پاسخ دکتر رضا غلامی به نقدها و نظرات استادان

۲۴ آبان ۱۴۰۱ | ۰۸:۱۸ کد : ۲۳۰۹۲ اخبار
تعداد بازدید:۱۸۸
پاسخ دکتر رضا غلامی به نقدها و نظرات استادان

یک. بر خلاف فرمایش یکی از اساتید، منظور من از آموزش فلسفه به کودکان با بهره‌گیری از فلسفه اسلامی، ساده‌سازی فلسفه اسلامی نیست کتاب‌های آموزش فلسفه یا منطق در آموزش و پرورش ما ثمره‌ای جز دفع کردن نوجوانان از منطق و فلسفه نداشته است. منظور من، آوردن فلسفه اسلامی در دل آثار ادبی و هنری و حتی بازی‌های رایانه‌ای و غیره است. مثلاً من فکر می‌کنم جدای از زمان، هنرهای تجسمی و در رأس آن نقاشی خیلی می‌تواند به ما کمک کند. تئاتر و سینما خیلی می‌تواند به ما کمک کند.

ما در فلسفه غرب رمان‌های مشهوری داریم که جزو رمان‌های فلسفی به شمار می‌روند و نقش مهمی در انتقال مفاهیم عمیق فلسفی به ذهن کودکان داشته‌اند. مثلاً دختر پرتغالی، دنیای صوفی، چنین گفت زرتشت، سقوط، همه می‌میرند، یادداشت‌های زیرزمین و شب‌های روشن و غیره. متقابلا در فلسفه اسلامی هم کارهایی شده است. هرچند کم کار شده اما اینطور هم نیست که دست خالی باشد. مثلاً کتاب پسر ششصد ساله یا رمان خانم شهید بنت الهدی صدر (خواهر شهید علامه محمد باقر صدر) در باب فلسفه اسلامی با عنوان در جستجوی حقیقت که کار برجسته‌ای است. البته این را هم باید تاکید کنم. تا کسی در دنیای فلسفه اسلامی یا عرفان اسلامی زیست واقعی نداشته باشد، نمی‌تواند به راحتی رمانی با مفاهیم فلسفه اسلامی خلق کند.

دو. فلسفه اسلامی بر مبنای بدیهیات اولیه و اصول موضوعه، به دنبال ساخت قضایایی است که نتیجه آن قطعیت است. این قطعیت، البته ذو مراتب است. فلسفه اسلامی آمده تا بها دادن به شک، نهایتاً بر شک غلبه کند نه اینکه با انداختن مخاطب در باتلاق نسبیت‌گرایی شک را تشدید کند. بنابراین، طبیعی است که در عالَم فلسفه اسلامی نسبیت‌گرایی جایی ندارد.

 سه. در پاسخ به اینکه یکی از اساتید فرمودند، فلسفه اسلامی خاصیتی برای زندگی انسان ندارد، من معتقدم چه چیزی مهم‌تر از اینکه فلسفه اسلامی، امکان معنادار کردن و هدفمندتر کردن حیات را برای انسان فراهم می‌کند آن هم در شرایطی که معنادار کردن زندگی مهم‌ترین نیازی است که بشر دنبال پاسخ‌گویی به آن است. یعنی آنقدر مهم است که بدون آن، نهیلیسم در انتظار انسان است. من خواهش می‌کنم، بحران پوچ‌گرایی به معنای انهدام زندگی در جهان را دست کم نگیریم. فلسفه غرب نتوانسته پوچ‌گرایی را مهار کند بلکه آن را بسط هم داده است.

