ترویج علم: نگاهی زبان‌شناسانه و ابزارشناسانه

۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۹ | ۱۳:۴۳ کد : ۱۹۴۴۴ خبر و اطلاعیه ترویج علم
تعداد بازدید:۱۲۴۱
علم جدید پدیده‌ای تخصصی است. ترویج علم در پی آن است که بر این امر تخصصی جامه امر عمومی بپوشاند. چنین چیزی چگونه ممکن می‌شود؟ این پرسش پرسشی زبان‌شناختی و ابزارشناختی است. مسئله این نیست که چگونه دو حوزه کاملاً مستقل به هم مربوط می‌شوند؛ علم جدید با تاروپود زندگی اجتماعی انسان درآمیخته است؛ چیزهایی که موجب نگرانی مردم باشد موجب نگرانی دانشمندان علوم طبیعی و اجتماعی نیز خواهد بود و یافته‌‌های این علوم، مستقیم یا غیرمستقیم سپهر عمومی را متأثر خواهند کرد. مسئله این است که علم با چه زبان و ابزاری باید ترویج شود که اثرگذاری مطلوب خود را داشته باشد. اهمیت این مسئله کمتر از اهمیت خود ترویج علم نیست. ترویج علم صرفاً هدف را نشان می­دهد اما روش و شیوه رسیدن به آن هدف به اندازه خود هدف مهم است.

*نویسنده:الهام رضانژاد

در این نوشته می‌خواهم این مسئله را در چهارچوب مقایسه علم و هنر پیش ببرم و برای این کار از بصیرت‌های والتر بنیامین، اندیشمند مکتب فرانکفورت، کمک بگیرم. این مقایسه فهم ژرف‌تری از عمومی‌شدن علم به ما خواهد داد.

والتر بنیامین در مقاله بسیار مهم «اثر هنری در عصر بازتولید مکانیکی آن» (۱) به نکته مهمی اشاره می‌کند. او معتقد است یک اثر هنری (مانند نقاشی) زمانی ارزش اجتماعی می‌یابد که در اختیار عموم قرار گیرد. در واقع او معتقد بود ارزش یک اثر هنری بازتولید‌شده توسط فناوری نه‌تنها کمتر از ارزش اثر اصلی نیست که به دلیل اثرگذاری اجتماعی آن بیشتر نیز است. برای مثال، عکاسی از یک اثر نقاشی و در اختیار عموم قرارگرفتن آن به مراتب ارزشی بیشتر از اثر اصلی دارد که در موزه قرار گرفته و صرفاً تعداد محدودی از افراد آن‌ هم از طبقه‌ای خاص می‌توانند آن را ببیند. با فناوری جدید، آثار هنر عمومی می‌شود و در اختیار همه قرار می‌گیرد. بازتولید مکانیکی گرچه برای هنر ابزار مطلوبی است، برای علم چنین نیست؛ چراکه بازتولید صرف آثار هنری هیچ کمکی به عمومی‌سازی علم نمی‌کند! با این حال علم نیز همچون هنر اگر در اختیار عموم قرار نگیرد از اثرگذاری اجتماعی‌اش کاسته می‌شود.

علم اگر در اختیار عموم قرار نگیرد از اثرگذاری اجتماعی‌اش کاسته می‌شود

وی همچنین معتقد بود هرچقدر فاصله نقد و لذت در یک اثر هنری بیشتر باشد ارزش اجتماعی آن کمتر است. برای مثال چنانچه یک فیلم ستایش منتقدان را برانگیزد اما نتواند عامه مردم را جذب کند اثرگذاری اجتماعی نخواهد داشت. به باور او حالت مطلوب در نزدیک‌شدن ارزش‌های هنری و جذابیت‌های عمومی است. به عبارتی دیگر، یک اثر هنری مطلوب آن است که در عین اینکه ارزش‌های هنری خود را دارد برای عموم مردم نیز جذاب باشد.

