجزای جورچین که در عین سلامت تک تک اجزا، نظم چینش آن، در ترکیب منظم ساختار آن اهمیت دارد. ساخت اجتماعی، با محیط درونی و بیرونی خویش در ارتباط است. اخلاق در مقیاس و سطح جامعه به معنای یک کل سازمان یافته است که چنین مجموعه‌ای، دارای نوعی فرهنگ جمعی، آرمان، اهداف، اصول اخلاقی، شیوه تعامل، خصلتها و خُلق اجتماعی است. تصور ناقص از اخلاق اجتماعی، آن را به رشد اخلاقی در روابط بین شخصی فرو میکاهد، در حالیکه چنین رشدی از شاخصه‌های رشد اخلاقی است. پس ما از این حیث وارد بحث اخلاق اجتماعی می شویم یعنی خصلتهای جامعه ایرانی و نه روابط افراد در ایران

ضمن آنکه در جامعه ایرانی، شاهد انواع تحلیل های وضعیت اخلاقی هستیم که از ضعف در مقام مسأله محوری رنج میبرند. همین پرسش شما کمی گنگ است، یعنی چه که تفکر محوری چگونه در رشد اخلاق جامعه دخیل است؟ این سوال خودش بسیار مرکب است و اساساً تحلیل مسائل، خود به منزله گامی در مسیر رشد است: 1. امکان تغییرپذیری: آیا تغییر رفتار گروههای اجتماعی و خصلتهای جمعی ممکن است؟؛ 2. ابعاد و مصادیق رشد اخلاقی؛ اخلاق اجتماعی در چه ساحات و مصادیقی نمود می یابد؟ آیا فراتر از اصلاح روابط بیناشخصی افراد، میتوان از اصلاح اخلاق جمعی سخن گفت؟؛ 3. سنجه و شاخصههای رشد اخلاق اجتماعی کدامند؟؛ 4. پرسش از مقام تحقق؛ این مسأله، جامعه شناختی و از جنس توصیف است و ترسیمگر وضعیت موجود، در مقابل وضعیت آرمانی است؛ 5. چگونگی فرآیند تغییرات اجتماعی در حوزه اخلاق؟. 6. مقام تبیین (علتیابی) که شامل چند مسأله است: الف) علل شکاف بین وضعیت کنونی و وضعیت آرمانی چیست؟ (آسیبشناسی علّی)؛ ب) عوامل تغییرات اجتماعی کدامند؟ تغییرات جمعیتی، تغییر در نظام ارزشها، تکنولوژی؟ و ...؟؛ ج) چه عواملی، زمینه ساز رشد اخلاقی میگردد؟ ؛ 7. راهکارهای دستیابی به رشد اخلاقی؛ 8. برنامه‌ریزی راهبردی و عملیاتی؛ 9. نهادینه سازی و پایدارسازی. خب باید بپرسم نقش تفکر را در کدام سوال می خواهید؟ من خودم یک مسأله را انتخاب می کنم: نقش تقکر محوری در زمینه رشد اخلاق اجتماعی به عنوان عوامل زمینه ساز آن. مسلماً رشد اخلاق در جامعه بحث پیچیده ای است و میخواهم با پرهیز از حصرگرایی به تحلیل عوامل مؤثر شناختی و انگیزشی دررشد اخلاقی در جامعه ایرانی فکر کنیم. توجه به پیچیدگی اخلاق در جامعه امروزی، کاربست انتقادی ارزشها، آسیبشناسی ملی و تأکید بر مطالعات جامعه شناختی اخلاق در تحلیل وضعیت کنونی، تأکید بر سرمایهگذاری بر کودکان و زیرساختهای اخلاقی نظیر خانواده و مدرسه، آموزش غیر مستقیم اخلاق با تأکید بر رسانه های جمعی، ایجاد زمینه های درونی (دیگرگرایی: همدلی، محبت، نوعدوستی) و بیرونی انگیزش و مشارکت عمومی نظیر اعتماد، شفافیت، قانونگرایی، جوان گرایی و .... از جمله عوامل تحلیلی دخیل در اخلاق است. اگر مطالعات در این زمینه را ببینید گستردگی عوامل را متوجه میشوید. پیشنهاد می کنم مقاله من با عنوان «تحلیل عقلی- فلسفی عوامل مؤثر در رشد اخلاق اجتماعی در جامعه ایرانی (در سطح جامعه نگر)» را بخوانید، نقش عوامل اقتصادی، عوامل اجتماعی (نظیر خودباوری و اعتماد به نفس ملی؛ همدلی؛ بسیج همگانی؛ مشارکت اجتماعی؛ کنترل اجتماعی؛ فرهنگ تلاش و مسئولیتپذیری؛ امنیت؛ نظارت همگانی؛ جوانی جمعیت؛ اعتماد؛ اعتبار هنجارهای اجتماعی؛ خشونت‌گرائی یا همبستگی؛ تعلق اجتماعی؛ نابرابریهای اجتماعی؛ نزاعهای درونی و ....) و عوامل بیرونی-خارجی را می توان نادیده گرفت؟ خیر. پس دچار حصرگرایی نشویم

اما با این حال، می توان گفت تفکر و تفکر و تفکر، شناخت و شناخت و شناخت!