چهار. مرز فلسفه کلاسیک و اسلامی با فلسفه جدید که از نیچه به بعد، به علم نزدیک می‌شود، باید روشن باشد. در واقع، بحث اصلی این است که از دکارت یا نیچه به بعد، مسأله اصلی دیگر شناخت کنه یا ذات اشیاء نیست بلکه دستیابی به رفاه و قدرت است که می‌توان از آن به حیات این جهانی تعبیر کرد. لذا مسائل ما در فلسفه جدید یا مسائل ما در فلسفه جدید متفاوت است. پس بله، من قبول دارم که دنیای فلسفه اسلامی با دنیای فلسفه غرب دو دنیای متفاوت و حتی در مواردی متعارض است. اگر فلسفه اسلامی دنیای خود را آنچیزی دانسته بود که ما آن را در به مثابه عالم مدرن می‌پسندیم، حق داشتیم آن را محکوم کنیم اما فلسفه اسلامی دنیای خودش را اینچنین معرفی نمی‌کند. البته تاکید دارم نباید فلسفه غرب را هم یکدست دید، باید تنوع و تکثر را در فلسفه غرب به رسمیت شناخت. من یکدست دیدن فلسفه غرب و متقابلاً فلسفه اسلامی را مولود رویکرد ایدئولوژیک به فلسفه می‌دانم. ضمناً این را هم عرض کنم، هر کسی که دنبال اینجهانی‌شدن و ماندن در این دنیاست، وارد کردن آن به دنیای فلسفه اسلامی از اساس اشتباه است و ما به کسانی که می‌خواهند دنیای مادی را به آغوش بکشند، نباید آدرس فلسفه اسلامی را بدهیم. البته بر خلاف فرمایش دوست عزیزمان، دنیا در منظر فلسفه اسلامی چرکین نیست، آنچه در فلسفه اسلامی چرکین است، دنیا پرستی و لذت پرستیِ اینجهانی است. لذا طبیعی است که فلسفه اسلامی به دنبال متوقف نشدن در دنیاست نه نادیده گرفتن واقعیت دنیا و اثر آن در رشد و تعالی است لذا در اسفار مرحوم ملاصدرا، انسان از سفر بالحق فی الحق به سفر من الحق الی الخلق بالحق و نهایتاً سفر فی الخلق بالحق می‌رسد.

پنج. همانطور که اشاره شد، اساساً ساخت دنیای مادی مسأله فلسفه اسلامی نیست چه رسد به تمرکز بر روی کودک که اصلاً مسأله درجه اول فلسفه اسلامی نیست، فلسفه اسلامی می‌خواهد انسان را از دوران کودکی عبور دهد و من معتقدم عبور ندادن انسان از دوران کودکی و نگاه داشتن انسان در موقعیت بازی، سرگرمی، وهم و خیال، خیانت به انسان است. ضمن اینکه هیچ روانشناسی نیست که قلت عقل در کودک را رد کند. عقل در انسان مانند جسم او، مرحله به مرحله رشد می‌کند و طبیعی است که کودک در مراحل اولیه عقل و با کسب تجربه به پختگی می‌رسد و این، به هبچ وجه تخفیف و تحقیر کودک نیست. در اینجا من نمی‌خواهم رویکرد فیزیکالیستی به عقل داشته باشم و عقل را در حد مغز و فعل و انفعالات مغزی تقلیل دهم. ولی عقل ایستا نیست. در یک سیر تکاملی است. گفتگو و تعامل با کودک را نیز به مثابه یک روش، رد نمی‌کنم اتفاقاً گفتگو با کودک همان عبور از دوران کودکی است. (اینکه می‌گویید ما در کلاس‌های فلسفه برای کودک، چیزهای جدیدی از کودک یاد میگیرم تنها از نظر من به این دلیل است که فطرت کودک ناب است و به دلیل بینایی‌ بالایی که دارد، زودتر به حقیقت می‌رسد). خود اینکه شما دنبال یاد دادن تکنیک‌های عقل ورزی به کودکان هستید، معنایش این است که این خلأ و این کاستی در عقل کودک را قبول دارید و الا فلسفه برای کودک تحصیل حاصل است! حالا من قصد ندارم مانند پست مدرن‌ها همه چیز را در زبان خلاصه کنم که در اینصورت، کودک مرحله مرحله به زبان می‌رسد و با رشد زبان، به تکامل عقلی دست پیدا می‌کند. یکی از اساتید فرمودند پس انسان لال، بی عقل است. پاسخم این است که لال بودن حتماً یک نقیصه است اما می‌توان آنرا با تقویت سایر ظرفیت‌های ادراکی انسان رفع کرد. پس اینکه می‌خواهیم از کودکی عبور کنیم، یعنی نه فقط می‌خواهیم قدرت کودک را در عرصه عقل ابزاری افزایش دهیم، بلکه می‌خواهیم با توانمند کردن او در فهم حقیقت، فرصت دستیابی او به رشد و تعالی را دوچندان کنیم.