آثاری که علم را ترویج می‌کنند نیز چنین‌اند. آنها باید هم ویژگی‌های آثار علمی را داشته باشند، چراکه در غیر این صورت اصلاً ترویج «علم» نیستند، و هم دارای ویژگی‌هایی باشند که مردم را جذب کنند، چراکه در غیر این صورت «ترویج» نخواهند بود! در یک متن ترویجی هرچقدر فاصله میان ویژگی‌های علمی و جذابیت‌های عمومی بیشتر باشد ارزش اجتماعی و اثرگذاری اجتماعی آن کمتر است و درنتیجه کمتر در مقوله ترویج علم می‌گنجد. بنابراین زبان و ابزاری که جذابیت ایجاد می‌کند بسیار اهمیت می‌یابد. متون علمی زبان خاص خود را دارند و به اندازه کافی فنی‌اند. اگر به این متون ادویه جذابیت‌های عمومی زده نشود اشتهای مردم را تحریک نمی‌کند.

زبان و ابزار هنر و ادبیات همان چیزی است که ترویج علم نیاز دارد. چراکه هنر و ادبیات از جنسی‌اند که بالقوه با ذائقه مردم همسازند. ترویج علمی که به واسطه هنر و ادبیات ترویج می‌شود باید بتواند به تعبیر والتر بنیامین، فاصله میان ویژگی‌های فنی و جذابیت‌های عمومی را کاهش دهد تا اثر‌گذاریش افزایش یابد. استفاده از هنر و ادبیات برای ترویج علم جدید بی‌سابقه نیست. شاید کتاب گفت‌وگویی درباب دو نظام عمده عالم (۲) اثر گالیله قدیمی‌ترین آن باشد. این کتاب گفت‌وگویی میان سه نفر، ‌دو فیلسوف و یک فرد عامی است. بحث شبیه یک نمایشنامه است و تفاوت‌های نظام کپرنیکی و بطلمیوسی به زبانی جذاب بیان می‌شود. کتاب رفتاری نه در شأن یک زن: دانش پزشکی در پایان قرن در دادگاهی در شهر بروکلین(۳) نمونه جدیدتری است. این کتاب یک مورد مطالعاتی خبرساز پزشکی را به شکل داستان‌های جنایی-پلیسی روایت می‌کند (۴). رمان فرار از زمان ( (Timescape نوشته جرج بن‌فورد (۵) نیز نمونه جالب توجه دیگری است. این کتاب داستان تخیلی بازگشت به گذشته است که در فرایند آن بسیاری از عناصر فیزیک نسبیت طرح می‌شوند. از این گذشته، فیلم‌هایی ساخته شده‌اند که اطلاعات علمی زیادی در آنها به بیننده انتقال می‌یابد. مثلاً فیلم «شیوع» (Contagion) یکی از آن مواردی است که درون‌مایه علمی دارد. این فیلم درباره یک نوع ویروس بسیار شبیه کرونا و نحوه مقابله با آن است. به‌کاربستن زبان هنر و ادبیات برای ترویج دانش[1] سابقه بسیار طولانی‌تری از ترویج علم دارد. یک نمونه کهن آن گفت‌وگوهای سقراطی (۶) است که در آن گفت‌وگوی سقراط و دیگران، درباره موضوعات فلسفی، شبیه صحنه نمایش است و مخاطب را درگیر خود می‌کند. کتاب دنیای صوفی (۷) نمونه معاصر آن است که در آن خواننده در قالب یک داستان با تاریخ فلسفه آشنا می‌شود.

 

منابع


1. Benjamin Walter (1968), “The Work of Art in the Age of Mechanical Reproduction,” in Illuminations, edited by Hana Arendt, Random House.
2. Galilei Galileo .(2001).Dialogue Concerning the Two Chief World Systems, edited

by Stephen Jay Gould, translated by Stillman Drake, Modern Library.

3. Morantz-Sanchez Regina (2007). Conduct Unbecoming a Woman: Medicine on Trial in Turn of the Century Brooklyn, Oxford University Press.


۴. پایا، علی (۱۳۹۰)، «دوشیوه نامتعارف ترویج علم در حوزه عمومی»، فصلنامه ترویج علم

5. Benford Gregory  (1980).Timescape, Simon & Schuster

۶. افلاطون (۱۳۸۴). دوره آثار افلاطون، ترجمه محمدحسین لطفی و رضا کاویانی،‌ تهران: خوارزمی.

۷. گردرا، یوستین، (1991)، دنیای سوفی، ترجمه حسن کامشاد، انتشارات نیلوفر.

 

 


[1]. Knowledge