زیرا سرسلسله حل بسیاری از چالشهای زمینه ساز برای رشد اخلاق اجتماعی به مسائل شناختی برمیگردد که قطعاً نقش تفکر، به عنوان عاملی که از درون می جوشد از میان سایر عوامل شناختی پررنگ تر است. قطعاً اندیشه ها، باورداشتها و شناخت، تأثیر اثبات شده ای بر رفتار دارند. و اگر این شناختها، از تفکر برخیزد، بسیار متفاوت از سایر الگوهاست. در این میان سهم آموزش و پرورش عمومی بسیار مهم و پررنگ است

[1] مدرسه و دانشگاه، علاوه بر آموزش اخلاق باید پرورش اخلاقی و خودشکوفایی را هدف خود تلقی کند. ارزیابی تجربی برون داد نظام آموزش و پرورش ایرانی، در ایجاد تحول اخلاقی دانش آموزان میتواند جزء اولین گامها در تصحیح روند تربیت اخلاقی قلمداد گردد. [2] آموزش اخلاق، به اموری گفته میشود که مدرسه و جامعه در جهت کمک به افراد برای فکر کردن در امور خوب و بد، متمایل شدن به خیر اجتماعی و رفتار اخلاقی انجام می دهند. در این باب نکاتی قابل طرح است: (یک) بررسی سهم و اولویت اخلاق در برنامه های آموزشی نسبت به سایر برنامه ها؛ (دو) اهداف آموزشی (که باید براساس سه ساحتی بودن ماهیت اخلاق، آموزش اخلاق نیز، هر سه وجه شناختی، گرایشی و رفتاری را مدنظر قرار دهد. (سه) محتوای مناسب با فرهنگ خودی از حیث اعتقادی و فلسفی و سنجش آن، با نتایج علوم نوین نظیر علوم روانشناختی، عصبشناسی و ... است. و (چهار) توجه به روش آموزش اخلاق. آموزش های مستقیم، موعظه محور و حفظ طوطی وار و شب امتحانی، در رشد اخلاقی کافی نخواهد بود. البته این به معنای بی‌اثر بودن آموزش های مستقیم نیست. آموزش‌های مستقیم آسیب هایی به همراه دارد که حتی در برخی موارد (نظیر همسو نبودن رفتار معلم با محتوای آموزشی) می تواند نتیجه معکوس داشته باشد. در برنامهدرسی اخلاق، کتاب درسی، پایان بردن سرفصل، کمیت و امتحان نباید اصل باشد. پیگیری برنامه‌های «فبک»، به عنوان رویکردی عقلگرا، با هدف رشد مهارتهای استدلال منطقی و سطح قضاوت اخلاقی، معماها و چالشهای داستانی، تفکر انتقادی، گفتگوی گروهی آزاد و بالابردن سطح مشارکت، به عنوان بخشی از (و نه همه) فرآیند آموزشی میتواند مؤثر باشد. آموزش غیرمستقیم اخلاق براساس تأکید بر سرود، قصه گویی، داستان، شعر، هنر، بازی ها، استفاده از پویانمایی، اجرای تأتر کلاسی و ...، با هدف تهییج عواطف و آموزش ضمنی (الگوگیری از رفتار مربی) میتواند مؤثر باشد. (پنج) توجه به تفاوت نسلی و درک ویژگی های خاص هر دهه. بیتوجهی به ماهیت عجین با تکنولوژی و فناوری نسل نوین، میتواند خللی در آموزش مناسب به این نسل باشد. تحلیل و ارزیابی تجربی وضعیت عقل گرایی، مسئولیتپذیری، امید اجتماعی، اعتماد و ... در نسل جدید، می تواند در جهت تدوین محتوای آموزشی مناسب با هر دهه، براساس خلاءهای نگرشی-انگیزشی-رفتاری مهم باشد. [3] علاوه بر آموزش عمومی، الزام قانونی به آموزش اخلاق حرفه ای، برای شاغلین در حرفه ها و دانشجویان، می تواند گامی مهم تلقی شود.

این بحث بسیار پیچیده است و مسائل تو در تو و مهمی دارد بگذریم ولی به فبک بیشتر اهمیت بدهید که خیرات کثیر دارد. البته با پرهیز از حصرگرایی!

 

نظرتان در باره آموزش تفکر چیست؟

 به گمانم از این گفتگو به اهمیت و تأکید اینجانب به آموزش تفکر محور، هم در بعد فردی و هم در بعد جامعه نگر رسیده باشیم. خیلی اهل شعار نیستم. دیدگاه نظری خود را با کمی تحلیل در بعد فردی از زبان طوسی گفتم و با دغدغه ای وصف ناشدنی در بعد اجتماعی از زبان خودم. امیدوارم همه ما در این مسیر بتوانیم نقش مثبتی ایفا کنیم و هرروز بیش از پیش شاهد افراد و جامعه تفکرمحور باشیم

کلید واژه ها: فرشته ابوالحسن


نظر شما :