شش. من در پاسخ به استاد محترم که مطالبی را از فارابی درباره کودک خواندند که من آنها را قبول ندارم، عرض می‌کنم که از نظر حقیر، هرگونه تعصب ورزی، خروج از فلسفه است. لذا نه فلسفه اسلامی را صد در صد مساوی نظرات فلاسفه می‌دانم و نه هیچ تعصبی روی هیچ یک از فلاسفه و نظریات آنها دارم. البته روشن است که تاریخ فلسفه و کُنش‌های ذهنی فلاسفه جزئی از فلسفه است اما من معتقدم هیچ چیز در فلسفه از نقد عقلی در امان نیست. نمی‌شود گفت چون فارابی گفته چون ملاصدرا گفته ما این را می‌پذیریم. خیر، از خدا که بالاتر نیست، فلسفه آموزه‌های الهی را هم به نقد می‌کشد چه رسد به فلاسفه. با این وصف، بنده فارابی، شیخ اشراق، ابن سینا، ملاصدرا و همه و همه را قابل نقد می‌دانم. از سوی دیگر، فلسفه اسلامی، اهل بایدها و نبایدها نیست که یکی از اساتید گفتند فلسفه اسلامی نوعی ایدئولوژی است! وقتی فلسفه اهل باید و نباید نبود، به طریق اولی اهل تحویز نیست، اهل توصیف و تعلیل هستی است و در این توصیف و تحلیل کاملاً آزاد است. حتی وصف اسلامی هم این آزادی را سلب نکرده بلکه پنجره‌های جدیدی را به روی فلسفه گشوده و بینایی او را زیاد کرده است، و الا فلسفه اسلامی هیچ امری را از دایره نقادی  بی‌رحمانه عقلی خارج نمی‌کند. دقت کنیم که فلسفه کلام نیست بلکه در جاهایی حتی رقیب کلام هم هست. ضمناً تجویز مربوط به اخلاق است مربوط به شریعت است نه فلسفه. از سوی دیگر، توصیه می‌کنم صفر و صدی به فلسفه اسلامی نگاه نکنیم. فلسفه اسلامی یک راه است. هر کس وارد این راه می‌شود یک گونه حرکت می‌کند، تا حدی به جلو می‌رود و حتی ممکن است وارد بی‌راهه بشود.

ضمناً فلسفه اسلامی اگر به شیوه زندگی تبدیل شود، سبک زندگی خاص خود را انتخاب می‌کند، نه سبک زندگی غربی را. یعنی، سبک زندگی فلسفه اسلامی این جهانی نخواهد بود، از جهان مادی به عنوان یک گذرگاه استفاده می‌کند و عبور می‌کند.

هفت. من این نظر بعضی از اساتید را قبول دارم که فلسفه برای کودک، نوعی تلاش برای مدرنیزاسیون است. باید قبول کنیم که حیات و منافع نظام سرمایه‌داری، با خردورزی و هوشیاری به مخاطره می‌افتد و لذا به دنبال رواج نوعی از سبک زندگی است که در آن خردورزی آزاد غایب است یا انسان در نوعی ناهوشیاری و مستی به سر می‌برد. لذا امروز می‌توان گفت شیوه زندگی غربی و مدرن مولود نوعی ناهوشیاری فردی و مدنی است. این آنچیزی نیست که ما در دنیای فلسفه اسلامی آن را می‌خواهیم.

هشت. یکی از اساتید محترم فرمودند، من علی الظاهر از فلسفه اسلامی دیگری صحبت می‌کنم که عینیت کامل ندارد؛ یا به تعبیری من به دنبال تحول در فلسفه اسلامی هستم. من این را رد نمی‌کنم. بنده سالهاست به تحول در فلسفه اسلامی و به پالایش فلسفه از مباحث غیرفلسفی فکر می‌کنم؛ به گشودن فلسفه اسلامی فکر می‌کنم؛ به امتداد فلسفه در زیست مدنی در جامعه الهی فکر می‌کنم و پروژه‌ای هم در این زمینه دارم که هنوز در مراحل ابتدایی قرار دارد. پروژه این است که از پدیدار شناسی و فلسفه تحلیلی برای تحول در فلسفه اسلامی کمک بگیریم که در جای خود می‌توانم خدمتتان توضیح دهم.


نظر شما :